پایان نقدوبررسی نقد شورای رمان دلبر بلاگردان | آیلار مومنی کاربر انجمن کافه نویسندگان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
51839_45fd456b7e49602592b0fbe2461f9a99.png
با سلام و عرض وقت بخیری
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان‌ و داستان‌نویسی نقد گردیده است.
?منتقد اثر شما: @Mr.Soltani و @Bloom

* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!

* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.

* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بی‌توجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.

با توجه به این‌که نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگ‌دهی و سطح‌بندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید.
?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد

@شکارچی​

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بسم‌تعالی
مشاهده فایل‌پیوست 69920
نام رمان: دلبر بلاگردان
نویسنده : آیلار مومنی
ژانر: اجتماعی، تراژدی، عاشقانه، جنایی
خلاصه رمان:
همه چیز از یک انفجار شروع شد. همه چیز به کاخ مخوفی برمیگردد که رزا پا در آن گذاشت.
این انفجار آغازگر روزهای تنهایی رزای قصه است.
آن بمبی بود که در عمق ریشه‌ی قلب رزا منفجر شد.
همین بود که عشق را شروع کرد. اما پایان آن در دست کسی جز رزا نیست.
یک بغل تنهایی، یک بغل آغوش سرد و یک بغل فداکاری.
دنیای شخصیت قصه‌ی من همین بود و فداکاری‌ای که بوی مرگ میداد...

برای مطالعه رمان کلیک کنید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به‌نام‌تعالی
نقد رمان "دلبر بلاگردان"
منتقد رمان "mr.soltani"
نوع نقد "نقد حرفه‌ای شورا"
تاریخ تحویل "۱۴ شهریور ۱۴۰۰"


⭕نقد شماره 1⭕

?ارکان‌های میانی?
۱. زاویه‌دید:
از زاویه دید اول شخص استفاده کردید که خب به طور کلی به عنوان زاویه دیدی شناخته میشه که نهایت همزاد پنداری و برقراری ارتباط بین خواننده و شخصیت اصلی رو داراست و اگر با توصیف عواطف قوی و مونولوگ های ملموس همراه بشه بعد از چند پارت خواننده می تونه با کاراکتر ارتباط بگیره و همزادپنداری کنه.
از پارت‌های آغازین بیان کلیشه ای اتفاقات به کمک صدای شخصیت از زبان رزا باعث شده که استفاده از پتانسیل زاویه دید به حداقل خودش برسه. شما در مونولوگ صرفا توصیف می کردید؛ توصیف مکان، توصیف چهره و پیشبرد داستان. در زاویه دید اول شخص کمترین توقع اینه که بیان مونولوگ های کاراکتر اصلی به اندازه ای قوی باشه که به راحتی بشه اون رو شناخت و باهاش ارتباط برقرار کرد. منحصر به فرد بودن شیوه بیان داستان هم بحث مهمیه؛ شما دارید از زبان یک انسان و یک شخصیت متمایز با سایرین داستان رو بیان می کنید و باید افکاری رو بهش نسبت بدید و جوری از زاویه دیدش استفاده کنید که خواننده بتونه حس کنه این داستان زندگی فردیه که از زبان خودش بیان شده و افکار و احساسات اون رو در سیر داستان زندگیش حس کنن.
باید بگم که حتی افکار بیان شده در مونولوگ ها و بیان اتفاقات از زاویه اول شخص، کلیشه ای و کاملا مشابه سایر رمان هاست. تمایز در بیان داستان و افکار منحصر به فرد باعث میشه که حتی داستانی کلیشه ای برای خواننده جالب جلوه کنه.
اگر از زاویه سوم شخص هم استفاده میشد پیشبرد داستان فرقی با اول شخص نداشت و میشد همین مقدار محدود و کم از توصیفات و بیان اتفاقات رو در سوم شخص هم به کار برد.

۲. سیر داستان:
اتفاقات مهمی رو پشت سر هم و بدون فاصله مناسب بیان کردید که خب سیر یه داستان اجتماعی جنایی رو زیادی سریع می کنه. داستان در مورد زندگی دختریه که پرستار کودکان سندرمی هست و در یک مرکز کودکان سندرمی کار میکنه؛ چقدر خوب بود که قبل از ردیف کردن حوادثی که حتی از قبل درست برنامه ریزی نشدن کمی خواننده رو با شرایط و مشکلات زندگی این کودکان آشنا می کردید و به بیان حال و هوای مرکز میپرداختید تا علاوه بر دور شدن داستان از کلیشه سیر داستان کنی ملایم تر بشه و ژانر اجتماعی رو بهتر بروز بدید.
انگار که نویسنده خیلی سریع و بی برنامه خواسته اتفاقات رو پشت سر هم بچینه و به خواننده حتی فرصت هضم اون حوادث داده نمیشه؛ به محض ملاقات خواستگار متوجه خیا*نت اون بشه، فرداش مورد تعقیب قرار بگیره مدتی بعد چهار چرخ ماشین پسر صاحبکارش رو پنچر کنه و یهویی فرداش خانم حکمت و پسرش بیان خونه دخترک.
خب این اتفاقات خیلی پشت سر هم و سریع بیان شدن و تغییر تم هم به شدت سریعه و حتی به باورپذیری لطمه میزنه.

۳. بافت متن:
متن دارای بافت محاوره و معیار؛ بدون جملات پیچیده ادبی و تقریبا میشه گفت بدون بهره گیری از آرایه های ادبیه و این نوع بافت با زاویه دید، شخصیت کاراکتر اصلی و داستان هماهنگ هست و شاید بافتی ادبی برای همچین داستان و زاویه دیدی مناسب نباشه. جملات متن از نظر دستوری گاهی دارای مشکلاتی میشدن و با اینکه زمان تمامی افعال ماضی انتخاب شده، گاها پیش می اومد که بافت با جملاتی مضارع و یا عباراتی که مناسب با زمان و بافت نبودن به هم می خورد که چند تا نمونش رو در آخر بیان می کنم.
به طور کلی بافت متن نسبت به سایر ارکان قابل قبول تر بود.

۴. دیالوگ‌هاو‌مونولوگ‌ها:
هم برای مونولوگ و هم دیالوگ بافت محاوره یا معیار انتخاب شده بود و باورپذیری دیالوگ ها رو افزایش میداد تا حدودی.
می تونم بگم هفتاد درصد ریالوگ ها صرفا محض پیشبرد داستان و فاقد ارزش توصیفی و ایجاد تعلیق و کنجکاوی بودن حتی از دیالوگ ها کمتر برای توصیفاتی مثل چهره و مکان استفاده شده بود و تمام بار توصیفات روی دوش مونولوگ انداخته شده بود و متن رو مونولوگ محور می کرد.
در دیالوگ ها بین مثلا شخصیت پریا یا همتا تفاوت و تمایز خیلی کمی حس می شد و برای بعضی کاراکتر ها نوع دیالوگ منحصر به فرد انتخاب نشده بود و مشابه همدیگه فقط برای اینکه ثابت کنن توانایی حرف زدن دارن دیالوگ ها از زبان اونها بیان میشد.
در مورد کاراکتر خانم حکمت و دانیال اما این تشابه از بین می رفت و دیالوگ هایی متناسب با شخصیت برای اونها بیان می شد.
مونولوگ ها در بر دارنده بیشترین میزان توصیفات بودن و بیشتر شخصیت پردازی هم در مونولوگ صورت می گرفت اما بیان افکار و احساسات خود کاراکتر اصلی نسبت به سایر ارکان خیلی خیلی کمتر دیده میشد در مونولوگ ها.

?ساختمان ایده رمان?
۱. بررسی ایده اصلی:
تقریبا از همون ابتدای رمان متوجه تشابه نود درصدی داستان با ایده و داستان سریال عروس تاریکی یا همون بوی باران شدم حتی توصیف چهره رو هم کاملا از روی خانم نو نهالی و رضا یزدانی کپی برداری کرده بودید و ایده داستان کاملا مشابه همون سریال بود حتی حضور کودک سندرمی و پرستارش.
فقط تغییراتی جزئی و بدون تاثیر بابت زندگی پرستار و تفاوتش با کاراکتر استفاده شده در سریال، باعث تمایز با فیلم میشد در غیر این صورت پیرنگ و نقاط اوج اصلی کاملا مشابه فیلم بودن.
عروسی بلندپرواز از خانواده ای معمولی که پا به یه باند قاچاق مواد میذاره و با ازدواج با پسر خانواده فرزان خودش رو به کشتن میده در روز عروسیش توی زیر زمین منفجر میشه. در داستان اصلی سریال هم دقیقا همین اتفاق افتاد و ایده هیچ گونه تعلیق و جای کنجکاوی نداره. البته مدت زیادی از زمانی که من سریال رو تماشا کردم میگذره و خیلی چیزها رو کاملا به خاطر نمیارم ولی می تونم با اطمینان بگم که تنها اسم شخصیت ها رو عوض کردید و اصلا باید داستان رو در قسمت فن فیکشن تایپ می کردید.

۲. بررسی پیام‌ رمان:
همونطور که قبلا گفتم با پرداختن بیشتر به بحث کودکان سندرمی و شرایط اونها در مراکز بار اجتماعی داستان می تونست افزایش پیدا کنه. به قاچاق و خرید و فروش مواد مخ*در هم مشابه سریال اشاره هایی شده بود که می تونه بیان قسمتی دیگه از پیام مفید داستان باشه. ایده سریال بوی باران به خودی خود داستانی با پیام های مفید اجتماعیه و جدا از کپی برداریی که شده طبیعتا رمان هم پیام های اجتماعی کافیی داره.

۳. ایده‌دهی و باورپذیری:
بزرگ ترین ایرادی که میشه به داستان گرفت باورپذیری توی بخش هایی که جدا از داستان سریال اضافه شده؛ ببینید بانو توی سیر سریع هم گفتم که اینکه یک شبه و توی ملاقات اول طرف رو نیم ساعت منتظر بذاری بعد بفهمی خیا*نت میکنه فرداش بیوفته دنبال ماشینت و ندیده و نشناخته بیاد چهار چرخ ماشین یکی دیگه رو پنچر کنه و خیلی شیک هم بابت غیبت یک روزه پرستاری که تا قبل اون حق سر میز نشستن رو ازش گرفتن، خانم حکمت با اون شخصیت خشک و رسمی به اتفاق پسر تازه از خارج برگشتش بلند بشه بیاد خونه پرستار هیچ کدوم با واقعیت جور در نمیاد حتی اگر پرستار جونش رو نجات داده باشه؛ که خب فکر نمی کنم یه حمله عصبی و قفل شدن فک و باز نگه داشتن دهان فردی که دچار حمله شده، نجات جونش محسوب بشه و انقدر یهویی یه خانواده که خودشون رو دست بالا بگیرن به دخترک علاقمند بشن. به علاوه مگه خانم حکمت کسالت نداشتن؟! اگر یه خانم توی اون سن دچار حمله عصبی بشه قطعا و بی شک فرداش بابت غیبت و تلفن جواب ندادن نیم روز پرستار بچش از خونه بیرون نمیره.
یا یه خواستگار که اونقدر موجه رفتار میکنه که شب اول نیم ساعت بدون تماس و در زدن برای دختری صبر میکنه و توی توصیفات مونولوگ اون رو کاملا منطقی جلوه میدید با دیدن دختر توی ماشین یه مرد دیگه بزنه چهار چرخ رو پنچر کنه؟!؟ اونم جلوی بیمارستان؟؟
از یه پسر بالغ بعیده حتی حتی حتی اگر نامزدش رو با پسر دیگه جلو در بیمارستان ببینه فکر بدی بکنه؛ با وجود اینکه بعدش هم بیان شده دختر رو تعقیب می کرده و خبر داشته توی اون خونه پرستاره و قطعا می تونست متوجه بشه حضور رزا و دانیال جلوی در بیمارستان ربطی به روابط عاشقانه نداره.
یا اینکه یه دختر شاغل توی سن و سال رزا که اتفاقا خیلی سعی دارید باهوش جلوش بدید چرا باید با یه بار ملاقات اتفاقی توی یه شرایط بد اونقدر هول بشه که توی ماشین پدرام به جای معرفی خودش زبونش بگیره و بگه من صبام! یا با وجود اینکه توصیفات جوری جلوه میدن که انگار با هربار ملاقات پدرام مضطرب میشه و حالاتی مشابه علاقه داشتن رو بروز میده انقدر اسرار کنه که از پدرام متنفره. اگر بنا به تنفره باید توی رفتار بروز داده بشه نه صرفا توی مونولوگ اسرار کنید که ازش بدش میاد.
اون در مخفی تو اتاق دانیال هم قدری باورپذیریش ایراد داره.

?ارکان‌های اصلی?
۱. توصیفات :
میزان و مقدار توصیفات نسبتا کم و اغلب متمرکز در مونولوگ ها بود و قطار شدن توصیفات توی یک یا دو جمله اونها رو برای خواننده، فرّار و خسته کننده می کرد
توصیف چهره:
توصیف چهره برای کاراکتر های اصلی صورت گرفته بود؛ اما نه در جای مناسب! ببینید توصیفات چهره ای از نظر من قابل قبول هستن که اولا تکرار بشن و تو جملات مختلف و طی پیشبرد اتفاقات داستان یکی دوتا از ویژگی های هر شخصیت بُلد بشه تا توی ذهن مخاطب بمونه، ثانیا همش توی یه پاراگراف چند جمله ای گنجونده نشه و بعدش به پناه خدا رهاش کنید.
بلافاصله بعد از اولین برخورد یا تماس با یک شخصیت تموم اطلاعات چهره و هی*کل رو پشت سر هم و مسلسل وار ردیف می کردید و در باقی جملات و پارت ها دیگه هیچ توصیف چهره ای انجام نمی شد. ترجیح اینه که به جای اینکه یهویی تموم اجزای صورت رو به صورت یک پک چند جمله ای توصیف کنید، بین مونولوگ و دیالوگ به توصیف بپردازید مثلا هر بار که پدرام رو میبینید بخصی از صورتش یا استایلش رو توصیف کنید:
چشمای میشیش رو درشت کرد و متعجب پرسید
یک تای ابروی کوتاه و مشکیش بالا پرید و به فکرفرو رفت.
به این صورت توی جملاتی که اهداف اونها بیان داستان و پیشبرد اونه، توصیف چهره رو هم جلو میبرید و به این شکل توصیفات تکرار شونده باعث میشه اون کاراکتر توی ذهن خواننده بمونه.
به شخصه الان یادم نیست چشم های درشت و قهوه ای و ل*ب های صورتی باریک پیشونی بلند و چونه ریز دقیقا برای همتا بود یا پریا یا... .
چون صرفا بعد از برخورد با کاراکتر ناگهانی و یهویی توصیف شده و توی ذهن خواننده نمی مونه کدوم کاراکتر کدوم ویژگی ها رو داشت.

توصیف حالات:
نسبت به توصیف مکان، توصیف چهره و توصیف حالات در وضعیت بهتری قرار داشت و هرچند مقدارش کم بود اما بین دیالوگ و مونولوگ و بیان حوادث توصیف حالات هم داشتید و این امتیاز مثبتیه که حتی موقع انفجار، تشنج خانم حکمت یا نقاط کشمکش هم توصیف حالات به کلی رها نمی شد و میشد توی متن دیدش.

توصیف مکان:
هر بار که رزا وارد یه مکان جدید مثلا به بیان خودش کاخ مخوف میشد یا زمان حضورش توی محل کار قبلیش، مرکز نگهداری کودکان سندرمی، توصیفاتی از مکان صورت می گرفت اما متاسفانه مشابه توصیفات چهره به طور یک جا و پشت سر هم بود که این دست توصیفات مکان باعث میشه خواننده گاها از دنبال کردن توصیفات خسته بشه و حتی اونها رو رد کنه و به جملات بعدی برسه. به علاوه بعد اون دیگه شاهد توصیف مکان به میزان خیلی کم بودیم که خب فضاسازی رو مختل میکنه.

توصیف زمان:
عصر، صبح و موقع غروب و تاریکی رو برای اتفاقات مشخص کرده بودید که خب نقطه قوت محسوب میشه و باعث میشه خواننده گیج نشه و بدونه چه زمانی حوادث رخ داده و تا پنجاه پارت اول هم اغلب اتفاقات در زمان ملموس و مشخصی بیان شده بودن.

توصیف عواطف:
با توجه به زاویه دید باید برای رزا توصیف عواطف عمیق و ملموس تری بیان میشد که متاسفانه در توصیف احساسات اون کلیشه ای و به مقدار کم عمل شده بود؛ بعد از توصیف یه مکانی صرفا به بیان اینکه: وای چه ترسناکه! بسنده نکنید؛ مثلا برای نشون دادن ترسناکی یه مکان باید گفته بشه با نگاه کردن بهش ضربان قلبم بالا میره و مردمک های چشمم میلرزن
برای توصیف و القای عواطف از حالاتی استفاده کنید که برای خوانندا قبلا تجربه شدست.
توصیف عواطف برای صبا و بروز دادن شادی و ترس کودکانش قابل قبوله و احساساتش به خوبی بروز داده شده اما برای سایر شخصیت های داستان القای احساسات اونها به میزان کمی صورت گرفته مثلا برای بیان عصبانیت خیلی به ندرت به قرمز شدن گوش ها تند شدن تنفس و به همین ترتیب نشانه های بروز سایر عواطف اشاره شده بود.

۲. شخصیت‌پردازی:
رزا به خودی خود دارای شخصیتی غیر متعادل و رفتار هایی شیطنت آمیز و بچگانست و گاهی برای اون واکنش ها و کارهایی بیان شده که به شدت روی شخصیت پردازی اون اثر میذاره. ناراحتی و شادیش زودگذره و دختری جلوه داده شده که بعد از تنش با مادرش در مورد مسئله ای مهم، چند لحظه بعد از ورود خانم حکمت با پدرش شروع به شوخی میکنه.
اینکه یه دختر در سن ازدواج صرفا برای سنجیدن صبوری خواستگارش اون رو نیم ساعت دم در نگه داره واقعا شخصیت اون رو بچگانه جلوه میده؛ خواستگاری که ابتدا منطقی و موجه جلوه داده شده و بعدش طی یه حرکت غیرمعمول ماشین یک غریبه رو پنجر میکنه.
نقاط متضاد در شخصیت پردازی زیاد به چشم می خورن.
شخصیت ها اغلب نمادین و کلیشه ای هستن و برای اونها نقاط تمایزی از حالت نمادین در نظر گرفته نشده.
خانم حکمت نماد زن های ثروتمند، خشک و جدی هست که بسیار به آداب پایبنده.
دانیال نماد پسرهای جوونی که امروزه هم توی رمان ها به وفور یافت میشن و اخلاق تند و رفتاری فاقد احساس دارن.
پدرام هم یک جنتلمن ایده آل و به شدت مهربون!

۳. فضاسازی:
اینکه خواننده بتونه یه تصویر ذهنی واضح از داستان داشته باشه و مکان ها و شخصیت هارو بتونه تصور کنه، توانایی تصور اتفاقات رو داشته باشه و بتونه خودش رو توی اون محیط بذاره، یک امتیاز مثبت خیلی مهم برای قلم نویسنده محسوب میشه. توجه به جزئیات در کنار توصیفات کلی خیلی مهمه. مثلا به علاوه اینکه بگید عصره، بیان کنید که هوا داره یواش یواش سرد میشه و آسمون ابری. که خب اینجور جزئیات خیلی کم بیان شده بودن و به غیر از اون به دلیل تکرار نشدن توصیف چهره و لباس به خاطر آوررن توصیف چهره قبلی و تصور اون کاراکتر هم سخت شده بود.
میشه گفت توصیف و فضاسازی های صورت گرفته برای عمارت و خونه فرزان ها نسبت به سایر قسمت های رمان قوی تر بود.

۴. کشمکش‌ها:
داستان سریال به تنهایی دارای کشمکش های زیادیه و اضافه شدن قسمت هایی جدید توسط خود نویسنده باعث شده که رمان دارای کشمکش های زیادی باشه و با توجه به سیر سریع، تعداد زیادی کشمکش با فاصله خیلی کم از هم بیان شدن و نقاط اوج داستان افزایش زیادی پیدا کردن.
از ابتدا با یه حادثه مهم و انفجاز زیر زمین شروع شده و بعد از اون زمان داستان تغییر کرده و کشمکش های انسان و انسان بین اعضای خانواده فرزان و رزا با سایر کاراکتر ها بیان شده و اغلب کشمکش های داستان غالب انسان با انسان دارن و گاها انسان با جامعه در قسمت هایی که خلاف های دانیال در زمینه مواد مخ*در و قتل همتا بیان شده به چشم می خوره.

۵. پیرنگ:
پیرنگ یعنی موقع دنبال کردن حوادث ساختمون اصلی داستان به وضوح حس بشه و بتونیم بفهمیم تک تک اتفاقات و حوادث و کشمکش های داستان بنا بر برنامه قبلی و در مسیر رسیدن به هدف اصلی داستان هستن و اینجور نبوده که نویسنده امروز از خواب بیدار بشه و هو*س کنه فلان اتفاق رو اضافه کنه و داستان پر بشه از اتفاقاتی که حتی ضرورتی ندارن و فقط به پیرنگ صدمه میزنن. پیرنگ سریال عروس تاریکی به خودی خود کامل واضح و بی نقصه اما با اضافه کردن اتفاقات و حوادث زندگی رزا که گاها حتی ارزش تعلیقی و داستانی ندارن پیرنگ داستان کمی دچار ایراد شده و انگار که اتفاقات زنجیره وار و مرتبط بهم نیستن و هر چه پیش آید خوش آید انتخاب و بیان شدن.

?ارکان‌های پایانی?
۱. ایرادات نگارشی:
مهم ترین ایرادی که لازمه بگم استفاده مکرر و غیرضروری از علامت ویرگوله که باعث میشه ذهن خواننده خسته بشه و جملات روان و آسون خونده نشن. استفاده از ویرگول ضروریه اما نه به میزانی که بیشترین و مکرر ترین علامت توی متن بشه و بدون تعارف مغز خواننده به بازی گرفته بشه.

چند مورد ایراد نگارشی و دستوری رو در ادامه گفتم:
نمیدونم چرا عروسی رو توی تالار نگرفتن و اصرار کردن باید همین‌جا برگزار بشه.
(اسرار)

بهش شک کرده بودم اما به‌روی خودم نیاوردم
چرا باید بیا "به" و "روی" نیم فاصله بذارید؟! نیم فاصله به وفور اشتباه استفاده شده.

وارد فضای تاریک داخل خونه شدم که چراغی داخل خونه روشن نبود؛ فقط هالوژن‌های سقف، فضای خونه رو روشن کرده بود
(وارد فضای تاریک داخل خونه شدم. چراغی روشن نبود)

نفس‌های تند و گرمم توی هوای گرم تابستون به‌صورتم می‌خورد و برمی‌گشت
(به ستون می خورد و بر می گشت... گفتید پشت ستون ایستاده)

در یک‌آن، داخل اتاق پریدم و در رو قفل کردم.
یک آن... نیم فاصله نمی خواد

وای باز فضولیم گل کرد. باز تو دردسر می‌افتم.
(بانو مگه زمان افعال و بیان داستان ماضی نیست؟! این جملات چی میگن وسط روایت ماضی؟!)

پریا گاهاً با مش سلیمون، دعوا داشت. هيچ‌وقت هم آبشون توی یه جوب، نمی‌رفت.
(ویرگول های غیرضروری و اشتباه!)

به‌نظر من، خانم نظری از همه‌نظر، اصلح هستن. من کم‎تجربه‎ام اما دوستم، خانم نظری، برای این موقعیت مناسب هست.
(این همه درنگ نما باعث میشه روان و پشت سر هم خوندن کلمات سخت بشه)

بعد از یک‌ربع در اتاق مدیریت، باز شد و خانم حکمت و پریا با‌هم، بیرون اومدن.
(یک ربع نیم فاصله نمی خواد)

همشون یه‎‌جورین. تو‌ی این ویلای به‎این بزرگی،
(یک جورین)

نگاهم به‌دنیز افتاد،
(چرا بین دنیز و به، نیم فاصله گذاشتید؟)

به فحش‌خو*ردن، عادت داری‌ها. دوست داری الاغ‌خوشگلم، صدات بزنم؟
(خودتون یک بار این جمله رو بگید؛ بین الاع خوشگلم و صدات بزنم ایا مکث می کنید؟)

امید دارم این‌جا، راحت‌تر از موسسه باشی.
(امیدوارم صحیح تر هست)

ربابه‌خانم تا اتاق صبا من رو راهنمایی کرد.
(بین ربابه و خانم نیم فاصله نمی خواد)

کتاب‌خونه‌ی آقا دانیال هست که کتاب‌هاش رو می‌زاره
(کتابخونه) (می ذاره)

خانم مسن با‌ نگاهی متعجب، زل زده بود. ن
(* به من زل زده بود)

۲. سخن منتقد:
شما برای جذب خواننده و شروعی به اصطلاح قلاب دار از انفجار شروع کردید و بعدش فلش بک زدید... حتی اگر بر فرض داستان کپی برداری از سریال هم نبوده با این آغاز خواننده فورا یاد فیلم می افته و دیگه با این تصور که داره یک داستان اقتباص شده رو می خونه پارت ها رو دنبال میکنه. برای جذاب شدن داستان حتما لازم نیست آغازش با یه اتفاق غیر معمول باشه مخصوصا اینکه ژانر قالب اجتماعی عاشقانه هست و یه شروع ملو هم می تونه قابل قبول باشه.
توصیه‌های منتقد:
توصیف چهره و مکان رو منحصر به یک قسمت نکنید و چند ویژگی برجسته هر کاراکتر رو بین دیالوگ ها و مونولوگ ها تکرار کنید.
از ویرگول کمتر استفاده کنید و به زمان افعال و جملات دقت کنید.
شخصیت های کلیشه ای نسازید و برای هر شخصیت یک انحصار اخلاقی یا ویژگی خاص قائل بشید.
روی افکار و عواطف رزا بیشتر کار کنید.
mr.soltani
به امید موفقیت روز افزون شما
***
@آیلار مومنی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

شکارچیشکارچی عضو تأیید شده است.

نویسنده رسمی رمان
نویسنده رسمی رمان
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
2,338
پسندها
پسندها
5,938
امتیازها
امتیازها
388
سکه
1,308
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین