در حال تایپ اپیزود بی‌تو | bahar

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع bahar...
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
به نام خالق طُ

مشاهده فایل‌پیوست 141161

نام اثر: بی‌تو
نویسنده: bahar
ژانر: درام
سطح: محبوب
توضیحات:
اپیزود درباره‌ی فردی است که تازه کسی که دوستش داشته رهایش کرده و احساساتش را در کلماتش به جریان می‌اندازد و... .​


توضیحات نویسنده:
اگه این اپیزود هم مثل "بی‌من" قوی اجرا شد، میشه گفت جلد دوم اپیزود بی‌منِ!
 
آخرین ویرایش:
56189_4dfb9374e8969221fb23819b2e4ca1fa.png



نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" را با دقت مطالعه کنید.


قوانین تایپ اپیزود، پادکست و دکلمه در انجمن کافه نویسندگان


هرگونه آثار شما در این بخش نباید کمتر از 7 پارت و بیشتر از 25 پارت شود.


شما می توانید پس از ارسال 5 پارت از اثر خود، درخواست نقد، درخواست تگ و درخواست جلد بدهید.

نکته : نقد اجباری می باشد و برای درخواست تگ حتما می بایست اثر شما نقد شده باشد.

درخواست نقد

درخواست نقد برای اپیزود دکلمه و پادکست


درخواست تگ

درخواست تگ برای اپیزود پادکست دکلمه


درخواست جلد

درخواست جلد برای دکلمه پادکست اپیزود

همچنین شما می‌توانید پس از ۶ پست درخواست کاور تبلیغاتی بدهید.

درخواست کاور تبلیغاتی


هر پست شما نباید کمتر از 8 خط باشد و بیشتر از 25 خط نباید ادامه یابد .


همچنین ‌شما می توانید پس از ارسال 7 پست اعلام اتمام نمایید تا رسیدگی های لازم صورت بگیرد.

اعلام اتمام

اعلام اتمام اپیزود پادکست و دکلمه


نکته : تنها آثاری که تگ می‌گیرند، توسط گویندگان تیم آوای کافه نویسندگان ضبط می گردد و متن آن برای دانلود به صورت فایل pdf روی سایت اصلی قرار می‌گیرند.


اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Saya
[اپیزود اول]

نمی‌دونم!
(مکث)
نمی‌دونم چرا دارم برات می‌نویسم!
(سکوت)
شاید که دوباره دلم می‌خواد دعوا کنیم...شاید هم دلم تنگ شده و کسی مثل تو تاحالا توی زندگی من سر درنیاورده. نمی‌دونم!
شاید وقتشه این دوری تموم شه، ولی مگه تو تازه نرفتی؟! پس چرا برای من مثل سال می‌گذره؟
(مکث)
نمی‌دونم...هیچ‌وقت نمی‌دونستم. هیچ‌وقت کافی نبودم. ولی در کمال ناباوری، تو به من احساس زنده بودن می‌دادی؛ یه حسی که بعد از تو درکش نکردم قبل از تو هم همین‌طور. همه از من متنفرن، من یه لجن‌زارم و ماهی‌های مرده‌ام تیکه‌های قلبمن.
(آه)
وقتی من هستم، کسی نمی‌فهمه! من هیچ‌وقت نبودم؛ تو!
آه...تو!
تو حس زیبای چای توی سرمای زمستونی، حس بوی چمن بارون زده...حس زنده بودن و تپیدن قلبم!
(سکوت)
همیشه می‌خواستم بدونم...چه مشکلی داشتم؟ چرا؟ چرا هیچ‌کس، نه! چرا هیچ‌وقت برای هیچ‌کس کافی نبودم؟ می‌خواستم بدونم مگه من چمه؟ که حتی تویی که تموم وجودمو بهت دادم، بهترین لحظه‌ها حتی تو ناراحت‌ترین حالت ممکن که بودم برای تو خوشحال میشدم و مثل عروسک، لبخند دوخته شده تحویلت می‌دادم؛ تو دیگه چرا؟!
(مکث)
من نباشم...هیچ‌کس نمی‌فهمه، کسی تو روزنامه اخبار واسه‌ام چاپ نمی‌کنه، کسی واسه‌ام آهنگ ناراحت‌کننده تو رادیو درخواست نمیده و هیچ‌کسِ هیچ‌کس برای رفتنم اشک نمی‌ریزه حتی آسمونم ابری نمیشه یا گل‌ها پژمرده نمیشن؛ اما محاله تو نباشی! اصلاً حرفشم نزن! هیچ‌کس نمی‌خنده، هوا ابریه، آسمون کدره و تار، چشم‌ هیچ‌کس واضح نمی‌بینه...یه حس خلع تنهایی تو وجودم ریشه می‌زنه، مثل تموم وقت‌هایی که توی زنگ تفریح می‌موندم گوشۀ دیوار، کز کرده...
(کمی ناراحت)
چون تو نیومده بودی.
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:

bahar...

مدیر تالار طراحی + منتقد ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
منتقد
طـراح
مترجم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
451
پسندها
پسندها
1,872
امتیازها
امتیازها
203
سکه
354
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین