تازه چه خبر

خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید

متون و دلنوشته [ حرف دل آدم های معمولی ]

هـور

مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
عضویت
1/8/20
ارسال ها
6,478
امتیاز واکنش
12,729
امتیاز
219
یه‌‌ کاری که بعضی را*بطه‌ها و آدم‌ها با روح و
روانت می‌کنن اینه که تو اوج خوشی و لحظه‌های قشنگ هم منتظر اتفاق بدی، منتظر عوض شدن همه‌چی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Zizi

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ناظر انجمن
کاریکلماتوریست‌
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,538
امتیاز واکنش
12,301
امتیاز
168
سن
17
محل سکونت
MHD
من کینه‌ای نیستم!
یعنی سعی میکنم نباشم.. ولی واقعا بعضی اتفاقات تلخ رو هرکاری هم بکنم هر ضرب و زوری هم بزنم نمیتونم فراموش کنم.
با اون طرف مشکل ندارم فقط خاطره‌ای که واسه یه دختر بچه ۷ ساله ساخته رو نمیتونم فراموش کنم.. امیدوارم خدا سر قیافه زشتش بیاره:/
 
آخرین ویرایش:

مآهلی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
عضویت
25/7/21
ارسال ها
4,132
امتیاز واکنش
11,690
امتیاز
193
سن
18
نشسته بودم رو تختم و داشتم فکر می‌کردم!
چه چیزایی باعث میشه زندگی بهتری داشته باشی!
همون اول دو تا جمله اومد به ذهنم؛
به من ربطی نداره و به تو ربطی نداره!
تا جایی که ممکنه از این کلمه ها استفاده کن!
بدون خجالت یا حتی رو در بایستی ؛
تهش به این میرسه که نزاری کسی برای تو
تصمیم بگیره و خودت هم دخالت نکنی تو زندگی کسی!
آدما خوبیارو زود فراموش میکنن؛
و خیلی خوب بلدن تقصیرارو گردن یه نفر دیگه بندازن!
پس هر کسی کاری داشت : به من ربطی نداره ؛
هر کسی ام به تو کاری داشت : به تو ربطی نداره!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

پَــرتــو

برترین مدیر سال ۱۴۰۲
مدرس انجمن
مدیر بازنشسته
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
13/2/22
ارسال ها
800
امتیاز واکنش
5,027
امتیاز
118

”شب‌ها پیش از آنکه به خواب برویم چقدر حرف داشتیم که بزنیم انگار حرف‌های ما تمامی نداشت. چند بار پیش آمد که طلوع را دیدیم و رنگ خواب ندیدیم! آخر چه شد، که حال دیگر می‌آییم و خسته و بیصدا می‌خوابیم؟! شب‌ها دگرگون شده؟ حرف‌ها تمام شده؟ یا ما تمام شده‌ایم؟!“

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Zizi

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ناظر انجمن
کاریکلماتوریست‌
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,538
امتیاز واکنش
12,301
امتیاز
168
سن
17
محل سکونت
MHD

به خودم قول میدم!
قول میدم احمق بودن رو بزارم کنار.
اینجا فضای مجازیه، نه من به کسی محتاجم نه کسی به من.
این نبود یکی دیگه!
اینجا واقعیت نیست بخاطر حس تنهایی هم که شده نزارم کسی ترکم کنه، هرچی گفت، هرچی تیکه انداخت، هرچقدر قلبم رو شکست چیزی بهش نگم و بخندم.
من اینجا مختارم تا با هرکی هررفتاری دلم بخواد داشته باشم.
اینجا انقد آدم هست که دیگه منتظر نباشی یکی بیاد سراغت از تنهایی در بیای.
هیچ‌وقت به یه بیشعور پیام نمیدم، به قولِ یه عزیز:
تو دنیای واقعی میتونم کنار بیام.. اینجا هم میتونم کنار بزارم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

عطرین

مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
3/10/23
ارسال ها
870
امتیاز واکنش
4,476
امتیاز
103
سن
21
محل سکونت
آرزوهای محال
ممنونم!
برای آن که مرا جوری تغییر دادی که نه از دیدن کادو خوشحال می‌شوم و نه از خو*ردن کیک پر از خامه لذ*ت می‌برم.
نه از شنیدن آهنگ مورد علاقه ام رقصم می‌گیرد و نه از شنیدن گه گاه حرف‌های عاشقانه ات قلبم به تکاپو می‌افتد.
نه جو با تو بودن را دوست دارم نه کنارت نشستن را!
آن‌چنان قلبم مچاله و سنگ شده که گاهی باورم نمی‌شود من همان دختری بودم که بی‌دغدغه می‌خندید و از تک تک لحظاتش لذ*ت می‌برد. همان دختری که شاید خیلی ها حسرت زندگی او را داشتند.
شاید باور نکنی اما من با دیدن فیلم طنز پر از خنده، گریه می‌کنم و تو مقصر تک تک این حالت منی!
آری تو مقصری! مقصر نخندیدن و شیطنت نکردنم! مقصر گریه‌های بی‌خود و بی‌جهت و فرو رفتن در افکار نامعلومم!
مقصر سکوت طولانی ام! مقصر چشمان غمگینم! مقصر بی‌خوابی و بی‌حالی ام.
و منی که توان گفتن هیچ یک از این جملات را به تو ندارم. و منی که همیشه سکوت کردم و هیچ نگفتم، و منی که همچنان احمقم!
در برهه‌ای از زمان و مکان گیر کرده ام که نه دوست دارم کسی دوستم داشته باشد نه کسی به من محبت کند.
و ممنون که مرا جوری تغییر دادی که...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ژاکلین؛

منتقد ادبی+ طراح آزمایشی وبتون
منتقد انجمن
مقام‌دار آزمایشی
تیم کتابخوان
مدیر بازنشسته
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
15/5/21
ارسال ها
1,614
امتیاز واکنش
1,078
امتیاز
133
سن
22
مهم نیست که چه میشود
مهم این است که تو کنار منی
و من بیست سال بعد
تو را مثل اسطوره های زندگی ام دوستت دارم
یعنی پس از دیدنت
و پس از آشناییمان
هر جا و از زبان هرکسی اگر حرف کوه باشد
من یاد تو می افتم
هر وقت نیاز به تکیه گاه باشد
تنها و تنها محتاج تو هستم
و من این نیاز را بیشتر از خودم
بیشتر از متل قو
بیشتر از جاده چالوس
بیشتر از هر چیزی که دوستش دارم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ژاکلین؛

منتقد ادبی+ طراح آزمایشی وبتون
منتقد انجمن
مقام‌دار آزمایشی
تیم کتابخوان
مدیر بازنشسته
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
15/5/21
ارسال ها
1,614
امتیاز واکنش
1,078
امتیاز
133
سن
22
بی تو نه کار دنیا لنگ می مونه نه بین زمین و آسمون جنگ میشه نه کوه آب میشه نه آب سنگ میشه ، فقط و فقط دل منه که برات تنگ میشه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

firozeyeãbi

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
10/10/23
ارسال ها
71
امتیاز واکنش
197
امتیاز
33
من هر جا سست شد پاهام ،
تو رو محکم ب*غل کردم ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

firozeyeãbi

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
10/10/23
ارسال ها
71
امتیاز واکنش
197
امتیاز
33
شده بارها منو ناراحت کنه
دلزده کنه
ولی نمی ذاره ناراحت بمونم

شاید دوست داشتن همین باشه ....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

هـور

مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
عضویت
1/8/20
ارسال ها
6,478
امتیاز واکنش
12,729
امتیاز
219
از یه سنی به بعد دیگه وقت نمی کنید گریه کنید، دقیقا وسط کار، سر کلاس، همون موقع که داری تختت و مرتب میکنی، همونجایی که وسط یه جلسه ی مهمی و داری کارو توضیح میدی یا داری لباس میپوشی بری جایی یه تیکه از وجودت یواشکی درونت گریه می‌کنه و تموم میشه چون ادامه دادن تنها کاریه که میتونی بکنی!
 

Who has read this thread (Total: 1) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8