با سلام و عرض وقت بخیری
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان و داستاننویسی نقد گردیده است.
?منتقد اثر شما: @_mahdi.8399_
* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!
* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.
* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بیتوجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.
با توجه به اینکه نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگدهی و سطحبندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید. ?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد
بسم تعالی
نام داستان کوتاه: شاه بابا
نام نویسنده: پوررضا آبیبیگلو
ژانر: طنز
خلاصه:
این داستان کوتاه در خصوص خاطراتی است، که من از کودکی تا به این سن، از پدر بزرگم که چند ماه پیش عمرش رو داد به شما نوشتم.
پیرمردی که از داشتن و فهم و شعور زبان زد همه بود.
البته نوهاش که من باشم خیلی سعی میکردم، مثل اون باشم امّا نمیشد.
پس بشنو از من... . برای مطالعه داستان کلیک کنید!
بهنامتعالی نقد داستان "شاه بابا"
منتقد داستان "مهدی"
نوع نقد "نقد شورا داستان"
تاریخ تحویل "۳۱ تیر ۱۴۰۰"
?ارکانهای اولیه نقد?
۱. عنوان داستان
میتوان گفت عنوان داستان شما مفهوم هوشمندی را میرساند؛ چون علاوه بر هماهنگی با داستان حس کنجاوی خواننده را تحریک میکند. اسمی جدید و غیر کلیشهای، با داستان هماهنگی کامل دارد.
عنوان ترکیبی بود و اضافه نویسی نداشت.
این عنوان در نگاه اول اهمیت کاراکتر حاج بابا رو میرسوند که در متن مشاهده کردیم.
۲. ژانر داستان
ژانر انتخابی شما "طنز" بود، و نسبتا با محتوا همخوانی داشت.
ژانر طنز در شروع و میانه داستان رعایت شده ولی در پارتهای پایانی بویی از طنز برده نشده. اما غم پارتهای آخر به نظر بنده به جا بوده و برای پیشبرد داستان نیاز بود.
۲. خلاصه داستان
خلاصه کوتاه اما تاثیرگذار بود.
شکستن دیوار چهارم(صحبت با خواننده) باعث جذب خواننده به خواندن ادامه داستان میشد. در کل میشه گفت توضیحی بود که کلیشه داشت و مثل اکثر داستانهای کاراکتر محور یک شخصی رو پررنگ جلوه داد و از خوبیهاش گفته بود.
همچنین با گفتن مرگ حاج بابا در خلاصه، فرجام داستان رو افشا کرد و میتونست اینجا گفته نشه تا با ایجاد تنش در آخر رمان خواننده رو تهیج کنه.
۴. جلد داستان
با توجه به اینکه داستان اتمام یافته بود، اما جلد نداشت، پیشنهاد میکنم هرچه سریع تر نسبت به درخواست جلد داستانتون اقدام کنید!
۵. مقدمه داستان
بافتی دلنوشتهوار و ادبی داشت که میتوانست کمی طولانیتر هم باشد. همخوانی زیادی با ژانر طنز داستان نداشت. جمله بندی کوتاه باعث دور شدن خواننده از هدف اصلی مقدمه میشد. به نظر بنده جذابیت کافی برای مقدمهای که بتونه کنجکاوی مخاطب رو تحریک کنه نداشت.
?ساختمان کلی داستان?
۱. شروع داستان
حدود ۶ الی ۷ پارت اول محدوده شروع رمان بود که دوره کودکی تا دانشگاه کاراکتر را بیان میکرد. صحنه شروع داستان میتوان گفت شروعی کلیشهای بود، اکثر داستانها از بچگی شروع میشود و به بزرگسالی میرسد. میتونست با یک صحنه پرتنشتر شروع بشه. کشمکشهای شروع، روندی یکنواخت داشت و در هر پارت وجود داشتند و بنظرم خوب بود. صحنه سازیها ضعیف بود و فقط به اتفاقات و محدوده تنشها محدود میشد. حضور پررنگ حاجی در زندگی هامان هم از همان دوره کودکی نشانگر این بود که؛ داستان در مسیر اصلی خود پیشمیرود.
۲. میانه داستان
از پارت ۷ تا ۱۶ میتوان گفت محدوده میانه اثر بود که، به صورت داستانکهای بهم مرتبط در هر پارت نوشته شده بود.
طنز کار هم بیشتر داخل میانه اثر خودش رو نشون میداد.
در میانه اثر صحنهها بیشتر چاشنی طنز به خودش گرفته بود و تنشها و اوج و فرودها در هر پارت وجود داشت، با وجود اینکه از پیش کمی قابل پیشبینی بود. ایده پردازی پارتها خوب بود که؛ نشانگر ذهن خلاق نویسنده بود.
۳. پایان داستان
از حدود پارت ۱۷ داستان کمکم رنگ و بوی پایان به خودش گرفته بود که بهنظر من نقطه اوج داستان همین پایان بود.
دو پارت آخر با صحنه مرگ حاجی اوج گرفت
. این صحنه با فضای احساسی که نویسنده ایجاد کرد؛ احساسات مخاطب رو خوب برانگیخت و اون صحنهای که حاج بابا برای خداحافظی پیش هامان اومد، خیلی غمناک بود.
فضای کلی پارتهای پایانی تراژدی و غمانگیز بود ولی بعضی جاها مجدد برخی از دیالوگ یا مونولوگ ها چاشنی طنز داشتند. داستان هم که با مرگ حاجی تموم شد و میتوان گفت پایان بندیش مناسب بود.
?ارکانهای میانی داستان?
۱. زاویه دید
زاویه دید داستان اول شخص بود و بهصورت ثابت بود. شیفت کاراکتر نداشتیم و داستان حول اتفاقاتی که هامان و حاجی باهم تجربشون میکردند، اتفاق میافتاد.
۲. سیر داستان
در بخش شروع سیر میتوان گفت رعایت شده بود، ولی در میانه، داستان بصورت داستانکهاب جداجدا ولی به هم مرتبط نوشته شده بود که گاها سیر دارای جهش یا کاهش میشد.
سیر کلی داستان هم بهنظر متناسب بود. همونطور که گفتم در یه سری ازپارتها تند و کند میشد، ولی در نگاه کلی قابل قبول بود.
۳. بافت متن
بافت داستان محاوره ای بود و توازن بافت رعایت شده بود. بافت حالتی دوستانه به خواننده میداد، که میتونست با داستان ارتباط برقرار کند.
۴. دیالوگ و مونولوگ
بافت در دیالوگها و مونولوگها به خوبی رعایت شده بود. شوخیهای استفاده در رمان از مد افتاده و بیمزه نشده بودن و این نکته در رمانهای طنز خیلی مهمه.
از ایرادات این بخش میشد به شوخیهای حاجی اشاره کرد. به نظر من با توجه به سن حاجی یک سری شوخیها و تیکه کلامهایی که در دیالوگ.ها استفاده میشد مناسب سن و سال یک پیرمرد نبود. منظورم این نیست که شوخی زشت یا زننده باشه، منظورم اینه که با توجه به تفاوت سنی ما با پدربزرگها شوخی های معمولی ما برای اونها یکم نامعقوله و اینکه اون رو استفاده کنند خب یکم ناجوره. امیدوارم منظورم رو درست رسونده باشم.
در داستان بیشتر از مونولوگ استفاده شده بود و بیشتر کاراکتر در ذهن خود به تعریف تنشها میپرداخت.
به نظر تعادل میان اندازه دیالوگها نسبت به مونولوگها برقرار بود.
?ارکانهای اصلی نقد?
۱. توصیفات
احساسات: بررسی دقیق توصیفات چهار بخش هست که، در ادامه هر کدوم رو جدا برسی میکنیم.
درباره احساسات، خب زاویه دید داستان اول شخص بود و میشد روی احساسات درونی هامان خیلی قوی تر کار کرد.
حالات: در شرایط شادی یا غم انتقال رفتار شاد یا غم انگیز کاراکترها خوب بود. غم، شادی، تعجب و ... خوب با حالات چهره کاراکتر ها هماهنگ بود.
زمان: سیر زمانی کاراکتر از کودکی تا دوران دانشگاه خوب رعایت شد ولی از میانه داستان به نظرم این توازن بهم ریخت. اگه پارت های میانی رو حتی جابجا هم کنیم باز خط زمانی داستان معنی میده و این ضعف کاره. انتظار میرفت وقتی هر پارت مکان یا زمان مختلفی رو بیان میکنه تغیرات سنی کاراکتر هم داخلش لحاظ بشه.
چهره و مکان: توصیفات چهره خیلی ضعیف بود شخصیت هایی مثل هامان یا مادربزرگ اصلا چیزی از چهرشون گفته نشده و توصیفات چهره حاجی هم خیلی ضعیف بود. چهره پردازی یکی از راه های ارتباط گرفتن خواننده با داستانه که ضعیف عمل شد.
توصیفات مکانهای داستان هم معمولی بود ولی خیلی جای کار داشت. میشه گفت هرجا که به داستان مرتبط بود فقط فضاسازی انجام دادید. تصور کردن فضای خانه یا اتاق هامان برای خواننده خیلی سخت بود.
۲. فضاسازی
درمورد پرداخت نویسنده به فضاسازی و صحنهپردازی یک اشاره کوچیک کردید... فضاسازی فقط هرجا که نیاز بود، انجام شد. یعنی اینکه هرجا در راستان به محیطاصلی مربوط میشد، فضا سازی انجام میگرفت مثلا جلوی تلوزیون یا در کمد... . برای خواننده بقیه فضاها مجهول بود. فضا سازی باید جوری انجام بشه که خواننده بتونه فضای کلی مکانی که فعل و انفعالات در انجا انجام میگیرد رو تصور کند.
۳. شخصیت پردازی
شیوه شخصیت پردازی کاراکتر محور بود و از دید یکه کاراکتر دیگری توصیف میشد.
حاجی یک شخصیت جدی بود که کم شنوا بود و عاشق فیلم دیدن بود. شخصیتی بود که کل فامیل ازش حساب میبردند. مادربزرگ رو دوست داشت، ولی نمیخواست اعتراف کنه. همیشه هوای هامان رو کم و بیش داشت و یک الگوی خوب بود.
در باره هامان شخصیت پردازی ضعیف عمل شد. بجز روزمرگی ها و چیز زیادی ازش نمیدونیم.
شخصیت پردازی حاجی یک شخصیت پردازی کامل بود و به نویسنده آفرین میگم که در تعداد پارت های کم کاملا شخصیت حاجی رو به ما فهموند؛ ولی کاراکتر اصلی این داستان فقط حاجی نبود. درباره شخصیت هامان کم کاری شد و ما چیزی ازش نمیدونیم بجز اینکه عاشقانه حاجی رو دوست داره.
?ارکانهای پایانی نقد?
۱. ایرادات نگارشی
در کل داستان خیلی کم ایرادی از لحاظ نگارشی بود ولی من چند جا دیدم که فاصله گذاریها رعایت نشده بود و نیمفاصله هم چند مورد اشکال داشت. از علائم نگارشی بجا و خوب استفاده شده بود و جمله بندیها قوی بود.
۲. سخن منتقد
میتونم بگم از قشنگ ترین داستانهایی بود که خوندم پایان بندی خوب و عالیش نقش کمی در رسوندن سطح این اثر به خیلی خوب نداشت ولی با رعایت نکاتی میشه سطحش رو به عالی ارتقا داد مثل فضاسازی بیشتر چهره پردازی کاراکترها و پرداختن بیشتر به احساسات درونی کاراکترها.
به عنوان یک خواننده از خوندن این اثر لذ*ت برم و برای نویسنده عزیزمون آرزوی موفقیت میکنم.⚘
مهدی
*** @SHAHED