شعر ~[ اشعار طنز ]~

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Kallinu
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

هر که پرسید ترقی چه اساسی دارد
گفتم این راه نه درسی نه کلاسی دارد
کرسی عزت و اجلال کسی خواهد یافت
که نه علمی ،نه کمالی، نه حواسی دارد
یار گلچهره در آغو*ش کسی می افتد
که قد پیزری و شکل قناسی دارد
گیتی تنگ نظر نیست خردمند شناس
غالبا دیده ی دیوانه شناسی دارد
مرد بدبخت به شب هم که رود در بستر
در لحاف و تشک خود کک و ساسی دارد
لاله را داغ از آن است که در باغ وجود
گل خر زهره مقام گل یاسی دارد
آن که سر رشته ی این مملکت اندر کف اوست
هیچ کارش نه اصولی نه اساسی دارد

ابوالقاسم حالت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان



اشعار ابوالقاسم حالت / جهان ایده آل
قربان جهانی كه در آن جنگ نباشد
مشت و لگد و سيلی و اوردنگ نباشد
از وحشت بمب اتم و توپ و مسلسل
پيوسته به پا خار و به سر سنگ نباشد
باهم نستيزند سپيدان و سياهان
دعوا سر نام و نسب و رنگ نباشد
در باغ وفا مرغ بد آواز نيابيم
در بزم صفا ساز بد آهنگ نباشد
افسار به دست دو سه گمراه نیفتد
ايام به كام دو سه الدنگ نباشد
مادون ز ستمكاری مافوق ننالد
از دست دلی سنگ دلی تنگ نباشد
هر مملكتی تا طلبد حق خودش را
محتاج به صد لشكر صد هنگ نباشد


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

زود تخصيص رديفم بدهيد
سهمي اندازه‌ي كيفم بدهيد

به من از بودجه‌ي بيت‌المال
سبد قشر ضعيفم بدهيد

به من از چرك كف دست دو تا
كيسه‌ي پول كثيفم بدهيد

بحث چرك كف دست و اينهاست
لااقل كيسه و ليفم بدهيد

سهمم از نفت مشخص بكنيد
چند تا بشكه و قيفم بدهيد

بندي از لايحه‌ي بودجه‌ام
بنده را شغل شريفم بدهيد

واگذاري بدهيدم شركت
نيز تخفيف خفيفم بدهيد

چون حريفان همه بردند زياد
نصفي از سهم حريفم بدهيد

پول نشر دو سه تا دفتر شعر
محض اين طبع لطيفم بدهيد

نكند بودجه پايان يابد
بنده را هم اَه و پيفي بدهيد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

راشد انصاری
خوشا اين دل كه ويلاي تو باشد
درونش ردُي از پاي تو باشد

در آور كفش و جورابت، بفرما
به روي چشم ما جاي تو باشد!


دلم كرده هوايت نازنينم
فداي بوسه هايت نازنينم
تمام صورتت پنكيك پوش است
بگو بوسم كجايت نازنينم؟!


تو سبزي دائماً، زردي نداري
هميشه گرمي و سردي نداري
زني و تا ابد در خصلت خويش
زبانم لال، نامردي نداري!


تورو خوب مي شناسم، در حد كافي
تو مثل چشمه اي، شفاف و صافي
من و تو باهميم! تا اون زماني
كه دنيا مي ره تو وقت اضافي!


براي زنده ياد: عمران صلاحي و لبخند هميشگي اش
از روي زمين به آسمان خنديدي
با اين همه غم، تو همچنان خنديدي
تو ريش نداشتي! ولي با اين حال
يك عمر به ريش اين و آن خنديدي
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Kallinu

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
5,152
پسندها
پسندها
18,866
امتیازها
امتیازها
483
سکه
167
انجمن کافه نویسندگان

راشد انصاری

وعده های انتخاباتی

کاش جای تمام آن گفتار

پرسش ام راجواب می دادی



یا اگر صحبتی نمانده به جا

دو سه متری طناب می دادی

انتخابات قبل یادت هست؟

نانِ داغ وکباب می دادی!

آن زمانی که میکروفن در دست

وعده باآب و تاب می دادی

می نوشتی که مقصد آزادی ست

آدرسِ انقلاب می دادی !

درمجالس که می شدی دعوت

دسته گل هی به آب می دادی!

به مریدان وچاکران هرشب

لوح تقدیر وقاب می دادی

سکه را می گرفتی از « عباس»

به زنِ او « رباب» می دادی !

در میان مجردان، اما

وعده های خراب می دادی!

هرکسی هرکجا خرش می رفت

زیر پالان رکاب می دادی

با دو تا سیخونک به آن جایش

خرِ او را شتاب می دادی!

درستادت برای تبلیغات

عکسِ با احتجاب می دادی

انجمن های شاعران مفتی،

به جماعت کتاب می دادی

آن چه دادی حلالشان باشد

چون به قصد ثواب می دادی

جای گافی که این وآن دادند

شیر تازه ... نه، گاب می دادی!

سخنانت اگر چه آرام، آه

به همه اضطراب می دادی

فکر ما را مثال چرخ وفلک

الکی پیچ و تاب می دادی

گر فلانی به ما تشک می داد

تو خودِ تختخواب می دادی!

روز وشب بابلوف زدن هایت

گوش مان راعذاب می دادی

جای آن وعده ها به ما ای کاش

شربت وقرص خواب می دادی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین