پایان نقدوبررسی نقد شورا رمان زیر نوار مرگ | فائزه متش کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع ILLUSION
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.


51839_45fd456b7e49602592b0fbe2461f9a99.png





با سلام و عرض وقت بخیری
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان‌ و داستان‌نویسی نقد گردیده است.
?منتقد اثر شما: @-shun-

* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!

* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.

* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بی‌توجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.

با توجه به این‌که نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگ‌دهی و سطح‌بندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید.
?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد

به امید موفقیت روز افزون شما
تیم مدیریت تالار نقد

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مشاهده فایل‌پیوست 104787
نام اثر: زیر نوار مرگ
نویسنده: فائزه متش
ژانر: جنایی، پلیسی، تریلر
خلاصه:
گاه باید انسانی را کشت؛ تا انسانیت زنده بماند!
گاهی باید کشت؛ تا دیگری نمیرد!
قربانی‌ها همیشه "قربانی" نیستند‌، گاهی فقط خون را باید با خون شست... .
عدالت همیشه برقرار نمی‌شود و باید آن را برقرار کرد‌.
پس در میان این همه نسل کشی خاموش، بلند فریاد بزن:
من یک قاتلم!
برای مطالعه رمان کلیک کنید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
با یاد اوس کریم
نقد رمان "زیر نوار مرگ"
منتقد"-shun-"
نوع نقد"نقد اولیه شورا"
تاریخ تحویل"1400/12/24"


ارکان اولیه رمان:
1. نام رمان:
نام رمان در بیشتر موارد اولین مورد ارتباطی خواننده با رمان است و می‌تواند سر نوشت تصمیم او را مبنی بر خواندن یا نخواندن رمان، تعیین کند؛ بنابراین باید دارای ویژگی‌هایی باشد که خواننده را به سمت خواندن هل دهد.
«زیر نوار مرگ» ترکیب جدیدی است که با وجود داشتن سه بخش، به آسانی در خاطر می‌ماند و از جذابیت خوبی برخوردار است؛ بنابراین می‌توان گفت اندازه‌ی مطلوبی هم دارد. خواننده با دیدن نام طبیعتاً ذهنش به سمت مرگ می‌رود و عبارت «زیر نوار» این تصور را برای او تداعی می‌کند که کسانی در خطر مرگ هستند!
تصور این موقعیت، کنجکاوی خواندن را برمی‌انگیزد. این که چرا در خطر هستند؟ منشأ خطر مرگ چیست؟ سرنوشتشان چه خواهد شد؟ خواننده را به سمت خواندن می‌کشد و با توجه به موارد پیش گفته شده، نام رمان با محتوا در ارتباط است؛ چرا که اشخاصی توسط قاتل در معرض خطر مرگ قرار می‌گیرند و تا به این‌جا کشته شده‌اند.
نام به وضوح ژانرهای انتخابی، جنایی، پلیسی و تریلر را نشان می‌دهد. به صورت غیر مستقیم معنای قتل را می‌رساند که با دور ژانر ابتدایی ارتباط برقرار می‌کند و در معرض خطر مرگ یا به قتل رسیدن، می‌تواند تریلر را نشان دهد.
تنها نکته‌ای که در مورد نام وجود دارد، استفاده از لفظ پرتکرار مرگ است که در نام رمان‌های زیادی به چشم می‌خورد و می‌تواند جذابیت نام را تحت تأثیر قرار دهد. با این وجود، به خاطر به کار رفتن در ترکیبی جدید مشکلی برای سرچ نام رمان ایجاد نمی‌کند و هنوز جذابیت خود را دارد.
در نهایت، باید بگویم نام فعلی، نام مطلوبی است که با توجه به ایده و کلیات رمان جای بهتر شدن دارد. قتل و در معرض به قتل رسیدن بودن، گر چه معمولاً جذاب هستند، چرا که با جان آدم‌ها بازی می‌کند و عاشقان ژانرهای جنایی را جذب می‌کنند، به خصوص در یک ترکیب جدید اما به هر حال مفهوم‌هایی پر تکرار هستند. با توجه به عقاید قاتل که نقطه‌ی ویژه‌ی این رمان هستند، می‌توان نام بهتری برگزید که وجه تفاوت این رمان با دیگر رمان‌های مشابه را نشان دهد.

2. ژانر رمان:
جنایی، پلیسی، تریلر
ژانرهای انتخابی رمان به خوبی با هم ارتباط برقرار می‌کنند؛ فضایی که برای هر ژانر نیاز است، به ژانر دیگر نیز غنا می‌بخشد‌. پرداخت آن‌ها در رمان نیز مشهود و تقریباً مطلوب است. از سویی، رمان از سمت قاتل روایت می‌شود که ژانر جنایی را به حد مطلوبی نمایش می‌دهد. از سمت دیگر ما شاهد تلاش‌های دایره‌ی جنایی برای یافتن قاتل هستیم که ژانر پلیسی را نشان می‌دهد. با توجه به تمایل قاتل به زجرکش کردن مقتول‌ها و عقاید افراط‌گونه‌اش رمان پتانسیل ژانر تریلر را دارد اما پردازش این ژانر به خاطر ضعف قسمتی از توصیفات با مشکل روبه‌رو شده که در بخش شروع رمان بیشتر به آن می پردازم. به یاد داشته باشید گر چه ژانرهای جنایی و پلیسی بر اتفاقات تکیه زده‌اند اما ژانر تریلر پیوند عمیقی با توصیفات، به خصوص حالات، احساسات و فضاسازی دارد؛ بنابراین پردازش سخت‌تری خواهد داشت.
با توجه به این که به نظر می‌آید تأکید نویسنده بر عقاید و شخصیت قاتل است و روی او تمرکز دارد، تا به حال همین چینش ژانرها صحیح است.

3. خلاصه رمان:
گاه باید انسانی را کشت؛ تا انسانیت زنده بماند!
گاهی باید کشت؛ تا دیگری نمیرد!
(این دو خط را می‌توان نشانه‌ی عقاید قاتل داستان دانست. حقیقتا ابهام قابل توجهی دارند و ذهن خواننده را درگیر می‌کنند. چه‌جوری با کشتن یک نفر می‌توان انسانیت را زنده نگه داشت؟ خط دوم هم این مفهوم را می‌رساند که کشتن یکی، منجر به نمردن دیگری می‌شود. تا همین‌جا ذهن مخاطب درگیر این موقعیت‌های ناخوشایند می‌شود که دو خط بعدی، طبق آن چه توضیح می‌دهم، از ابهام این جملات می‌کاهند و جوابی ساده به خواننده می‌دهند.)
قربانی‌ها همیشه "قربانی" نیستند‌، گاهی فقط خون را باید با خون شست... .
عدالت همیشه برقرار نمی‌شود و باید آن را برقرار کرد‌.
(این دو خط در نهایت هر دو مفهوم آدم کشتن برای انتقام گرفتن را می‌رسانند. کشتن آدم‌های بد به اندازه‌ی جملات پیشین ابهام ندارد و خواننده را درگیر نمی‌سازد. این‌جا است که خواننده می‌گوید اِ! پس به خاطر این بود که آدم‌های بدی هستند! این پاسخ در این‌جا از ذوق خواننده و جذابیت خلاصه می‌کاهد. کشتن آدمی که خوب و بدش معلوم نیست، با دلیل‌های کلی پیش‌گفته، خواننده را بیشتر درگیر می‌کند تا یک قتل ساده از روی نفرت!)
پس در میان این همه نسل کشی خاموش، بلند فریاد بزن:
من یک قاتلم!
(این دو خط نقطه‌ی عطف خلاصه به شمار می‌روند. منظور از نسل کشی چیست؟ و در دو جمله‌ی پایانی هم مخاطب مورد خطاب قرار می‌گیرد. فعل فریاد بزن دوم شخص مفرد است و جمله‌ای که پس از آن خوانده می‌شود، مانند شوکی به خواننده عمل می‌کند.)
خلاصه از اندازه‌ی مطلوبی برخوردار است، جذابیت حدودی دارد و ژانرها را نیز نشان می‌دهد. با محتوا هم در ارتباط است اما نکته‌ای که در مورد آن وجود دارد، این است که اگر همین متن به عنوان مقدمه قرار گرفته بود، من نمی‌توانستم ایرادی به آن بگیرم؛ در حالی که خلاصه و مقدمه ماهیتاً با هم متفاوت هستند.
خلاصه کلیاتی مخلوط از ابهام و اطلاعات از داستان به خواننده می‌دهد و مقدمه تقریباً پیش‌درآمدی بر فضای رمان است که متن نوشته شده بیشتر با این هدف می‌خواند.
صورت ساده‌ی خلاصه را می‌توان این‌گونه دانست که شخصی، کسانی که بدی کرده و مجازات نشده‌اند را خودش به خیال اجرای عدالت می‌کشد و به این کارش افتخار می‌کند.
قلم ادبی شما در جذابیت بخشیدن به همین مفهوم قابل ستایش است. پیشنهاد می‌کنم خلاصه را با همین قالب کلی با توجه به مطالب گفته شده، ویرایش کنید. کمی از افکار قاتل بیرون بکشید، همان دو خط ابتدایی کافی است و به اتفاقات رمان بپردازید. اجازه دهید چرایی این افکار را خواننده کشف کند. دو خط پایانی همان‌طور که گفتم جذابیت زیادی دارند، به خصوص به خاطر فعل دوم شخص، پس خوب است اگر در خلاصه‌ی بازنویسی شده هم مورد استفاده قرار بگیرند.

4. جلد رمان:
جلد رمان از دیگر ارکان بیرونی و ظاهری رمان است که در مراحل ابتدایی خواننده با آن مواجه می‌شود و می‌تواند روی تصمیمش بر خواندن یا نخواندن تأثیر بگذارد.
صادقانه بگویم، نحوه‌ی نوشتن نام رمان به شدت جذاب است؛ خون روان، ن در نوار که کشیده شده است و تصوری از همان نوار می‌دهد، کاملاً می‌تواند به تنهایی ژانر جنایی و تریلر را نشان دهد، حس سردی که از نام رمان می‌گیریم و می‌توانیم این‌گونه در نظر بگیریم که هر جا جرم باشد، پلیس نیز هست و این را نیم‌نگاهی به ژانر پلیسی بدانیم.
نیم‌بیت جلد قسمت اوج خلاصه هست که مناسب می‌باشد و ژانر اصلی که جنایی است را مستقیماً نشان می‌دهد؛ از طرف دیگر، گوشه چشمی به عقاید خاص قاتل هم دارد. در کل به خوبی انتخاب شده.
تم کلی و تیره تصویر جلد با ژانرها هماهنگی دارد. کیفیت جلد مناسب است اما چیزی که در مورد تصویر جلد مطرح هست، فردی با تفنگی در دست، عدم هماهنگی با محتوا و کلیشه در نشان دادن ژانر و تصویر هست.
این‌گونه نیست که در جلد، خبری از کلیشه نباشد. به دفعات یک تصویر یکسان یا مشابه در جلد چندین رمان به کار می‌رود که این از جذابیت جلد می‌کاهد و رمان را تکراری نشان می‌دهد. حقیقتاً تصویر فردی با تفنگ و استفاده از تفنگ برای نشان دادن قاتل و قتل و ژانر جنایی دیگر تکراری شده است و شبیه پیش، جذابیت ندارد. مورد دیگر، حالت تردیددار فرد و سستی حالت محو چهره‌اش است در حالی که قاتل رمان، با اطمینان کامل و رضایت این کار را انجام می‌دهد؛ علاوه بر آن قاتل رمان تا به حال قتلی را با تفنگ انجام نداده است! نشانه‌اش هم همان طور که خواندیم، بریدن شاهرگ به صورت مثلث نیم بسته با چاقوی مخصوصی است.
مطابق دلایل گفته شده، خود تصویر جلد جذابیت و ارتباط با محتوای مورد نظر را ندارد. هم‌چنین در نشان دادن ژانرهای پلیسی و به خصوص تریلر با مشکل مواجه است. پیشنهاد می‌کنم جلد را تغییر دهد. می‌توانید از چاقویی با همان طرح مار در تصویر جلد استفاده کنید و چند تصویر آشفته‌ی خونی، ماشین پلیس، دبه‌ی بنزین، فندک، حتی همان چکش و... که قاتل استفاده می‌کرد را در پس زمینه‌اش به صورت محو نمایش دهید تا علاوه بر تصویر نهایی جدید و جذاب‌تر، ژانرها را بهتر نشان دهد.
این، صرفاً پیشنهاد من به عنوان منتقد است. به هر حال با توجه به نکات گفته شده جلد را تغییر دهید، برای ترکیب عکس‌ها از طراح کمک بگیرید و هنگام انتخاب جلد، تمام جوانب از جمله ارتباط با محتوا و ژانر و جدید بودن را مدنظر داشته باشید.

5. مقدمه رمان:
مقدمه متنی از الهام فرجی به همراه ویرایشات نویسنده است. گر چه مقدمه بیش از ده خط، اندازه‌ی پیش فرض مناسب مقدمه، دارد اما خواننده هنگام خواندنش خسته نمی‌شود و از لحاظ اندازه ایرادی ندارد. مقدمه در رسیدن به هدف خود، نشان دادن فضای کلی رمان و آمادگی خواننده برای شروع رمان، به خوبی عمل کرده است و در قالب تکرار اشاره‌هایی به محل قتل داشته است و عقاید دیوانه‌وار قاتل را نشان می‌دهد. هم‌چنین، در نشان دادن ژانر جنایی و تریلر دریغ نکرده اما اشاره‌ای به پلیسی نداشته است. بهتر می‌شود اگر در قالب این که هیچ‌وقت دستشان به او نمی‌رسد، اشاره‌ای به پلیسی هم داشته باشید.
در کل مقدمه مطلوب است اما خالی از اشکالات نگارشی نیست. مقدمه در ابتدای رمان می‌تواند نشان‌گر قلم نویسنده باشد و اشکالات نگارشی آن می‌توانند خواننده را دلزده کنند. در ادامه پیشنهاداتی برای بهتر شدن مقدمه می‌دهم.
دیدگانم کور، سرفه پشت سرفه، بی‌نفس؛ (این‌جا شاید استفاده از ، بهتر باشد)
آه که بوی خاک و خون می‌آید... .
پوست انگشتان دستم را خراشیده و تراشیده‌ام؛ (این‌جا بهتر است از یک لفظ، با تراشیده یا خراشیده استفاده کنید؛ در این صورت تأثیر بیشتری خواهند داشت.)
قهقهه می‌زنم، و من هیچ‌‌گاه مجرم شناخته نمی‌شوم و پاک می‌شوم... .
(شاید استفاده از که به جای ، و و که نشان دهد به دلیل مجرم شناخته نشدن قهقهه می‌زند، بهتر باشد. صرفا یک پیشنهاد است.)
شکاک، پارانویید، متوهم، نام‌های دیگر من‌اند!
(نحوه‌ی بیان به گونه‌ای است که انگار خودش هم قبول دارد شکاک، پارانویید و متوهم است! بهتر است در این قالب بیانش کنید که دیگران او را این‌گونه او را می‌نامند و این را نشانه‌ای بر حقیقتی که در خط بعد بیان می‌کند، بدانید. جذاب‌تر خواهد بود.)
و بوی خاک می‌آید، و بوی خون می‌آید؛ (از آن‌جایی که خط آخر است و پس از آن شاهد جمله‌ی دیگری نیستیم، ؛ مناسب نیست.)

