با سلام و عرض وقت بخیری
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان و داستاننویسی نقد گردیده است.
?منتقد اثر شما: @دیانا زَمــ^ و @Ms.khavari
* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!
* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.
* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بیتوجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.
با توجه به اینکه نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگدهی و سطحبندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید. ?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد
به امید موفقیت روز افزون شما
تیم مدیریت تالار نقد
نام رمان: مفیستوفل
نام نویسنده: آتریسا اکبریان @آتـریـسـا
ژانر: اجتماعی، تراژدی، عاشقانه
خلاصه رمان:
دختری غرق شده در منجلاب متفعن عقایدی که به زور به مغزش خوراندهاند. روحش مسموم شده و دنیایش تیره و تار. از نشستن بمب و باروت روی تنش عبایی ندارد. ترس را در اعماق وجودش به حراج گذاشته درست مثل احساسات دیگر خود که در خفا کشته است. ناگهان باریکه نوری بر زندگیاش تابانده میشود و زندگیاش را دگرگون میسازد. برای مطالعه رمان کلیک کنید!
نقد رمان"مفیستوفل"
منتقد"دیانا زَم (تیمار)"
نوع نقد"نقد حرفهای شورا"
تاریخ تحویل"23 دی 1400"
ارکان میانی
۱. زاویه دید:
زاویه دید رمان سوم شخص میباشد که ثالث و مجهول بود، ولی سوم شخص بر تمام کارکترها تسلط یافته بودند و به خوبی کارکترها و اتفاقات پیش روی آنها را بازگو میکردند.
با اینکه در اکثر مواقع زاویه دید سوم شخص باعث گیج شدن خوانندگان میشود کاهش باور پذیری را پیش رو دارد اما این زاویه دید به هیچ عنوان باعث گیج شدن خوانندگان و کاهش باور پذیری نبود.
همچنین با این زاویه دید سبک نوشته و حالت رمان نیز بهم ریخته نبود.
۲. سیر داستان:
سیر داستان متعادل بود و مشکلی در آن دیده نمیشد، ولی در بعضی پارتها برای مثال پارت ۲۵ که احمد و آنا در حال جنگ با گرگها بودند ما شاهد این بودیم که داستان کمی کند پیش میرفت و یا پارت ۴۵ تا ۴۸ که ابومالک داستان زندگی خود را تعریف میکرد نیز همینطور. سیر متعادل پیش نمیرفت و کمی کند شده بود؛ نقطه اوج رمان و آنجایی که احمد و آنا در حال جنگ بودند کمی کند بود ولی پارت ۱۵ همان جایی که ساره فوت کرد با این حال که نقطه اوج بود ولی سیر تند بود.
۳. بافت متن:
بافت متن به این صورت بود که دیالوگها محاوره و مونولوگها ادبی بود، نویسنده به طرز عالی از این بافت استفاده کرده بود، متن داستان به دیالوگهایی که کارکترها استفاده میکردند مرتبط بود و اینکه بافت متن به صورت دیالوگ و مونولوگ بود خود به تنهایی برای خوانندگان جذاب بود، چرا که نویسندههای زیادی نیستند که میتوانند دیالوگها و مونولوگها را به این صورت درست بنویسند.
۴. دیالوگها و مونولوگها:
دیالوگها و مونولوگهای رمان از باور پذیری بالایی برخوردار بودند و اشکالاتی در باورپذیری دیده نمیشد، دیالوگها نسبت به مونولوگها و برعکس کاملا درست بودند، چرا که مونولوگها حد استاندارد خود یعنی بلندتر از دیالوگها را رعایت شده بود. دیالوگها به هیچ وجه خسته کننده و یا یکنواخت نبودند و کاملا با رمان همخوانی داشتند؛ توصیفات دیالوگها زیاد نبود و نویسنده بیشتر توصیفات را در مونولوگهای داستان ذکر کرده بودند.
ارکانهای ایده رمان
۱. بررسی ایده اصلی:
ایده کلی داستان بدین گونه بود که دختری به اسم آنا در سوریه، کنار داعش بود.
آنا با سر رشتهای که از پزشکی داشت در داعش اوقات خود را با پزشک نیز میگذراند، پدر آنا یکی از فرماندههای داعش بود که دیده میشه آنا شباهت فوقالعادهای به پدرش دارد، همانند او شجاع، نترس و بیباک است و حتی از نظر ظاهری نیز هردو چشمانی مشکی رنگی دارند. آنا در دورانی نیز عاشق فردی شده بود (احمد) ولی به دلایلی نیز جدا شده بودند.
ایده به دور از کلیشه بود، و خود ایده به تنهایی در اوج بود.
۲. بررسی پیام رمان:
پیام رمان را اینگونه میتوان دانست که ما زنان در هرجا، میتوانیم مشکلات، هرچند بزرگ را حل کنیم و با آنها کنار بیاییم، و همچنین میتوان گفت نویسنده به این اشاره داشته است که یک زن میتواند جنگجو، شجاع و شکست ناپذیر باشد. پیامهای دیگری در رمان وجود داشت که شاید در زندگی روزمره آن را کلیشهای بدانیم اما نویسنده با هوش و ذکاوت این پیامها را به زیباترین شکل در رمان به وجود آورده.
۳. ایده دهی و باور پذیری:
داستان اصلی و ایده کلی نویسنده به قدری زیبا و پر هیجان است که خواننده را مجذوب خود میکند. و از این رو صحنههای رمان به قدری واقعی جلوه کرده است که به خواننده درست همان حس را میدهد، ولی برای باور پذیری نیز در پارت ۲۵ که آنا و احمد در حال جنگ با گرگها بودند و گرگی پای آنا را درید و او همچنان در حال جنگ بود کمی باور پذیری را دشوار میساخت. به جز این اشکالی در پاور پذیری وجود نداشت.
ارکانهای اصلی رمان
۱. توصیفات:
توصیفات احساسات:
توصیفات کلی رمان یکی از نقاط عطف رمان بود، برای توصیف احساسات به پارت ۶ میپردازیم که (لرزش تن زن تپل و قدکوتاه بیشتر از قبل میشود. درد بدی در شانهاش پیچیده و از نگاه کردن به زخم تنش هراس دارد.) در این جا ما میبینیم کا زیبا و بدون نقص احساسات کارکتر را نویسنده توصیف کرده است، همچنین پارت ۱۲. عواطف آنا نیز حس خود کارکتر را به خواننده القا میکرد.
توصیفات حالات کارکتر:
توصیفات حالات کارکتر عالی بود، برای مثال پارت ۱۰ که (آنا) در حال کشتن مار است ما میبینیم که چطور از حالت دستها کمک میگیرد و همچنین پارت ۱۵ که ایرانیها به اردوگاه وارد میشوند و آنا با دیدن مسلسل خالی پشت آن مینشیند نیز حالات کارکتر عالی است، توصیف حالات و تصویر پردازی از آنجایی که باهم مرتبط بودند حالات باعث زیباتر شدن تصویر پردازی شده بود.
توصیفات زمان:
توصیفات زمانی، زمان رمان برای دوره داعش بوده است پس نتیجه میگیریم نزدیک به ۶ یا ۷ سال قبل. نویسنده در رمان اشاره دقیقی به زمان نکرده بود ولی ما تا اینجا ۳ فلش بک به گذشته داشتیم، اولین آنها زمانی بود که آنا با ساره ملاقات کرد، در اینجا نویسنده چون دقیقا به آن اشاره نکرده بود کمی باعث گیجی خواننده میشد، فلش بک دیگر زمانی بود که ابومالک به گذشته خود فکر میکند، در اینجا نیز چون نویسنده اشاره نکرده بود باعث گیج شدن میشد.
توصیفات چهره:
توصیفات چهره خوب بود، تا به اینجای داستان ما راجعبه چهرهی شخصیتها میدانیم: موهای (آنا) طلایی رنگ ولی چشمانش مشکی رنگ میباشد، ابومالک (پدر آنا) نیز چشمانی نافذ و مشکی رنگ دارد. ساره (خواهر آنا) نیز چشمانی عسلی و پر از بغض داشت. و همچنین شخصیتهای فردی داستان سربازی که در پارت ۴۶ به دست ابومالک کشته شد نیز موهایی فرفری داشت. توصیفات کم ولی در عین حال زیبا نوشته شده بودند.
توصیفات مکان:
توصیفات مکان زیبا بودند ولی نویسنده زیاد راجعبه توصیفات مکان توضیح نداده بودند. برای مثال پارت ۸ تا ده که (آنا) در آن زیرزمین است فقط از توصیفات نوشته شده میفهمیم که آنجا تنگ، تاریک است و هرچه (آنا) جلوتر میرفت آنجا کوچکتر میشد.
۲. شخصیت پردازی:
شخصیت پردازی صریح (مستقیم) میباشد، چرا که ما میبینیم نویسنده شخصیتها را خیلی صریح نوشته است، برای مثال شخصیت صاحبه یک شخصیت خشن و بیرحم است که در پارت دوم و یازدهم و دوازهم که در حال کشتن حلیمه و یکی دیگر از دختران است نمایش داده شده.
ساره دختری آرام و حساس و مظلوم است که حتی از دیدن کشتن آدمها رنج میبرد و خود را تنها میدید.
احمد نیز مردی عاشق و آرام بوده است که البته بعد از جدایی با به آدمی خشن و بیرحم تبدیل شده بود که قصدش تنها کشتن آنا بود.
ابومالک شباهت زیادی به دخترش آنا داشت و همانند او بیرحم بود و از کشتن و به قتل رساندن افراد ابایی نداشت.
و آنا... آنا دختری زورگو و خواستار همه چیز بود، شخصیت آنا کمی مجهول بود در داستان و میشود گفت غیر صریح چرا که شخصیت اصلی داستان بود ولی شخصیت پردازی آن به گونهای نبود که بشود حدس زد چطور شخصیتی است، ولی تاکنون ما با اخلاق تشکر نکردن آنا بابت کارهای دیگران برایش، زورگو بودن، خشن بودن، خونسردی، و همچنین ضعیف نبودن رو با رو شدیم.
تمام شخصیتهای بالا که شخصیتهای اصلی داستان نیز بودند یک قشر خاص از جامعه را نشان دهنده بودند، با طرز فکر و خلقیات پس در این صورت در دسته شخصیتهای نوعی قرار میگیرند.
۳. فضاسازی (تصویر پردازی):
فضا سازی همانطور که ذکر شد کمی کم بود، ولی با توجه به اتفاقاتی که در طول رمان قرار بود بیافتد و همچنین وجود داعش و ژانر تراژدیای که در داستان وجود داشت فضاسازی خوب بود.
در پارت ۱۱ با توجه به اقدامی که صاحبه قرار بود برای آن دخترک انجام بدهد، توصیفات کم بود. نویسنده میتوانست توصیفات آن مکان را بیشتر کند و بیشتر به آن بپردازد، و همچنین پارت ۴۶ نیز، اردوگاه یا حتی ساختمانی که آنا در آنجا بود میتوانست به شکل خیلی بهتری فضا سازی شود.
در طول داستان فقط یک جا به طور کامل و صحیح فضاسازی شده بود و آن هم زمانی بود که آنا در خانهی عمو جاسم نگهداری میشد. در آنجا بود که نویسنده از آشپزخانه و ظرفهای کثیف، یخچال پر، شیشههای ریخته شده و غیره... به خوبی اشاره کرده بود.
۴. کشمکشها:
کشمکشها از دو نوع بیرونی و درونی شامل میشدند، کشکمش درونی زمانی به وجود آمد که (آنا) صحنه مرگ خواهرش را دید، و یا حتی وقتی دلش برای نانهایی که در سبد آن زن بود ضعف رفت؛ زمانی هم بود که وقتی به گذشته خود و زمانی که ساره را به او دادند فکر میکرد دچار اختلال شد(خود زنی).
و همچنین کشمکش ییرونی، کشمکش بیرونی شامل زمانی میشد که صاحبه آن دو زن را به قتل رساند (کشکمش انسان با انسان) جنگ با ایرانیها (کشمکش انسان با انسان) دعوای آنا و احمد و همچنین نزاع بین آنا و آن سیزده مرد.
۵. پیرنگ:
پیرنگ کلی رمان خوب بود و طبق هدف پیش میرفت؛ داستانهایی که در رمان به وجود آمد در اوج خودش بود و همین در اوج بودن خوانندگان را خسته نمیکرد. اتفاقاتی که برای هر کارکتر میافتاد در ادامه نویسنده به طرز زیبایی آن را حل میکرد.
ارکانهای پایانی
۱. ایرادات نگارشی (چهار بخش): تکرار: تکراری دیده نمیشد.
غلط املائی: غلطی دیده نمیشد!
نیم فاصله: درحالی
در حالی
درخون
در خون
مطمعن
مطمئن
همان طور
همانطور
میره
میره
روبند پوش
روبندپوش
شکسته نویسی: دیده نمیشد.
۲. سخن منتقد:
آتریسای عزیزم رمانت عالی بود و اشکالاتی نداشت، چند کلمه بالا در پارتهای ۱ الی ۹ نیاز به ویرایش داره. موفق باشی عزیزم♡
دیانا زَم (تیمار)
*** @آتـریـسـا