مجموعه اشعار سازهای ناکوک | به قلم Anita

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع ava
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان
نام کتاب :سازهای ناکوک
نام شاعر: آوا

سبک :شعر نو

مقدمه:
جشنی به پا کرده ام ..
دعوتت خواهم کرد ای رویای شیرین
سازم را بر میدارم و مینوازم آهنگی تلخ
چه خوب میرقصند میهمانان من
چه پایکوبی دارد افکار آشفته و پریشانم
چه آغـ*ـوش گرمی دارد چشمانم با اشکهایش
تو چرا کز کرده ای ای روح خسته
هم نوا شو با من و ذهن درهم و چشمان گریان
جامی بردار و بنوش از شرا*ب خیال
مـسـ*ـت شو از رویای شیرین ...
چیزی نمانده تا سپیده دم ای جانان
بسپار خودت را به جشن سیاهی شب...
 
آخرین ویرایش:
مشاهده فایل‌پیوست 48551
ن و القلم و ما یسطرون

ضمن تشکر از شما جهت انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای نشر آثارتان، به منظور حفظ نظم، قوانین را مطالعه کرده و آن را رعایت فرمایید.
بعد از ارسال ده پست میتوانید درخواست جلد بدهید.

همچنین پس از ده پست برای نقد و تعیین سطح اثر و دریافت تگ به تاپیک های زیر مراجعه کنید.


و اگر هرگونه مشکلی برایتان پیش آمد به تاپیک زیر مراجعه نموده و با مطرح کردن سوالتان ما تا سر حد امکان در کنار شما خواهیم بود.

آرزوی موفقیت و سربلندی

?مدیریت تالار شعرکده?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شب هنوز هم شب است
خبری نیست از سپیده دم
درین وادی عشق ..
صبر هم بی صبر شده است
دل همچنان منتظر ،
به روییدن شاخکی امید
اما دریغ از خبر از وصال
دریغ از روشنایی نوید
خبری دهید ان یار را
که این سوی شهر
کسی چشم در راه است
در پس پرده عشق
در کنج خلوت تنهایی
در حسرت حضورش
همچنان بی تاب است ....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حکم زندگانی»»

حبسم
در زندگانی تاریک

ونگهبانی میدهد
به دور من
حکم تلخ تکرار


تکرار تکرار تکرار
با تنی خسته در اتاقکی تاریک
تکیه بر بازوان دیوار


نفسی که می آید از عمق وجود
گمان میکنم مرده ام
رها کرده ام
این من رنجور را


سکوت کرده ام
در گوشه ی رویا
انس گرفته ام
با آغو*ش مرگ


پاییز نیست
اما میریزد برگ
بگیر دست فریاد سکوتم را

پروردگارم
بشنو صدای
تار و پود خرد شده ام

ای حضرت معجزه

بکوب بر در زندان تنهایی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
""ذهن آشفته "

زندگی را باید دید و گذشت...
غرق ماندم در پیله تنهاییم
روحی کز کرده در گوشه افکار تلخ ...
جسمی بی جان رو به پنجره ای بسته
نفسی حبس شده در عمق وجود
ای ذهن افسار گسسته آرام گیر
امانی ده به این جان در هم تافته
دور شوید از من ای رنج های سیاه
رهایم کنین ای سیاهی های غریب
چمدانی بسته ام...
خواهم رفت در پی آشنایی سپید
گذری خواهم کرد، دنیایی خواهم دید
این تن خسته و
روح حبس شده در جسم سرد را
گذری باید داد ...
آرام گیر ای من تنهای خسته
فاصله ای نیست از سیاهی شب
تا روشنایی فردا .....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در بلندای آرزوها
کلبه ای ساختم
کلبه ای از جنس نوازش
تا سرمست شویم
از ش.ر.ا.ب. آتش عشق افروخته شده
نوازشی کن گیسوانم را
در آغو*ش بگیر مرا
درین شب تار
سخن بگو با من
تا خود صبح
ای غریب آشنایم
امشب عجیب
تمام قلبم فرا میخواند
با خیالی تخت
تکیه گاهی سخت را
و آغوشی از
آرامشی بی پایان
 
آخرین ویرایش:
طلوعی نو ""

آسمان دلم را برایت چراغانی میکنم
پر ز ستاره های درخشان
ثانیه ها میگذرند به سنگینی
درد فراق ...
گذری کن درین آسمان بغض آلود
ماه من شو برون آی از پس ابرها
رخ بنمای و روشن کن خانه دل را
تکیه داده ام بر دیوار انتظار
تا که بیایی و گذر کنیم ،
در کوچه سار عاشقی ...
بنشینیم
در کنار جوی آرامش
لبخند زنیم به طلوعی دوباره
و پشت کنیم به غروب غم انگیز ....
 
آخرین ویرایش:
در گوش من زمزمه میکند
این افکار سیاه شوریده
زمزمه میکند درمن
آوای ناامیدی را..
به دور من رقصانند
حرف های سیاه..
واژه های تلخ..
دستانشان گره خورده
ب دور ذهن آشفته م
چنان در من می تازند
همچو آتشی درجان
تنم بی جان درین خلوتگه تاریک
میخواهم بچینم در کنار هم
حروف های امید بخش‌
کلماتی از جنس آرامش
گر چه سخت است
رها شدن و گام برداشتن
درین دایرة المعارف روزگار
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ava

شاعـر
شاعـر
نوشته‌ها
نوشته‌ها
17
پسندها
پسندها
77
امتیازها
امتیازها
13
سکه
0

جدایی ابدی ""

خبر آمد که مرگ دستانش را فشرده
تنش سرد و قامتش را درهم شکسته
خبر آمد
که باید به خاک بسپاریمش
تا شود روحش آزاد و آرام گیردش
این چه قاصد بد خبری بود
این چنین خوشی را زمن ربود
تنم لرزان ، نفسم حبس ..
اشک هایم جاری بر گونه هایم
نگاهم منتظربه صدای
خنده ای از تو
ای نازنین خفته ی من
دگر در کجا یابم
نگاهت را خندهایت را
آواز صدای دلنشینت را
.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین