تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

فیلمنامه فیلمنامه اعتیاد | ملینا نامور

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
30
138
33
نام فیلمنامه: اعتیاد
نام نویسنده: ملینا نامور
ژانر: غمگین، اجتماعی
خلاصه:
ارمان و امیرسام دو برادر از خانواده‌ای معمولی جامعه؛ تصمیم می‌گیرند بر روی پاهای خود بایستند و شغلی پیدا کنند. ارمان که از امیرسام کوچک تر است سعی در پیدا کردن کار دارد و این بین مجبور میشود... .

مدرس دوره: @سادات.۸۲
 
آخرین ویرایش:
برترین سرپرست سال ۱۴۰۲
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری
مدرس انجمن
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
2,137
8,944
148
اردکان - یزد
وضعیت پروفایل
تخیل من جای پیچیده ای است، بگذارید آسوده در آن غرق شوم.
00_or9w.jpg

نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار اثر خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ آن، قوانین تایپ اثر را در انجمن مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ آثار]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ اثر، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ ]

برای سفارش جلد اثر، بعد از 5 پست در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از گذاشتن ۲۵ پست ابتدایی از اثرتان، با توجه به شراط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن اثرتان، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

پس از پایان یافتن اثر، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان اثرتان را اعلام کنید:
[اعلام پایان ]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به تالار آموزشی سر بزنید:
[تالار آموزشی]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
30
138
33
«سکانس یک»

صحنه‌ها:خیابان، مغازه‌لباس فروشی
خیابان/ساعت۱٠صبح

آرمان پسری مستقل و مهربان با لباس آبی ساده و شلوار مشکی‌اش در خیابان‌ها میچرخد؛ مثل تمام این چند روز گذشته در حال پیدا کردن کاری خوب برای خود است. دستش را داخل جیبش فرو میبرد و در حالی که از کنار ماشین‌ها رد میشود وارد مغازه لباس فروشی میشود.
با متانت لبخند کمرنگی میزند و به لباس‌ها و مانتو‌های زنانه خیره میشود در حالی که به لباس‌ها خیره است به فروشنده می‌گوید که دنبال کار است.
نگاه خیره‌اش را از لباس‌ها برمیدارد و به مرد قد بلند روبه‌رواش خیره میشود در حالی که منتظر کلمه‌ای از دهان مرد است با خوشحالی میخندد.
«سکانس دو»
صحنه‌ها: خانه، اتاق امیرسام
مادرش با خوشحالی میخندد و گره روسری‌اش را محکم می‌کند.
- مادر قربونت بشه آرمان جانم دیدی گفتم تلاش کن؟ نگفتم؟ دیدی بلاخره تونستی؟

درحالی که اشک در چشمانش موج میزند با ذوق کلمات را کنار هم میچیند.
- همش از سر دعاهای تو بود قربونت بشم، امیرسام تو پیگه دنبال کار نمیری؟
مادرش با اخم می‌گوید.
- نه الان یه ماهه که تو میرفتی با بدبختی کار پیدا کنی اقا خوابیده بود خونه میخورد، میخوابید.
آرمان دستی به موهای‌ مشکی‌اش میکشد و رو به امیرسام ساکت که گوشه خانه نشسته و داخل موبایل است می‌گوید.
- میدونی که این تلاش‌ها برای آیندمونه امیر... .
-کافیه.
امیرسام بین حرفش میپرد و بعد به سمت اتاق میرود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا