داستانک ستاره‌های کبریتی | ReiHane کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع RMwN
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
مشاهده فایل‌پیوست 297701

نام داستانک: ستاره های کبریتی
نام نویسنده: ریحانه سید حسنی
ژانر: تخیلی، فلسفی
ویراستار: @Atryssa.RA

مقدمه:
شاید بدنیا آمدن نعمتی بزرگ بود اما مرگ قطعاً نفرین بود. مثل مار دور گردنمان می‌پیچید و تا وقتی که ما را از بین نمی‌برد، رهایمان نمی‌کرد. مرگ مثل رها شدن در صحرایی تاریک بود، اما صحراها که تاریک نمی‌شوند، ستاره ها آنجا را شعله‌ور از نور می‌کنند و مخمل جادویی شان را از قصه‌ی‌پریان می‌دزدند. ای کاش می‌شد به آتش همان ستاره‌ها رجوع کرد، همان پیدایش سرد! جایی که مرگ از ستاره ها می‌ترسد.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مشاهده فایل‌پیوست 18384
نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.


قوانین تایپ داستانک در انجمن کافه نویسندگان


شما می‌توانید پس از ۵ پست درخواست جلد بدهید.


درخواست جلد

پس از گذشت حداقل ۷ پست از داستانک، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد داستانک بدهید. توجه داشته باشید که داستانک های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد

پس از ۷ پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ



همچنین پس از ارسال ۱۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی


اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه



13422_ad05f9f7e9b0261da9d2dad1014c7c49.gif



کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به سقف فلزی خاکستری رنگ نگاه کردم، حالم از آهن‌های بی‌احساس این دنیا بهم می‌خورد. دنیای بی‌رحمی که با زور ما را به آغو*ش مرگ می‌کشید و بعدش در آخرالزمانی سرد رهایمان می‌کرد، جایی که هیچ دنیایی وجود نداشت. از پنجره‌ی‌کوچک کابین به صفحه‌ی‌سیاه هستی خیره شدم. کی فکرش را می‌کرد آخرین تصویرم از مرگ، صحنه‌ی‌پیدایش جهان می‌بود؟
قرار نبود بمیرم اما من احساس مرگ می‌کردم، از داخل جمجه‌ی‌سفتم به داخل رگ‌های قلبم راه پیدا می‌کرد و سرمایش را به درون بدنم تزریق می‌کرد. چرا مرگ آن‌قدر اذیت می‌کرد، باید سریع جسم را تسخیر می‌کرد و همه چیز تمام می‌شد. من دوبار امتحانش کردم؛ ماشه‌ی‌اتمام این زندگی سیاه را به سمت گلوی بی‌جانم کشیدم و منتظر خالی‌شدن هوای محبوس داخل شش‌هایم شدم اما نشد که اتمام این زندگی گس را به چشم ببینم. اولین قانون دنیای من این بود که هیچ‌کس حق نداشت بی‌دلیل دار را بر گردنش بیاندازد و اگر دوبار این‌کار را انجام دهد به مرگ کبریتی محکوم می‌شود؛ مثل کبریت آتشش می‌زدند و منتظر می‌ماندند که بمیرد و از مرگ چوب کبریت بی‌پناه سود می‌بردند. من به سفری دور در کیهانی سرد محکوم شدم. البته این تنها من نبودم که سوار این ارابه‌ی‌فلزی بی‌روح شدم.
همراه من چهار نفر دیگر هم محکوم به این مرگ احمقانه بودند. فندک سیاهم را از درون جیب کوچکم در میاورم و یک نخ سیگار روشن می‌کنم و بدون هیچ‌اهمیتی از کابین به بیرون قدم بر می‌دارم. از پله‌ها پایین می‌روم و به سالن بزرگ غذاخوری می‌رسم. به تمام کسانی که در آنجا هستند سر تکان می‌دهم و نقطه‌ای دور را انتخاب می‌کنم و ثابت می‌ایستم. دختری که به من مستقیم خیره شده به سمتم گام‌های‌بلند بر می‌دارد و بالأخره بعد از رسیدن به من، صدایش به گوشم می‌رسد:
- غذا نمی‌خوری، والتس؟
چیزی نمی‌گویم و به چشمان میشی رنگش خیره می‌شوم؛ والتس فامیلی من بود و این‌جا هم کسی اسم من را نمی دانست؛ پس از همان برچسب روی اتاقم به فامیلی‌ام پی برده بودند. پوزخند ریزی زدم؛ سیگارم را به داخل سطل زباله پرت کردم و نگاهی بی‌روح به همان دختر انداختم و گفتم:

- منظورت غذای بی‌طعمی هست که از داخل اون جعبه ی مسخره به بیرون میاد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:

RMwN

مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
543
پسندها
پسندها
3,435
امتیازها
امتیازها
258
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ReiHan
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین