- Apr
- 1,345
- 10,881
- 168
آبرومند و با اعتباریم و به هویت اسلامی خود می نازیم. دیندار و متمدنیم و برو بیایی داریم!
کم بودن را به دخترانمان آموخته ایم!
همان لحظه ای که بی مهابا در حضورش، از علاقه پدربزرگ به نوۀ پسر و بی میلی اش به مونث بودن تو راهی زن عمو، سخن گفتیم و او ارزش همسر عمویش را در پسر بودن فرزندش دید.
لحظه ای که غیرت پدر و برادرانش به او فهماند اجازه هم بازی شدن با پسرخاله اش را ندارد؛ غیرتی که به او قبولاند چون دختر است باید گوشه ای بنشیند و صدای خنده اش در جمع بالا نرود.
جنس دوم بودن را ذره ذره به خوردشان دادیم!
وقتی با چشمان خودش روابط آزادانه برادر بزرگتر با جنس مخالف را دید و نفهمید چرا پارک رفتن او با دوستانش مایه باد کردن رگ غیرت پدر می شود و پسر خانواده با هفته به هفته کیس عوض کردن گویا مشکلی برای آبرو و اعتبار خانواده ندارد.
لحظه ای که چشم غره های مردانه دلش را به تپش وا داشت و دستانش برای جلو کشیدن رو سری و پوشاندن تار موهای بیرون زده لرزان بالا آمد و چندی بعد شاهد دو دو زدن همان چشم ها روی تن و بدن زنی که از کنارشان عبور می کرد شد.
وقتی پذیرفت باید آفتاب و مهتاب ندیده بماند تا خواستگار خوب نصیبش بشود و اعتبار پدرش را با نوجوانی کردن به خطر نیندازد.
حالا بیا و خوشحال باش!
پسری را که به واسطه حساب پر پول حاج بابا و قد و قامت رعنایش آرزوی هر دختریست دست روی کیس آفتاب و مهتاب ندیده و نجیب گذاشته؛ تا خرخره غرق فساد و گناه است و کم پیش آماده شب را تنها بخوابد و سرد و گرم هم جنسانت را دلی سیر چشیده و حالا که نوبت خودش شده هو*س نجیب ترین و پاک ترین دختر شهر را کرده.
خوشحال باش دختر با حیا و محجوب حاجی!
خشونت تنها نشان دادن برتری جسمی با فریاد و مشد و لگد نیست! خشونت را می توان در تار و پود زندگی های امروزی مان یافت.
کم بودن را به دخترانمان آموخته ایم!
همان لحظه ای که بی مهابا در حضورش، از علاقه پدربزرگ به نوۀ پسر و بی میلی اش به مونث بودن تو راهی زن عمو، سخن گفتیم و او ارزش همسر عمویش را در پسر بودن فرزندش دید.
لحظه ای که غیرت پدر و برادرانش به او فهماند اجازه هم بازی شدن با پسرخاله اش را ندارد؛ غیرتی که به او قبولاند چون دختر است باید گوشه ای بنشیند و صدای خنده اش در جمع بالا نرود.
جنس دوم بودن را ذره ذره به خوردشان دادیم!
وقتی با چشمان خودش روابط آزادانه برادر بزرگتر با جنس مخالف را دید و نفهمید چرا پارک رفتن او با دوستانش مایه باد کردن رگ غیرت پدر می شود و پسر خانواده با هفته به هفته کیس عوض کردن گویا مشکلی برای آبرو و اعتبار خانواده ندارد.
لحظه ای که چشم غره های مردانه دلش را به تپش وا داشت و دستانش برای جلو کشیدن رو سری و پوشاندن تار موهای بیرون زده لرزان بالا آمد و چندی بعد شاهد دو دو زدن همان چشم ها روی تن و بدن زنی که از کنارشان عبور می کرد شد.
وقتی پذیرفت باید آفتاب و مهتاب ندیده بماند تا خواستگار خوب نصیبش بشود و اعتبار پدرش را با نوجوانی کردن به خطر نیندازد.
حالا بیا و خوشحال باش!
پسری را که به واسطه حساب پر پول حاج بابا و قد و قامت رعنایش آرزوی هر دختریست دست روی کیس آفتاب و مهتاب ندیده و نجیب گذاشته؛ تا خرخره غرق فساد و گناه است و کم پیش آماده شب را تنها بخوابد و سرد و گرم هم جنسانت را دلی سیر چشیده و حالا که نوبت خودش شده هو*س نجیب ترین و پاک ترین دختر شهر را کرده.
خوشحال باش دختر با حیا و محجوب حاجی!
خشونت تنها نشان دادن برتری جسمی با فریاد و مشد و لگد نیست! خشونت را می توان در تار و پود زندگی های امروزی مان یافت.
آخرین ویرایش توسط مدیر: