دلنوشته تقدیس | Nstrn_ghکاربر انجمن کافه نویسندگان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Nstrn_gh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دلنوشته

ژانر: گردشی

♡《 تقدیس》♡
نویسنده: Nstrn_gh

و ما در میان انبوهی از مشکلات دست و پنجه میزنیم
شاید دریچه ای از امید به رویمان باز گردد
اما دریغ از ذره ای امید...
براستی ما از کدامین گناه خود چنین رنج میبریم
آیا زمان آن نرسیده که با لبخند های پر دردمان
به این روزگار سیاه که اقبالمان را با سرشت مشکینش تیره نموده خاتمه دهیم
از کدامین دیار آمده ایم که صبر برای خویش پایانی ندارد
اما حال با این همه انتظار برای یافتن زندگی بهتر از تهی سرشار گشته ایم ...
ما در اعماق تیرگی ها در دل دره های کشنده احساس گم شده ایم...
 
آخرین ویرایش:
(به نام خدا)
gkql_quote_1590080072115.png


نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"
انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ دلنوشته در انجمن کافه نویسندگان~

شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.
درخواست جلد برای آثار~

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.
درخواست تگ برای دلنوشته~

همچنین پس از ارسال ۳0 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...
اعلام اتمام آثار ادبی~

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...
درخواست انتقال به متروکه~

??با آرزوی موفقیت های روز افزون شما ??
{تیم مدریت ادبیات}
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: crocodile
تبسم یک نگاه

هوای مه آلود پشت پنجره عجیب پوزخند میزد
از پنجره اتاق تاریک و نَمور فاصله میگیرم
به ساعت گوشه اتاق نگاهی می اندازم از نیمه شب گذشته
باز هم کابوس های شبانه ام راه به خانه چشمانم باز کرده اند
و هر شب مرا با خاطرات تلخ و گزنده ات تنها میگذارند
پیانو گوشه اتاق سکوت می نوازد
به دستان ظریف و انگشتان کشیده ام خیره می شوم
سالهاست صدای موسیقی را لم*س نکرده اند
شاید از بعد رفتنت ...
تکیه ام را از دیوار میگیرم و سمت آیینه کنار
پیانو میروم
به تصویر رنجور دخترک درون قاب شیشه ای خیره میشوم
البته با کمی تعجب و حیرت ...
گویی سال هاست خود را ندیده ام
چه تغییر چشم گیری

دو گوی سرد خاکستری با مژه های پرمشکی
و ل*ب های ترک خورده که گویی دیرینه ایست
لم*س نشده...
موهای مواج و تار های پرپیچ و تابم درون آیینه بر چهره ام فریاد میزنند ...
خبری از آن دختر بازیگوش نیست
به کدامین دیار گریخته؟!!
من جاری ام از نبودن هایی که عجیب طعم بودن میدهند...
هوا عجیب گرفته به نظر می آید... همانند دلی که دیگر نقش نمیگیرد
گویی تاب تپیدن ندارد
..
.
.
.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Hosein

Nstrn_gh

کاربر جدید
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
3
پسندها
پسندها
6
امتیازها
امتیازها
3
هیچ

این روزها حال دل هایمان رو به راه نیست
گویی خسته ایم
از تمام نبودن ها ؛ بریده از ناکامی هایمان ، رنجور از آنچه خواستیم و نشد...
زبان حرفایمان یکی ست اما معنای آن ، نه
گویی هر یک آنگونه که طبع میل داریم آن ها را مفهوم میبخشیم
غافل از این که...
جهان زنجیره ای از آدم هایی ست که دست هم را گرفته اند اما چشم هایشان دریده ست و با نگاه های پر کین و زهراگینشان
نظاره گر طعمه های رنگارنگی هستند که با خیال واهی زندگی میکنند...
ما را چه به صلح!! هنگامی که آغو*ش عشق میگشاییم و خنجر کینه بر یک دیگر میزنیم...
مارا چه به صلح !! وقتی که خیانت در گوش هایمان فریاد میزند
مارا چه به صلح !! زمانی که هر یک در پیله ی سرد تنهایی خود درآغوش جمع مرده ایم ...

شعارهایمان چون کاغذ های خط خورده و مچاله شده گوشه اتاق افکارخویش چکیده ای بود برای بیان دردهای گزنده ای که هیچگاه شهامت ابراز آن را در خود تداعی نساختیم
اینک به خود که مینگریم جز فردی ملول از ضربه های غریبانه
روزگار هیچ نمی بینیم...


•°•°•°•°•°•°•°
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Hosein
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین