نتایح جستجو

  1. HADIS.HPF

    دفترکار دفتر کار ناظر ارشد Hadis hpf

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/41389/ نام اثر: خون درنا سرخ نیست نوبسنده: @دلبر که جان فرسود از او وضعیت: تایید شد✅ ایده جالب + قلم زیبا
  2. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م

    نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید: [قوانین جامع تایپ رمان] برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی] برای...
  3. HADIS.HPF

    نظارت همراه رمان تمنای عشق | ناظر: دلارامــ!

    سلام عزیزم ۵ تا پارت جدید ارسال شد
  4. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان تمنای عشق | نویسنده hadis hpf

    تو راه برگشت به ویلا، نسیم ملایمی از سمت بازارچه‌ی محلی می‌اومد. یه بوی آشنا توی هوا پیچید، بوی بربری تازه. چند قدم جلوتر، پیرمرد نونوا کنار تنور سفالی، بربری‌های داغ‌ رو یکی‌یکی از تنور بیرون می‌کشید و توی سینی مسی می‌چید. بخار بربری‌‌ها با بوی تند کنجد و بوی خاک خیس خورده قاطی شده بود...
  5. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان تمنای عشق | نویسنده hadis hpf

    آسمون هنوز کامل روشن نشده بود. ل*ب ساحل نسیم خنکی می‌وزید و صدای موج‌ها یه جور بی‌دغدغه با صدای جسی که پاهاش رو روی ماسه‌ها می‌کوبید، قاطی شده بود. کفش‌هام رو تو دستم گرفته بودم و با گام‌های آروم پشت سر جسی راه می‌رفتم. هوا بوی خنکیِ دریا و کمی دلتنگی می‌داد. دیشب تا نزدیک سحر خوابم نبرد. هنوز...
  6. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان تمنای عشق | نویسنده hadis hpf

    از نیمه‌شب کمی گذشته بود، صدای تنفس آروم ونوس توی تاریکی پخش شده بود. پتو رو تا زیر چونه‌اش کشیده بود و ل*ب‌هاش نیمه‌لبخند داشت، انگار هنوز توی خواب، صدای عماد توی گوشش زنگ می‌زد. من اما خیره‌ی سقف بودم، دل‌آشوب و با چشم‌های پر از اشک!‌‌ موبایلم توی دستم لرزید، ساعت نزدیک دو بود. به تماس عرفان و...
  7. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    در قبل از اینکه کامل باز بشه، نگاهم با نگاهش قفل شد. تعجب نکرد، عصبی هم نبود، بیشتر یه جور درماندگی توی چشم‌هاش بود. گوشی هنوز توی دستش بود، اما تماس قطع شده بود. – فالگوش بودی؟ از لحنش نیش نریخت، اما چیزی توی صداش بهم زخم زد. انگار با صدای خونسردش بیشتر سوختم. – نمی‌خواستم… فقط اومدم ببینم...
  8. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    شب با نسیمی نرم، بوی دود زغال و عطر گوشت مزه‌دار شده قاطی شده بود. خنده‌ی شادی و صدای لیوان‌ها که به هم می‌خورد، فضای حیاط ویلای رامتین رو پر کرده بود بوی دود و گوشت کباب‌زده، زیر دماغم می‌چرخید. آوین یه جور خاصی لبخند می‌زد، آروم، از اون مدل‌هایی که حس می‌کردی یه چیزی رو تو دلش نگه می‌داشت. –...
  9. HADIS.HPF

    نقد و بررسی نقد کاربر ترجمه آپارتمان کناری به ترجمه دیوا لیان

    سلام بر مترجم خوشگل ما🩷 خسته نباشی عزیزم بابت ترجمه روان و جذابت به خوبی اصطلاحات انگلیسی ترجمه شده بود و متن گیر و گور نداشت یا جوری نبود که ما متوجه نشیم. تنها ایرادی که چند بار به چشمم خورد این بود که چند جا غلط املایی دیدم و احتمالا مثلا دستت به کیبورد خورده😅 و دوم اینه فونت رمان رو عوض کنی...
  10. HADIS.HPF

    اطلاعیه ✅درخواست تایید رمان✅

    با درخواست شما موافقت شد ناظر ارشد شما @malihe با ناظر مربوطه و @HADIS.HPF گفتگویی ایجاد کنید و مشخصات رمان اعم از عنوان، ژانر،خلاصه، مقدمه و سه پارت اول و پیرنگ ارسال کنید
  11. HADIS.HPF

    اطلاعیه ✅درخواست تایید رمان✅

    با درخواست شما موافقت شد ناظر ارشد شما: @دیـوا با ناظر مربوطه و @HADIS.HPF گفتگویی ایجاد کنید و مشخصات رمان اعم از عنوان، ژانر،خلاصه، مقدمه و سه پارت اول و پیرنگ ارسال کنید
  12. HADIS.HPF

    نظارت همراه رمان نابود کرد، نابود شد | ناظر: ماشاگانا

    سلام عزیزم چند پارت ارسال شده
  13. HADIS.HPF

    نظارت همراه رمان هرشب، بی‌نام | ناظر: تاجر غم

    سلام عشقم خیلی خیلی پارت ارسال شده🤣🤣
  14. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان هرشب، بی نام | گروه اول مسابقه

    هوا گرفته بود. ابری بی‌باران، مثل گلوگاهی که بغض در آن گیر کرده باشد. هنوز به در خانه نرسیده، بوی آشنای گل‌های رز مادرم از پنجره‌های نیمه‌باز به استقبالم آمد. کلید را به‌آرامی در قفل چرخاندم و وارد شدم. همه‌چیز همان‌طور بود که همیشه بود و همان‌قدر که هر بار، فرق داشت. سکوتی غلیظ در فضای خانه...
  15. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان هرشب، بی نام | گروه اول مسابقه

    وقتی در پشت سر آقای نظری بسته شد، لحظه‌ای چشم‌هایم را بستم و اجازه دادم صدای سکوت مطب در گوشم بپیچد. ذهنم میان تصویر دست‌هایی که بی‌وقفه شسته می‌شدند و آن صدای دورگه‌ی «هومن» که هنوز در ذهنم تکرار میشد، سرگردان مانده بود. در همین افکار بودم که نسترن با ضربه‌ای آرام به در، وارد شد. چهره‌اش کمی...
  16. HADIS.HPF

    در حال ترجمه ترجمه رمان برنامه ریزی شده |hadis hpf

    با شیطنت گفتم: - تانگو! ـ اوکی، حرکت‌هاش اینطوریه: عقب، عقب، عقب، کنار، جفت. امتحان کن. یه پام رو عقب بردم. -عقب! دوباره پای دیگه‌ رو عقب گذاشتم. ـ عقب. دوباره پام رو جابه‌جا کردم. ـ حالا، کنار… جفت. پام رو به سمت چپ بردم و پای راستم رو کنارش آوردم. با ذوق پرسیدم: ـ درست بود؟ یه حسی ته دلم...
  17. HADIS.HPF

    در حال ترجمه ترجمه رمان برنامه ریزی شده |hadis hpf

    ـ و راستی، من از کلاس احمقانه‌ات انصراف میدم! این رو گفتم و پا کوبیدم و از سالن رقص بیرون رفتم. عالی شد! احتمالاً الان باید جواب پس بدم. یه سیلی خوردم، یه نیشگون و یه کوفتگی هم رو زانوم دارم. واقعاً تعجب می‌کنم چرا زودتر قیدش رو نزدم. ـ ونسا! یکی صدا زد. برنگشتم تا این‌که یکی دستم رو گرفت، نگاه...
عقب
بالا پایین