دلنوشته لحظه های نبودنت| soheila کاربر انجمن کافه نویسندگان

به نام خدایی که قلم را افرید
نام دلنوشته:لحظه های نبودنت
ناظر : @MobiNa

نویسنده:
soheila
ژانر:از فراسوی دلتنگی
 
آخرین ویرایش:
(به نام خدا)
gkql_quote_1590080072115.png


نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "
انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"
انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ دلنوشته در انجمن کافه نویسندگان~

شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای آثار~

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای دلنوشته~

همچنین پس از ارسال ۳0 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی~

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه~

??با آرزوی موفقیت های روز افزون شما ??
{تیم مدریت ادبیات}
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ماندن در باتلاق روزگار.
هر چه دست وپازدن بیشتر، غرق شدن وفرو رفتن در اعماق تاریکی بیشتر...
چه بیهوده تلاشی ست.
آدم ها چشم پروازت را ندارند؛
بی خبر از قفسی که برایت ساخته اند،
تو می مانی ویک دنیا انتظار
وپله هایی برای سقوط.
اما یک تو برای جهانم کافی است.
ثانیه ها ودقیقه ها را به انتظارت به شکوه می نشینم،
تا که شاید هرچند کوتاه صدای تپیدن قلبت را از دور احساس کنم. آه که قلب تو برای من نمی تپید.
 
آخرین ویرایش:
لبانت را که می گشایی

رز ها در هیاهوی برف ها می شکفند.

من شاعر می شوم و تو

تک شاه بیت اشعارم می شوی

واژه واژه هایم مملو از طلوع دوست داشتن های توست

نیستی اما در افکارم جاری هستی
 
آخرین ویرایش:
گاه از روزنه احساسم
می روید دلتنگی
غم طغیان می کند
و من
ایستاده میان احساس

در سکوت
ذره ذره
اب می شوم.
 
آخرین ویرایش:
واژه ها غریبانه می بارند.
واژه ها هم انتظار آمدنی را می کشند
امدنی از فراسوی عطوفت
آمدنی از جنس بودن
بودنی که تمام نبودن ها را بیاید و جبران کند
بودن هایی که
در جای جای
قلبم حک شود.
 
آخرین ویرایش:

شرقی شاد

کاربر جدید
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
30
پسندها
پسندها
116
امتیازها
امتیازها
33
به کدامین باران پاییزی به انتظارت بنشینم؟
تا بیایی و دست در دست هم در کوچه های احساس
پرسه بزنیم؟
تا کدامین دقیقه به انتظار بنشینم تا بیایی
و کمی با من بنشینی! در محفل قلبم!
می دانی تو عزیزترینم زود رفتی زود مرا رها کردی و من از همان ثانیه ای که پا به این دنیای دلتنگی گذاشتم منتظر تو بودم
منتظر تو بودم و زمزمه های من همه لبریز از این بود که
کاش او بود، کاش کنار گل های باغچه ی مان،عطر نعنا های تو هم در فضا می پیچید کاش می بودی و من سرم را بر روی پاهای تو می گذاشتم و تو با دستان جادوییت مرا غرق نوازش هایت میکردی
کاش بودی
کاش ای همه کسم می بودی
 
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین