هوا خوب است، من خوبم، و اینجا آسمان آبیست[BGCOLOR=rgb(255, 255, 255)]چرا غمها نمی دانند که من غمگین ترین غمگین دنیایم[/BGCOLOR]
[BGCOLOR=rgb(255, 255, 255)]بیا ای دوست با من باش که من تنها ترین تنهای دنیایم[/BGCOLOR]
[BGCOLOR=rgb(255, 255, 255)]+ آسمان[/BGCOLOR]
بردلبر دیوانه بگویید بیایدهوا خوب است، من خوبم، و اینجا آسمان آبیست
نگو دیوانه ام سخت است درد کور و کر بودن
"دیوانه"
گفت: بیخت بکنم، گر گل وصلم جوییبردلبر دیوانه بگویید بیاید
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
دلبر
رنجور عشقدر کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
عشق
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولیرنجور عشق
به نشود؛
جز به بوي یار...
- یار
دوستان را در دل رنجها باشدساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
دوست
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظاز رنج و ملال ما چه فریاد کنی
ان به که به شکر وصل را شاد کنی
از ما چه گریزی و چرا داد کنی
زان ترس که که وصل را بسی یاد کنی
فریاد
عشق را از تیغ و خنجر باک نیستعشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
عشق
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنندعشق را از تیغ و خنجر باک نیست
اصل عشق از آب و باد و خاک نیست
خاک
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بسآنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشهی چشمی به ما کنند
گلستان
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکندگلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
چمن
گر از این منزل ویران به سوی خانه رومسرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند
منزل
بمی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گویدگر از این منزل ویران به سوی خانه روم
دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم
زین سفر گر به سلامت به وطن بازرسم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
میخانه
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیمبمی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
ک سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها
یار