ساختمان کلی رمان:
1. شروع رمان:
تمام رمان از دیالوگ و منولوگ تشکیل شده است و طبیعتاً شروع هم استثنای این جریان نیست؛ در منولوگ، صرف نظر از ضعف توصیفات حد خوبی دارید اما دیالوگ‌ها تقریباً یک شکل و بدون تفاوت هستند. تماماً ساده می‌باشند و شاهد دیالوگ تأثیر گذاری نیستیم. با توجه به دیالوگ‌ها، حتی نمی‌توانیم حس و حالات گوینده را گاهی احساس کنیم که ضعف توصیف حالات هم بی‌تأثیر نیست. توجه داشته باشید که دیالوگ‌ها باید مختص هر شخصیت باشند، چرا که هر کسی نحوه و گزینش کلمات خودش را دارد؛ مانند تکیه کلام.
دیالوگ محاوره و منولوگ معیار بود که به هم‌ریختگی‌ای مشاهده نشد.
شروع رمان از یک قتل بود؛ مانند بسیاری از رمان‌های جنایی دیگر اما آن چه که این رمان را خاص می‌کرد و جذابیت شروع را حفظ می‌نمود، تمایل قاتل خونسرد به زجرکش کردن مقتولش بود. شروع یک اوج عالی برای ورود به ژانر جنایی و تریلر به شمار می‌رود اما از نظر توصیفات ضعیف است. همین ضعف در توصیفات منجر به سیر تند در صحنه‌ی قتل شده است که با جایگزینی توصیفات مطلوب، خود به خود سیر هم حالت متعادلی می‌یابد.
توجه کنید زاویه‌ی دید رمان شما سوم شخص نامحدود است. اشکالی ندارد گاهی از قاتل جدا شوید و از دید مقتول به داستان بنگرید. تمرکزی که روی قاتل دارید، سبب همراهی ناخوداگاه خواننده با قاتل می‌شود و نمی‌گذارد ترس مقتول را احساس کند و همین، ژانر تریلر را در موضع ضعف قرار می‌دهد.
ترس و درد مقتول را بیشتر توصیف کنید. برای این کار از توصیف حالات استفاده کنید. در جایی اشاره‌ کرده‌اید سنگ‌ریزه لای زخم‌هایش می‌رود و سوزششان را بیشتر می‌کند اما ذکر نکردید واکنش مقتول به این سوزش چیست! چهره درهم می‌کشد؟ در خودش جمع می‌شود؟ لب به دندان می‌گیرد؟ داد می‌زند؟ از این توصیف حالات استفاده کنید. یا در مورد این جمله «با لحنی که تمسخر از آن می‌بارید» می‌توانید به جایش صرفاً به لبخند دیوانه‌وار و نگاه مجنونش که گویا لذت می‌برد اشاره کنید و این‌گونه نشان دهید مسخره‌اش می‌‌کند؛ طبیعتاً برای خواننده باورپذیرتر خواهد بود.
در شروع با کمبود توصیفات مکان نیز روبه‌رو هستیم. صرفاً به مخروبه بودن و یک میز فلزی اشاره کرده‌اید، در حالی که سوالاتی مانند این که این مخروجه کجا است که صدای مقتول شنیده نمی‌شود، ذهن خواننده را درگیر می‌کند و نیاز به توصیف بیرونی آن بیشتر دیده می‌شود. دادن اطلاعات بیشتر در مورد مکان، می‌تواند به ژانر تریلر هم قوت ببخشد. مثلا هنگام بیرون رفتن از خرابه، اصلاً اشاره نکرده‌اید این خرابه در دارد یا نه؟ صبح است یا شب؟ اگر شب است، قاتل اصلا چگونه می‌بیند؟ (در ادامه گفتید سه صبح اتفاق افتاده) و موقعیت چگونه است که او احتمال آمدن شخص دیگری را نمی‌دهد و راحت می‌گذارد شکارش فریاد بکشد؟ در ادامه اشاره شده که قاتل نه اثر انگشت خود را باقی می‌گذارد، نه مقتول. به علاوه حواسش به دوربین‌ها هم هست و آن قدر تیز است که سرنخی باقی نگذارد؛ در حالی که این با بی‌توجهی به فریاد مقتول و احتمال هر چند کوچک آمدن شخص دیگری هم‌خوانی ندارد. باید یک توجیه سازی آشکار نسب به مکان قتل داشته باشید.
در ادامه شاهد این هستیم که پلیس جنازه را می‌یابد. در این‌جا اشاره‌ای به دو انگشت بریده داریم که در شروع در موردشان حرفی زده نشده و حتی دردشان حس نمی‌شده. مقتول تمام تنش زخم بوده و خونریزی داشته و حتی دو انگشتش بریده شده، وقتی آن‌قدر خون از او رفته بوده، چگونه توان واکنش نشان دادن بی‌مانع در شروع را دارد؟ بهتر است پردازشی روی بی‌حالی‌اش به خاطر از دست دادن خون داشته باشید. این موضوع باورپذیری را خدشه‌دار کرده است.
در شروع شاهد پرخاش سرگرد خدری هستیم که به خاطر از دست دادن سررشته‌ی تفکرش روی یک پرونده، عصبانی است و در سمت دیگر، تعریف از او به عنوان یک حل کننده و کاراگاه کار کشته‌ی پرونده‌ها داریم. دقت داشته باشید، چنین شخصی که سریع معماها را حل می‌کند، طبیعتاً باید خونسردی و تمرکز قابل ستایشی داشته باشد! پرخاشگری و زیرکی اصولاً در یک اقلیم نمی‌گنجند‌. ویژگی‌های شخصیت باید تعادل و هماهنگی داشته باشند. چنین آدمی باید واکنش درست نشان دهد، نه این که با وجود خبر قتلی که از پیش به خبرنگارها رسیده است، دغدغه‌اش ورود ناگهانی فرد دیگر باشد؛ هر چه‌قدر که عصبانی باشد.
ضمناً پس از آغاز ماجرای این قتل، دیگر اشاره‌ای که به پرونده‌ی قبلی که سرگرد فکرش درگیر آن بود، نمی‌شود که باورپذیری را زیر سوال می‌برد.
در ادامه و کل سطح رمان هم شاهد ضعف توصیفات هستیم. مقر دایره‌ی جنایی، صحنه‌ی پیدا شدن جسد و... به درستی توصیف نشده‌اند. هم‌چنین، نسبت به توصیف حالات و ظاهر هم کم‌توجهی شده است. درمورد توصیفات ظاهر، هر چند کم، اما در همان کم نکته‌ی غیر مستقیم بودنشان را رعایت کرده‌اید و فقط نیاز به افزایش و جزئیات دارد.
تمامی توصیفات باید خرد خرد به خواننده داده شوند. ما شاهد چندین بار حضور سرگرد در دفتر، اتاق فکر و ... هستیم. در این موارد، در هر بار حضور، می‌توانید تکه‌ای را توصیف کنید. مانند مکان پیدا شدن جسد که یک بار در آن هستیم، بهتر است کلیات بیشتری به خواننده بدهید هر چند نیاز نیست که دقیق و جزء به جزء موشکافی کنید که توصیفات از حد بگذرند.
شروع تماماً در اوج بود، اتفاقات به جا می‌افتادند، پس از پیدا شدن جسد تعادل بین اطلاعات و ابهامات حاکم شد و با تصحیح نکات پیش گفته شده، یک شروع کاملاً مطلوب خواهد بود.

2. میانه رمان:
با رخ دادن قتل دوم و جدی‌تر شدن تحقیقات پلیس، رمان وارد فاز میانه می‌شود. در ابتدای میانه شاهد این هستیم که قاتل که به نظر از طبقه‌ی مرفه جامعه هست، با خودش حرف می‌زند و سرگرد خدری را به مبارزه می‌طلبد. جدا از این که نفس این کار تکراری است، زمزمه کردن در فضای باز منطقی نیست. اگر قرار است شاهد قتل‌های متعددی باشیم که پلیس نتواند قاتل را بیابد، پس قاتل باید یک شخصیت زیرک و تیزبین باشد. کسی که به کوچک‌ترین چیزها شک کند و جانب احتیاط را نگه دارد. اشاره به این نکات، این که از درون خوشحال می‌شود و به رو نمی‌آورد، با خودش می‌گوید و زمزمه نمی‌کند، به شخصیت پردازی قاتل هم کمک می‌کند.
سپس می‌خوانیم که با خودروی مدل بالای کاراملی رنگش به دنبال هدف دوم می‌رود. به جای عبارت کلی مدل بالا، نام ماشینی را جایگزین کنید تا خواننده بتواند تصوری داشته باشد. پیشنهاد می‌کنم یک ماشین مدل بالای رایج، و نه خاص باشد که توجهی جلب نکند! منطقی نیست قاتل در حال انجام کارش از هر چیزی که موجب به خاطر ماندن می‌شود، استفاده کند. حتی می‌تواند ذکر کنید که به این منظور، ماشین مخصوصی می‌گیرد.
در ادامه آهنگی همراه با معنا ذکر کردید. توجه دارم که قصدتان احتمالا نشان دادن فضا و حس و حال قاتل بوده اما این کار، آن هم آوردن تمام ابیات پشت سر هم، در رمان توصیه نمی‌شود. علاوه بر کند شدن موضعی، خواننده را دلزده می‌کند. می‌تواند از چند بیت استفاده کنید و در میانش به توصیف حالات و حس خوبی که قاتل دارد، بپردازید یا اشاره داشته باشید که نقشه‌اش را مرور کند. طبیعتاً هنگام یک قتل، ذهن قاتل متمرکز است.
یک نکته که وجود داشت، فرداد صدا زده شدن فرداد توسط دخترش بود. دلیل خاصی دارد که دخترک هشت ساله بابا نمی‌گوید؟!
هنگام تصادف فرداد هیچ گونه فضاسازی‌ای صورت نگرفته. ضعف توصیفات در میانه‌ی رمان، به خصوص این قسمت شدت می‌گیرد. دقیقا چه بلایی سر ماشین می‌آید؟ اگر دنده‌های فرداد می‌شکند، چرا هنگام چپ کردن به آن اشاره‌‌ای نشده؟ اگر از حال رفته، طبیعی نیست پیش از آن در حد گذرا هم که شده حس درد را چشیده باشد؟ اصلاً کجا چپ کرده که کس دیگری نمی‌بیند و قاتل به سادگی فرداد را جابه‌جا می‌کند؟ انبوه این سوالات سبب می‌شود این تکه از رمان علاوه بر سیر تند، باورپذیری نداشته باشد. هم‌چنین در همین‌جا گذاشتن علامت پرش زمانی و مکانی را فراموش کرده‌اید.
وقتی به هوش آمد، ذکر شد می‌خواهد تکان بخورد که متوجه می‌شود با طناب بسته شده. هیچ اشاره‌ای به درد دنده‌اش نشده! حتی با قصد و تکان یک میلی متری درد دنده‌ی شکسته به صورت غیر قابل تحملی تشدید می‌یابد. در این هنگام، شبیه ابتدای رمان، توصیف درد مقتول ضعیف است و باز هم باورپذیری را خدشه‌دار می‌کند.
واکنش فرداد هنگام وارد شدن مقتول هم طبیعی نیست. بیدار شده و به جایی بسته شده، در یک خرابه احتمالا دورافتاده است، واقعا وقتی که کسی وارد می‌شود، کاملا حق به جانب غر می‌زند و دستور می‌دهد؟ در چنین موقعیتی باید احساس خطر کند، مگر این که احمق باشد! منطق را در نظر بگیرید.
هنگام توصیف احساسات، سعی کنید به جای گفتن، نشان دهید. نگویید با درد گفت! بگوید صورتش درهم رفت، ل*ب به دندان گرفت، خش به صدایش نشست، دندانش را روی هم سایید تا فریادش بلند نشود، عرق سرد کرده بود و...
عدم این کار و نبود توصیف حالات و احساسات کامل، مجددا سبب افت ژانر تریلر در این نقطه‌ی اوج شده است. ژانر تریلر، وحشت و هیجان‌انگیز، پیوند عمیق‌تری با احساسات و حالات، به خصوص زاویه‌ی دید روایت دارد.
سر صحنه‌ی پیدا شدن جسد دوم، پسیانی می‌گوید شیوه کشتن هیچ وجه اشتراکی ندارد که اشتباه است! زدن شاهرگ وجه مشترکشان است! می‌توان گفت روش زجرکش کردن هیچ تشابهی ندارد.
مورد دیگر اشاره‌ به تاریخ قتل‌ها در میانه‌ی رمان بود که به هزار و سیصد و نود و نه برمی‌گشت. در این سال ما شاهد کرونا و قرنطینه‌ی حاصل از آن، به علاوه ماسک زدن و محدودیت و... بودیم که در رمان مطلقاً هیچ اشاره‌ای به آن شده. چنین چیزی باورپذیری را ضعیف می‌کند و عملا به خواننده این احساس را می‌دهد که رمانی تخیلی که در دنیای دیگری اتفاق می‌افتد را می‌خواند!
در ادامه، هنگام رفتن سرگرد به سالن فرشید شاهد افت شدید توصیفات مکان هستیم که پس از آن، با رفتن او به خانه‌ی یحیی مرشد، مقتول اول، توصیفات مکان جان می‌گیرند و می‌توان گفت در حد مطلوبی قرار می‌گیرند.
سیر رمان در قسمت میانه مطلوب است. اتفاقات به جا و در زمان مناسب می‌افتادند و فقط کمبود توصیفات و باورپذیری در موضع ضعف قرارشان می‌دهد.
به طور کلی، در قسمت میانه، انتظار آشنایی بیشتر با شخصیت‌ها می‌رود اما شاهد شخصیت‌پردازی به خصوصی نیستیم و فقط متوجه می شویم سبحان تیرانداز ماهری است و سینا نیست. برای شخصیت پردازی می‌توانید از تکیه کلام یا تیک‌های عصبی استفاده کنید. سبحان موقع تمرکز چه می‌کند؟ وقتی اعصابش خرد می‌شود، چه تیک عصبی‌ای دارد؟ به چه روش‌هایی آرام می‌شود؟ حتی می‌توانید به غذاهای مورد علاقه یا مورد نفرت او اشاره کنید. به عنوان پررنگ‌ترین شخصیت تا به حال، به شغلش محدودش ننمایید. یک شخصیت همه جانبه از او بسازید؛ ضعف و نیازش را تعریف کنید. هدفش هم مشخص است. سینا به نظر آدم شوخی می‌آید، موسوی، یک آدم مظلوم و بی‌دست و پا است که زود هول می‌کند.
دیگر شخصیت‌ها پردازش خاصی نداشتند. سعی کنید سه فاکتور نیاز، هدف و ضعف را برایشان تعریف کنید. گاهی به جزییات اشاره نمایید. مثلا این که موسوی چادرش را معمولاً به فلان نحوه‌ی خاص نگه می‌دارد و از توصیف حالات، گذری به شخصیت‌پردازی هم بزنید.
هم‌چنین در میانه‌ی رمان هم توقع می‌رود با ظاهر شخصیت‌ها آشنا شده باشیم اما شاهد عدم وقوع این رکن هم بودیم. توصیفات ظاهر به نحو محدودی در رمان شما وجود داشت. در نظر داشته باشید که توصیف ظاهر باید خرد خرد آورده شود، ترجیحاً غیر مستقیم و هر چند پارت یک بار تکرار شود تا به یاد خواننده بماند.
و در نهایت، شک سبحان به زن یحیی و گلی منطقی بود؛ اما به تاریخ پرواز فرزندانش نه! چه‌طور بدون مرخصی از دانشگاه به نام در یک کشور خارجه، همان شب با اول پرواز برگردند؟ پرواز آن‌ها پدرشان را زنده می‌کند؟ پس از مرگ هم زندگی اطرافیان جریان دارد. خود صبر آن‌ها برای گرفتن مرخصی دلیل موجهی است. می‌توانید دلیل دیگری برای شکش بیابید. مثلا صدای خنده‌یشان پشت گوشی وقتی خبر آمدنشان را می‌دهند.

ارکان پایانی:
1. ایرادات نگارشی:
نحوه‌ی نگارش رمان، ظاهر آن است. یک ظاهرخوب، سبب لذ*ت بردن بیشتر خواننده و ترغیب بیشتر او به خواندن می‌شود. هم‌چنین برقراری ارتباط با محتوا را آسان‌تر می‌سازد.

از در التماس وارد شد شاید کارساز باشد:❌
از در التماس وارد شد، شاید کارساز باشد✔
دقت کنید دو نقطه در جلوی عباراتی می‌آید که به طور مستقیم دلالت بر حرف زدن داشته باشند، مانند: گفت، لب زد، با خنده گفت، و... این مورد تکرار شده بود.

دویدن و فریاد کرد❌
دویدن و فریاد زدن✔

سبحان که ذره‌ای از خشمش کم نشده بود غرید❌
سبحان که ذره‌ای از خشمش کم نشده بود، غرید✔

کلت‌اش❌
کلتش✔
*دقت کنید اش معمولا برای زمانی است که ه ناملفوظ داشته باشیم؛ نامه‌اش✔ نه در هر کلمه‌ای. این مورد تکرار شده بود.

اخم‌هایش را در هم کشید❌
اخم را درهم نمی‌کشند؛ یا ابرو را درهم می‌کشند، یا اخم می‌کنند.

با صدای در بیاین توی محکمی گفت و به دنبال حرفش، اعضا همگی وارد اتاق شدند‌.❌
با صدای در، «بیاین توی» محکمی...✔
ضمناً بهتر است در این‌جا از لفظ رسمی‌تری چون بفرمایید استفاده کنید.


2. توصیه‌های منتقد:
توصیفات را جدی بگیرید. توصیفات، مانند مواد ساخت یک ساختمان هستند که هر چه با کیفیت‌تر باشند، با شیوه‌ی بهترین گزینش و در جای مناسب به کار گرفته شده باشند، نتیجه‌ی بهتری خواهند داد.
روی باورپذیری رمانتان کار کنید. قتل را یک عمل ساده ندانید، برایش دنگ و فنگ بسیار قائل شوید. چه بسا یک قتل حساب شده، بیش از ماه‌ها نقشه کشی لازم داشته باشد.
روی شخصیت‌پردازی کار کنید. شخصیت‌پردازی از مهم‌ترین ارکان در جذب مخاطب است. یک شخصیت به یاد ماندنی و مخصوص، می‌تواند کافه نویسندگان را به یاد ماندنی کند.
بیشتر به توصیف زمان بپردازید. فاصله بین دو قتل در رمان اصلاً حس نشد و اگر تاریخ‌هایی که سبحان روی تخته نوشت، نبود، گمان می‌کردم دو روز پشت سرهم قتل انجام شده! ضمنا بیشتر به صبح و عصر و این‌گونه توصیف زمان اشاره داشته باشید. معمولا نشانه‌ای نبود یا بعدا مشخص می‌شد؛ مانند ساعات قتل.

3. سخن منتقد:
زیر نوار مرگ رمان جالبی بود. از خواندنش لذ*ت بردم. گر چه ایده‌ی تکراری‌ای داشت اما با پردازش متفاوتش، به شدت جذاب شده بود. شخصیت قاتل این رمان خاص است و با کار بیشتر و دقیق‌تر به یادماندنی خواهد شد. موارد گفته شده در متن، صرفاً برای پیشرفت اثر شما است. سعی کردم با آوردن مثال و ریزجزئیات نقد کاملی داشته باشم اما اگر نقطه‌ی ابهامی باقی مانده است یا موردی را متوجه نشده‌اید، پاسخگو هستم.
قلمتان پاینده: )
@Faezeh1380
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ILLUSION

نویسنده رسمی ادبیات
نویسنده رسمی ادبیات
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
558
پسندها
پسندها
16
امتیازها
امتیازها
38
سکه
6
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین