گپ و گفت گفت و گوی رمان | خون مایه حیات من

سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز انجمن.
زین پس در این تاپیک می‌توانید، خاطرات خود دررابطه با رمان را با ما به اشتراک بگذارید و کاربران عزیز می‌توانید نظرات خود را درباره رمان بنویسید?
لطفاً قبل از ارسال پست، قوانین ساب را مطالعه فرمایید.
قوانین: https://forum.cafewriters.xyz/threads/18274/
لینک رمان: https://forum.cafewriters.xyz/threads/17460/
نویسنده: @MAHWNAZ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

فَــرحنآزفَــرحنآز عضو تأیید شده است.

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,701
پسندها
پسندها
1,255
امتیازها
امتیازها
223
سکه
35
سلام دوستان امید‌وارم حالتون عالی باشه. خب اومدم بهتون بگم که اصلا چی شد که من تصمیم گرفتم این رمان رو بنویسم و ایده‌اش چطوری به مغزم رسید.
من حدوداً ۲ سال پیش بود که فیلم «ومپایر دایریز/خاطرات خون آشام) رو دیدم، خب اون موقع من فقط ۱۴ سالم بود (واقعا بچه بودم?) و می‌ترسیدم اما تونستم ومپایر رو بخاطر علاقه شدیدم به یکی از شخصیت‌هاش (دیمن??) تا ته ببینم. خب بعد از سریال یک ترس به سراغ من اومد که همیشه فکر می‌کردم وقتی تو کوچه و خیابونم یه خون‌آشام میاد و منو می‌گیره! یا مثلا شب‌ها تصاویر عجیب و غریب میومد تو ذهنم. خلاصه‌ که بعد یه مدت این حالت‌های ترس از من دور شد و من یه جورایی ترسم رو فراموش کردم اما حدودا فکر می‌کنم ۶ و ۷ ماه پیش بود که سریال (اصیل‌ها) منتشر شد که اونم خون‌آشامی بود. و با دیدن این سریال من دوباره ترسم رو به یاد آوردم و باز همون حالت‌ها اومد سراغم با تفاوت این‌که من دیگه نمی‌ترسیدم فقط مثل یک خاطره باهاشون رفتار می‌کردم، تا این‌که یه مطلب خوندم که توش نوشته شده بود (حس‌های منفی «ترس، اظطراب، نگرانی و...» رو بنویسید) و منم یهو تو ذهنم جرغه(نمی‌دونم جرغه رو درست نوشتم یا نه:) ) خورد که رمان با این موضوع بنویسم، و حدودا ۴ ماه طول کشید که من به ایده‌ام پر و بال بدم و داستانش رو مشخص بکنم و یا یک انجمن خوب پیدا بکنم برای نوشتن.تا قرارش بدم تو سایت و این ترسم بود که باعث شد این رمان رو بنویسم.
تامام❤️
اینم جواب اون سوال های مکررتون که هی ازم می‌پرسیدید ایده چطور به مغزت رسید.
دوستون دارم?
 
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین