والی پژمان

  1. N

    زجاج زعم | Neko کاربر انجمن کافه نویسندگان

    *خُرده‌های قِرطاس - آقای پیظو! بیا، بیا بریم؛ هوا خیلی سرده! با گفتنِ میو، جوابم را داد و هم‌قدمم شد. زمستان بود و هوا، به اوجِ استخوان‌سوزی خویش رسیده بود و بیشتر از خودم، نگرانِ گربه‌ام بودم. خیابان‌ها خلوت بود و فقط من و آقای پیظو بوده‌ایم که هوسِ بیرون رفتن، آن هم در این سردیِ کشنده کرده...
  2. N

    تبسم اسود | Neko کاربر انجمن کافه نویسندگان

    جَلادِ مَظلوم خسته و درمانده خود را بر روی تخت پرت کردم و چشم بستم. خوابم نمی‌آمد اما خسته بودم؛ از آن خسته‌هایی که هر چقدر هم استراحت کنی، باز هم خستگی رهایت نمی‌کرد! بی‌هدف به اتاق نگاهی به اتاق انداختم؛ رنگِ سیاه‌ زیادی تو ذوق می‌زد! اما مگر مهم بود؟ مهم نبود؛ منتها برای ساکت کردنِ وجدانِ...
  3. R

    اتمام یافته داستانک سودای مخبط | Neko کاربر انجمن کافه نویسندگان

عقب
بالا پایین