[~رویِــش یِــــک خیــــــال~]

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Lidiya
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ای رویای سپپده دمان
بی تو هیچم
با من بمانی
به مرگ
خوش می پیچم!
بسان
رویش ریشه
در بهاران

??
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Zero
خَسته از حرف هایِ فلسفی ام...
 
آخرین ویرایش:
این گلدان را کجای دلم بگذارم
که مشرف به پنجره‌ات باشد
واقعا چه ساعاتی از روز را
به چشمانم اختصاص دهم
که ناودان‌ها و معابر نرنجند از من؟

غمت غمگینم کرده‌است
اما دوستت‌دارم...

#حسین_صفا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
و من
بالاخره یک روز
از میان انگشتان تو
که چشمانم را نوازش می‌کنند
خورشید را
خواهم دید

#شکوفه_بارانی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اما برایِ من، تو آن همیشه ای... .
 
آخرین ویرایش:
در كتابی كه هرگز ننوشتم، كسی جز تو نبود.
‌‌
‏- مارگريت دوراس.
 
آخرین ویرایش:
مواظب خودت نباش،
خودم مواظبت می شم!
 
آخرین ویرایش:
بايد آنقدر دوستت بدارم، كه اگر روزی خدا گفت: چه چيز در دنيا را تا هميشه میخواهی؟ بی‌ترديد بگويم: او را ميخواهم! بايد آنقدر در آغوشت بگيرم، كه اگر روزی دور بوديم از هم، عطر تنت بر روی لباس‌هایم مانده باشد. بايد آنقدر ببوسمت، كه هركه تو را ديد، من را ببيند در جای جای صورتت. باید قدر تک تک ثانیه‌های در کنارت بودن را بدانم …
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
به سال‌ها بعد فکر می‌کنم! به زیبایی سپیدی موهایمان. میدانستی؟ پیر شدن کنار تو چقدر می‌چسبد. اینکه دستانم بلرزند، پاهایم توان راه رفتن نداشته باشند، و کنارت بنشینم و بی‌اختیار سنگینی سرم را روی شانه‌هایت رها کنم. خوابم ببرد، و رویای آن روزی را ببینم که برای اولین بار گفته‌ام دوستت دارم، و تو خندیدی
 
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین