شب است
و همزمان دارند
بغداد، دمشق
و من را میزنند
مینشینم روی مبل
دکمه را فشار میدهم
که شکنجهگرم را روشن کنم
اخبار چیزی از من نمیگوید
اخبار، اخبار را میگوید
که خبرها را پنهان کند
شب است
و مورچهها دارند
اندوه زمین را جابهجا میکنند
شب است
و چهرهام بیشتر به جنگ رفته است
تا به مادرم
شب است
و چشمهایم
چون چاههای خرمشهر به خون میرسد
شب است
و آنکه تاریکی را با هزار میخ
به آسمان کوبیده
انتقام چه چیز را از ما میگیرد؟
سربازی دستش گلوله خورده
سربازی سینهاش
من اما
گلوله از پوستم گذشته
خورده است به گوشهی خیالم
برای همین است
که در تمام شعرهایم خون جاریست
شب است
و ابرها دارند
ماه را در آسمان خاک میکنند
«گروس عبدالملکیان»
و همزمان دارند
بغداد، دمشق
و من را میزنند
مینشینم روی مبل
دکمه را فشار میدهم
که شکنجهگرم را روشن کنم
اخبار چیزی از من نمیگوید
اخبار، اخبار را میگوید
که خبرها را پنهان کند
شب است
و مورچهها دارند
اندوه زمین را جابهجا میکنند
شب است
و چهرهام بیشتر به جنگ رفته است
تا به مادرم
شب است
و چشمهایم
چون چاههای خرمشهر به خون میرسد
شب است
و آنکه تاریکی را با هزار میخ
به آسمان کوبیده
انتقام چه چیز را از ما میگیرد؟
سربازی دستش گلوله خورده
سربازی سینهاش
من اما
گلوله از پوستم گذشته
خورده است به گوشهی خیالم
برای همین است
که در تمام شعرهایم خون جاریست
شب است
و ابرها دارند
ماه را در آسمان خاک میکنند
«گروس عبدالملکیان»
آخرین ویرایش توسط مدیر: