مجموعه اشعار ماهی| به قلم regina

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع regina
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
نام مجموعه:
ماهی

به قلم:
مهدیه بحرینی

سبک:

نیمایی
غزل
تک بیت

دوبیتی
موضوع:
اجتماعی، عاشقانه

مقدمه:

ای ماهتاب نازنین
بر من بتابان روی خود
من در زمین گم می شوم

بی ماهتاب روی تو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مشاهده فایل‌پیوست 48549
ن و القلم و ما یسطرون

ضمن تشکر از شما جهت انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای نشر آثارتان، به منظور حفظ نظم، قوانین را مطالعه کرده و آن را رعایت فرمایید.
بعد از ارسال ده پست میتوانید درخواست جلد بدهید.

همچنین پس از ده پست برای نقد و تعیین سطح اثر و دریافت تگ به تاپیک های زیر مراجعه کنید.


و اگر هرگونه مشکلی برایتان پیش آمد به تاپیک زیر مراجعه نموده و با مطرح کردن سوالتان ما تا سر حد امکان در کنار شما خواهیم بود.

آرزوی موفقیت و سربلندی

?مدیریت تالار شعرکده?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تا به یک ثانیه ی بیشترت با یاران شاد شوی
زود یلدا آمد
چشم عالم همه دنبال همین بودن هاست
شب یلدا زیباست
من به دنبال دقایق به تو عاشق شده ام
شعف من بهر دقایق باشد
که به شب وصل شده تا که بدارم من دوست،
همه ات را ای دوست
ترس من از بر شب های دگر می باشد
که به کوتاهی عمر یک گل
دوستی هم کوتاست!
نه، این باور من نیست
من به تو می نگرم، وای به من!
هر شب من یلداست...
هر شب من پر حافظ، پر از خواجوی و مولاناست!
فال من خوب شود وقتی که، من به تو می نگرم
شب یلدا با یار
شب یلدا بیدار
شب من لیک پر از دوری از این همه ی آدم هاست
من به تو می نگرم، بعد تو یلدا کوتاست
به گمانم که شب یلدا هم
شادی اش بهر تمنای نگارش باشد
دل او وصل به یارش باشد
دل من پر بکشد سوی تو و سوی دگر هیچ نگاهم نرود
تو مرا می بینی
من تو را می بینم
من به تنهایی یلدای بدون تو، ایمان دارم
گر نباشی همه ام محو شود در طوفان
گر که باشی چه نیاز است به آتش، ای جان؟!
تو که یلدای منی باش که من هم باشم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ای همه تار و پود من
عشق تو در وجود من
سرو گل اندام شگفت
ای تو که درمان منی
ای تو که باران دو چشمان منی
در دل من خوش بروی..!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بهر صدای تو تمنای دلم دیدنی است
بهر نگاه تو تقلای دلم دیدنی است
ای تو که هر روز به من پشت کنی؟
رسم نمک پاشی بر زخم دلم را بلدی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اقرار کن به عشق
دردیست گفتنی
شاید شنیدنی
یا لم*س کردنیست
من درد عشق را
دیدم و گفته‌ام
آنرا شنیده‌ام
آوای درد را
در گوش قلب تو
بارها سروده ام
دردیست در دلم
دردیست ماندنی..!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دود در چشمان است
تو در آن سوی همان برج بلند
که از این زاویه چون خورشیدی
پشت ابری از مه پنهان است
بشناسی همه را در این شهر
شهر ما گمشده است
لیک من ماندم و تو، تنهاییم
شهر ما نا پیداست
مردم از شهر فراری
من و تو عاشق این شهر و دیاریم
بمانیم؟ نمانیم؟ چه کنیم ما در این شهر؟
شهر متروک و مخوف است ولی
سایه ام هست، سایه ات هست
ترس، تاریکی را می بلعد
مانده‌ایم، من و تو و تنهایی
شهر شلوغ است انگار
کوشش مردم را می شنوم
بازگشت آنها، ترس را می بلعد
تو همان ماهی قرمز که ز دست صیاد
گاه از حوض روی تا دریا
گاه دریاست ز دستت بی تاب
با تو ام ای مهتاب
تو همان ماه بلندی که به دستم نرسی
که به تو من نرسم
تو همان میوه ی ممنوعه ی آدم هستی
نتوانم ز تو من دل بکنم
نتوانم ز تو من چشم بپوشم، هرگز!
با تو ام ماه دلم
با تو ام،ای روشنی بخش شبم
با تو ام آرامش شب های تار
ای نوازنده ی نت های دلم
تو تمام منی و من کامل
بشوم با تو که رویای منی
نشود بی تو سر کرد
نشود بی تو خوش بود
بی تو که فکرت هم
باعث کوبش قلبم باشد
اصلا تو بگو، میشود بی لبخند،
زندگی را چرخاند؟
خنده ات چرخ دلم را چرخاند
خنده ات شادی را یادم داد
می شود باز بخندی و بخندی
و بخندی همه اش؟
تا نفس های منم کند نباشد!باشد؟
اگر این قول شکستی
اگر این عهد نبستی
نفسم بند شود شیرینم
من ز سودای تو چون مجنونم
و توچون لیلی هی جام دلم را نشکن
بیستون هیچ خدایت هم اگر مانع شد
تو فقط سهم منی، باشد؟ از من نگذر
دست تو قسمت دستم شد و باید بشود
فکر تو قسمت ذهنم شد و باید بشود
عشق تو قسمت قلبم شد و باید بشود
تو که باران نگاهم ز فراق تو بود
توکه هربار، این در بزنی برهم بعدش بروی
اینجا، ز پشت پنجره من خنده ی تو را
می‌بینم و هرگز دل من از تو نگذرد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از گریه لبریزم
از غمت سرشارم
دوست دارم که بدانی اما
تو نمی دانی دوستت دارم
تو نمی دانی و من بیمارم
تو نمیدانی، شب بیدارم
تو نمی دانی و من دلگیرم
تو نمی دانی اما هر شبف
من ز غم می میرم...
دوست دارم که بیای و بمانی، نروی
این خیالم باقیست
تا بیایی، نروی
تا بمانی، نروی
گر بیایی و بمانی چه شود این دل من!
دل دیوانه ی من
دل بیچاره ی من
دل غمخواره ی من...
این دل تنگ مرا
می توانی که تو شادش بکنی!
و خدا گفت به من: یاد من با دل هاست!
نیست روزی که توان گفت؛ دل من تنهاست
شاید این استثناست
چون که حالا، اینجا
دل من با یادت
شود آرام، دلارام دلم!
تو بیا غرق تمناست دلم
تو بیا بانی احساس دلم
تو بیا سفره ی دل باز کنم
دل من با دل تو؛ دل تو با دل من..!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
می شنوی صدای من؟
در به درم برای تو!
درد عمیق دل من
جامه درم برای تو
توطعه ی نگاه تو
تیر زند به دیده ام
دل ز دلم ستانده ای
سر ببرم برای تو؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شب همینجاست، به ما نزدیک است
درد اینجاست، شبم تاریک است
بی تو ای ماه دلم بی نور است
پر ز ترک های عمیق و دل من رنجور است
من به چشمان خودم می بینم
شهر بی یار چقدر تاریک است
ماه بی خورشیدش می میرد
من بدون تو در این شهر چه باید بکنم؟
گر نباشی نفسم می گیرد
لحظه ها دلگیر است
ثانیه در پی هم می گذرد
هر شبم یک سال است
روزهایم یک قرن
ماه هایم همچون ماه شب اول ماه نیمه و نصف
خنده بی جان شده و حال من از قبل غم انگیز تر است
من نگفتم که ترحم بکنی بر حالم
یا که باز آیی و گویی که تویی در جانم
من به گردی زمین خویش ایمان دارم
اندکی دیگر من
همچو تو خوشحالم
دم به دم می خندم
دست در دست کسی می روم اندر ساحل
به تو من می نگرم
تو که از دور به من خیره شدی
وضعت از حال غم انگیز تر است
با خودت می گویی:
"آه، ای کاش که من دل نشکانده بودم"
دل شکاندن پر از تاوان و ورنجاندن
پر از حسرت شب ها و نبودن هاست
ندیدن ها
نخنداندن ها
و پشیمانی رنجاندن ها
نشکانید دلی را به خدا...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین