هوالمحبوب
@زهرا سلطانزاده
لطفا آثار فایل شدهی خود را در این دفترکار به صورت زیر قرار دهید:
اسم نویسنده:
اسم اثر:
عنوان: «دلنوشته، رمان و…»
تاریخ:
«جز شخص تگ شده کسی اجازهی ارسال پستی در این دفترکار را ندارد»
مدیریت تیم کپیست
با نگاهی سریع به آینه و دیدن همان اندام، چهره و لوگوی تیشرت گروهی که از نوجوانی همراهش بود، دانیل آماده شد تا به دیدار مارتین برود. او کمی شلوغ و پرهیجان بود، ولی نه از آن نوعی که ساعتها در گاراژ یا پیست مسابقه وقت بگذرانند. گفته بود کمی بوکس آماتور کار کرده و اندامش هم باورپذیر بود (یکی از...
دانیل فاین یک قرص انرژیبخش قورت داد و آن را با یک نوشابهی کمگاز پایین فرستاد. سپس به کشوی لباس زیرش نگاه کرد و تصمیم گرفت برای قرار ملاقات امشب کمی متفاوت و جسور باشد.
او به مارتین فکر کرد. شش هفته با او گذشته بود و هر دو قول داده بودند آهسته پیش بروند، اما دانیل نمیتوانست صبر کند. امشب...
اعضای گروههای مختلف دیدهبانی، یکی پس از دیگری، یواشکی از میان جنگل وارد شدند. همه آنها آنچه کارتر قبلاً گزارش داده بود، تأیید کردند. مردی که از بقیه جسورتر بود، حتی جرأت کرده بود یواشکی به پشت خانه نزدیک شود و از پنجره کارگران را دیده بود که دور شام آبجو و سوسیس خود جمع شده بودند و با تشریفاتی...
فلک گفت:
- ما نمیتونیم جلوی تعداد زیادشون رو بگیریم. مهمه که دقیق بفهمیم نقشههاشون چیه. بعیده که امشب، تو این نقطه خلوت که ماههاست امنیت دارن، نگهبان بذارن. به محض تاریک شدن هوا، میتونیم هواپیماها رو از کار بندازیم.
کارتر نفسزنان گفت:
- این کار راحتیه. من یه چیزایی از هواپیماها میدونم...
فلک به محض شنیدن صدایش، سریع پرسید:
- چی شده؟
کارتر نفسنفس زنان گفت:
- خدای من، رئیس… سه تا هواپیمای بزرگ اون بیرون روی فلات مشرف به رودخانه هستن — همهشون آمادهی پرواز.
فلک زیر ل*ب گفت:
- دوستان هوا… پس همه چیز معنیاش روشن شد.
کارتر ادامه داد:
- آشکارا همهی مواد رو قاچاقی آوردن و سه...
فلک با جدیت گفت:
- کاملاً درست میگی. ما اینجا تو آمریکا نسبت به آشناها و همسایههامون خیلی بیخیالیم. چون خودمون محترمیم، همین رو بدیهی میدونیم و خیال میکنیم بقیه هم همونطورن. به کار همدیگه سرک نمیکشیم. تو نیویورک هیچکس زحمت نمیکشه بدونه همسایهش کیه یا چه کار میکنه، تا وقتی که ظاهرش...
در نگاه اول شاید به نظر میرسید ساختمانها خالی از سکنهاند: جنبوجوشی دیده نمیشد و در طبقهی دوم چند پنجره بیکرکره شکسته بود. تنها نشانههای حضور اخیر، انبوهی از بشکههای ** پشت خانه و تپهای از قوطیهای حلبی تازه باز شده در حوالی آن بود. نزدیک یکی از بناهای فرعی بزرگتر هم تودهای خاکاره...
فصل پانزدهم
خانهای در جنگل
بالاخره به مقصد رسیده بودند؛ جایی که آن دو مظنون جاسوسی بیتردید ماهها بود هر هفته به آن سر میزدند.
جین در سایهی صخرهای بزرگ، میان بوتههای درهم، همراه فلک و توماس دین به سازهای فرسوده چشم دوخته بود؛ همان مکانی که در شایعات محلی از آن به عنوان پناهگاه «دوستان...