خطوط منیر

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

شب هلاکم می‌کند،
اندیشه‌ی غم‌های روز ...!​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

خوشبختی لم داده
بر روی منحنی کوچک لبخندت... .​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

بی تو آوارم و بر خویش فرو ریخته‌ام
ای همه سقف و ستون و همه آبادی من.​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

و هیچ‌گاه
به جمله‌ها
اعتماد نکن.​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف...!
​

---

تو چنین خوب چرایی...!؟​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

شهر با هیچ‌کسی کار نداشت!
غیرِ یک منظره‌ی تار نداشت!
برزخی بود که دیوار نداشت!
پس به آیینه پناه آوردم!​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

" خسته از مسیر
کمی انتها میخواهم همین... "​