با سلام و عرض وقت بخیری
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان و داستاننویسی نقد گردیده است.
?منتقد اثر شما: @HILDA
* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!
* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.
* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بیتوجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.
با توجه به اینکه نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگدهی و سطحبندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید. ?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد
به امید موفقیت روز افزون شما
تیم مدیریت تالار نقد
خلاصه: درد و زجر؛ مگر حد دارد؟ دارد! بدن عادت میکند یا پس میزند؟ خاکستر را کنار بزن؛ در پس خاکستر سرد قلبش به سختی تقلا میکند. اما... اما چرا گرم؟ منشا گرمایش کجاست؟ گذشتهی خونین یا آیندهای سوخته؟ دستت را روی قلبش بکش، رد انتقام تا آخر عمر رهایش نمیکند.
زاویهدید رمان به صورت سوم شخص نامحدود بود. سوم شخص نامحدود در زمانی استفاده میشود که رمان بر حول تمامی اتفاقات و تفکرات شخصیتها که بیشتر بر روی شخصیت اصلی تمرکز داشته باشد بچرخد؛ و نویسنده قادر به توصیفات همه جانبه رمان باشد. رمان نشور موهبت، از این قابلیت برخوردار بود و نویسندگان گرامی، اتفاقات را به خوبی از این نوع دیدگاه توصیف کردند. همچنین تفکرات شخصیتها را نیز "که بیشتر تمرکز، بر روی شخصیت اصلی بود." بیان کردند. برای مثال میتوان به تفکرات کوتاه بابک در حین شنیدن جملات بیاعتمادی شخصیت ارشا اشاره کرد.
با توجه به دو پرش زمانی که در رمان رخ داد "یکی به زمان گذشته در دادگاه، و دیگری در خانه و گفتگوی بین شخصیت ارشا و همسرش خورشید" زاویهدید همچنان پا بر جای مانده بود که میتوان گفت، این یکی از نکات مثبت برای رمان تلقی میشود.
لذا زاویهدید در سطحی خوب قرار داشت و مشکلی در آن وارد نیست.
•سیر داستان•
سیر داستان در متعادلترین حالت قرار داشت و نه آنقدر سریع بود که خواننده چیزی از رمان متوجه نشود، و نه آنقدر کند که مخاطب از رمان خسته بشود.
در ابتدای رمان، شخصیت ارشا "زهم" پیکرهای که برای آزادی تقلا میکند را بر روی زمین میکشد و مخاطب در همین آغاز، با کنجکاوی به ادامهی رمان میپردازد. پس از دیالوگهای بین شخصیت قاضی فرامرز و شخصیت زهم و افکارهای کوتاه زهم، نویسندگان سیر را کمی در حداقل متعادل نگاه میدارند که بهتر میبود اگر، در حین لحظات حساس و هیجانی رمان، سیر تندتر شود تا مخاطب با هیجان بیشتری مشغول به خواندن بشود. پس از کشته شدن شخصیت قاضی فرامرز و به خاک رساندن مخفی آن، که توسط ارشا اتفاق میافتد، به خانه رفتن شخصیت ارشا را مخاطب شاهد است. پس از آن، سیر در حالت تعادل باقی میماند و این برای رمانی جنایی، نکتهای به نسبت مثبت نیست؛ زیرا که دیگر اتفاقات جنایی رخ نمیدهد و بیشتر رمان، به ژانرهای روانشناختی و تراژدی میپردازد. [ در پیکره رمان نشانهای از ژانر معمایی نیز دیده میشد که متاسفانه در بخش ژانر، ذکر نشده بود. بهتر آن است که این نوع ژانر که حتی پر رنگتر از نوع ژانر روانشناختی است، نام برده شود.] با این حال، نمیتوان گفت سیر در کندترین حالت بود و تنها در سیری متعادل قرار داشت.
سیر داستان نکتهای مهم برای رمان/داستان است و رعایت آن، بسیار حیاتی است. نکته مثبت دیگری که وجود دارد، آن است که نویسندگان به خوبی توانستند از توصیفات بیش از اندازه که به سیر صدمه میزنند جلوگیری کنند و با توصیفات و اطلاعات به اندازهای که دادند، امتیازی مثبت برای خود جلب کردند.
لذا سیر داستان به خوبی رعایت شده بود و تنها کمی بهتر میشد اگر در ابتدای رمان، با رویداد اتفاقات حساس و نفسگیر رمان، سیر کمی تندتر بشود.
•بافت متن•
بافت "نثر" رمان به خوبی رعایت شده بود. مونولوگها به صورت ادبی فاخر و دیالوگ به صورت عامیانه "زبان روزمره" نوشته شده بودند. مونولوگها به خوبی حالت ادبی خود را حفظ کرده بودند و کلمه و جملهای که مبنی بر آسیب به بافت آن شود، وجود نداشت. گرچه میتوان گفت هر چه رمان به سمت جلو حرکت میکرد، کمکم از بار کلمات ادبی کاسته میشد؛ ولی نمیتوان باز ایرادی بر آن وارد کرد و نویسندگان به خوبی با به کار بردن آرایهها و تشبیهات بجا و خوب، نوع بافت مونولوگ را حفظ کردند.
بافت دیالوگها به صورت عامیانه و زبان امروز بود. خللی در آن مبنی بر آسیب بافت، دیده نمیشد.
لذا نویسندگان به خوبی بافت متن را پردازش کردند.
•دیالوگ و مونولوگ•
اساسیترین مبحث کافه نویسندگان، دیالوگ و مونولوگهای آن است؛ و مهمترین نکته در این خصوص مرتبط با تناسب میان این دو است. تعادل بین این مباحث، باید به گونهای باشد که نه تعداد دیالوگها بیش از اندازه زیاد باشد که خواننده از خواندن زده بشود و نه تعداد مونولوگها بیش از اندازه باشد که مخاطب دیگر نخواهد رمان را ادامه دهد.
مونولوگ رمان نشور موهبت، همانگونه که در بخش بافت اشاره شد، نثری ادبیوار داشت و این نکته به خوبی رعایت شده بود. اندازهی مونولوگها به اندازه بود و اینکه نویسندگان با استفاده از دیالوگ "یا صدای ذهن ارشا "زهم" و یا گفتگوی بین دو شخصیت فاصلهای کوتاه را ایجاب میکردند تا مخاطب، فرصت هضم اطلاعات داده شده توسط مونولوگ را داشته باشد. مونولوگ به خوبی اطلاعات حالات، به خصوص تفکرات و احساسات و همچنین کمی نیز ظواهر را به تصویر میکشید. اطلاعات مونولوگ به اندازه بود و آنقدر زیاد نبود که حجم آن طولانی و خسته کننده بشود.
دیالوگهای رمان، در اصل به دو بخش تقسیم میشد. دیالوگهایی که متعلق به صدای ذهن/تفکرات شخصیت زهم "ارشا" بود و بیشترین میزان موجودیت را در رمان به خود اختصاص داده بود. دیگر دیالوگ همان محاورهی بین شخصیتهای رمان است. دیالوگها (همانگونه که در بخش نثر "بافت" گفته شد.) دارای نثری عامیانه بودند. رعایت نظم این بافت به خوبی بود و خللی در این خصوص دیده نمیشد. دیالوگها دارای بار محتوایی خوبی بودند و هر شخصیت، با حد فاصل تفاوتی کوتاه و غیرمستقیم، دیالوگهایشان با یکدگیر فرق میکرد؛ که نکتهای مثبت برای رمان تلقی میشود. محتوای دیالوگها یا بیان تفکرات بود، یا اتفاقاتی که روی داده بود. "گرچه که میتوان از دیالوگ مربوط به صدای شخصیت ذهنی زهم "ارشا" فاکتور گرفت، که بیشتر محتوای آن یا گذشته، یا پشیمانیها و معرفی شخصیت آن به صورت غیرمستقیم بود."
لذا دیالوگ و مونولوگها در تناسبی خوب با یکدگیر بودند و مشکلی در آن دیده نمیشود.
ایده رمان نشور موهبت، حول محور مردی قاضی به اسم ارشا ارجمند میگردد که در یک آتشسوزی فاجعهباری، همسر و فرزندانش را از دست داده است و حال به عنوان دادخواهی عدالت مانندش، خواهان انتقام از قاتلی است که هیچ نظره و ایدهای در مورد آن شخص ندارد. در این بین، فردی بیگناه کشته میشود که قاتل نبوده است و نوع ژانر معمایی البته جنایی، بیشترین حکم را در رمان ایفا میکند.
میتوان گفت ایده اصلی رمان، که در خصوص انتقامی در قالب دادخواهی است، کلیشهای و تکراری است؛ ولیک نکتهی مهم در این خصوص، درمورد اتفاقات پردازشکنندهای است که باعث شده است ایده کلیشهای، از نظر مخاطب دور بماند. اتفاقاتی مثل شکسته شدن اعتماد شخصیت بابک به شخصیت ارشا "زهم" و همچنین مشکوک شدن به برادر همسر خود، که غیرمنتظرهترین ایده برای کشتن است، باعث شده است که ایده کلیشهای رمان نشور موهبت از دیدگاه مخاطب پنهان بماند و محوریت رمان، به سمت و سوی جذابیت برود.
پیام رمان در همان پست #10 و #9 مشخص است و میتوان گفت، پیام رمان به صورت مستقیم به خواننده انتقال داده شده است. با اینکه شروعی از رمان نگذشته بود، ولی حدس بر این میتوان زد که پیام رمان نشور موهبت، در خصوص انتقام گرفتن است. اینکه انتقام گرفتن دردی از دردهای فرد دوا نمیکند و بیشتر انگار آتشی بر خشم، نفرت و ناآرامیهای فرد میزند. با این حال، نمیتوان تصمیم قطعی درمورد پیام رمان گرفت، چرا که رمان تازه در حین رخداد است.
•ایدهدهی و باورپذیری•
در را*بطه با ایدهدهی رمان نشور موهبت، همانگونه که گفته شد، اتفاقات جدید و رویدادهای به نسبت جذابی که روی داد، پوششی را برای ایدهی کلیشهای رمان ایجاب کرد که میتوان به همان کشته شدن شخصیت قاضی فرامرز اشاره کرد، و همچنین راز زهم "ارشا" که هنوز کشف نشده است نیز پدیدهای خوب و مناسب برای پوشاندن ایدهی کلیشهای است.
باورپذیری رمان در سطحی خوب قرار داشت و اتفاقات و رفتارهایی که روی میدادند، همگی باورپذیری به نسبت خوبی داشتند. تنها یک نکتهی کوتاه در ابتدای رمان، بخاطر رفتارهای پارادوکسی شخصیت زهم "ارشا" وجود داشت که به صورت غیرمستقیم، خواننده میتواند شرایط بد روحی او را درک کند. منتهی بهتر میشد اگر در رمان، از این شرایط بد روحی بخاطر آن رفتارهای گاه خشن و گاه پشیمان نام برده شود تا مخاطب دچار تضاد نشود.
همچنین نکتهای مهم که مبهم برای خواننده واقع میشود و ممکن است به باورپذیری آسیب زده بشود، آن است که دقیقاً شخصیت زهم چه کسی و یا چه چیزی است که در افکار شخصیت ارشا وجود دارد؟ احتمال بر این میتوان گذاشت که ممکن است این مورد مرتبط با نوع ژانر روانشناختی باشد؛ با این حال این نوع شخصیت برای مخاطب گنگ واقع شده است و بهتر آن است یا به صورت مستقیم، یا غیرمستقیم به این موضوع پرداخته شود. زیرا چیزی که برای خواننده گنگ و مبهم واقع شود، در اصل ممکن است به باورپذیری رمان آسیبی جدی وارد کند.
و اِلا غیر، نکتهای در خصوص باورپذیری وجود ندارد و نکات به خوبی رعایت شده است.
■ارکانهای اصلی■
♧توصیفات♧
•ظواهر•
چشمان عسلی و موهای خرمایی شخصیت زهم، چشمان و موهای مشکی قاضی تنها نکات پر رنگ در خصوص ظواهر بودند که در ذهن مخاطب ثبت میشد. این بخش متاسفانه در سطحی متوسط قرار دارد و بهتر میبود اگر روی ظواهر شخصیتها کار بشود. برای مثال چهرهی شخصیت بابک، هیچگونه پردازشی نشده است. در کافه نویسندگان، حتی اگر نوع و نقش یک شخصیت فرعی و همراه باشد، بهتر است به ظاهر آن پردازش شود؛ زیرا که یک خواننده برای پردازش بهتر شخصیت در ذهنش نیاز دارد تا شکل و شمایلات آن را بداند. گرچه میتوان گفت چون شخصیت بابک به تازگی وارد جریان داستان شده، هنوز پردازش آن به صورت کامل صورت نگرفته است.
نکتهای مهم که وجود دارد، در اصل مربوط به ماندگاری چهرهی شخصیت در ذهن مخاطب است. رمان نشور موهبت، با آن که ظواهر مورد نظر توصیف شده است، اما اینکه ماندگاری چهره در ذهن مخاطب بماند، کمی از دست رفته است. چیزی که موجب این اتفاق میشود، در اصل مربوط به فاصلهی زیاد بین توصیف ظواهر است. برای مثال، چشمان عسلی و رنگین شخصیت ارشا در همان ابتدا مشخص میشود و برای بار دوم نیز یادآوری آن در پستهای بعدی صورت میگیرد. اما در توصیف رنگ موهای ارشا، مخاطب چندین پست بعد متوجهی رنگ موهای شخصیت میشود و دیگر اشاره و نماد یادآوری برای مخاطب صورت نمیگیرد. این اتفاق باعث میشود که چهرهی شخصیت، با مرور جریان اتفاقات و جلو رفتن رمان، از ذهن مخاطب پاک شود که نکتهای منفی برای رمان محسوب میشود.
لذا ظواهر در سطحی متوسط قرار داشت و بهتر میبود اگر بیشتر پردازش میشد.
•حالات•
حالات هر شخصیت، متناسب با هر موقعیتی که قرار میگرفت مناسب و بجا بود. حالات شخصیت ارشا، بسیار عالی توصیف شده و باعث شده بود که با توصیف تمامی حالات، مخاطب بهتر بتواند این شخصیت را در ذهنش نقش ببندد. توصیف حالات در ابتدای رمان، به زیبایی و ظریفی صورت گرفته و همچنین آن که ماقبل دیالوگها حالت شخصیت توصیف میشد؛ که این امتیازی مثبت برای رمان تلقی میشود. نکتهی مثبت دیگر، حالت مناسب و باورپذیر برای هر شخصیت است که در مواقع با رویدادها، از خود نشان میداده است.
لذا این بخش در سطحی خوب و استوار قرار داشت.
•مکان•
کارخانه در ابتدای رمان، خرابهای که جسد شخصیت فرامرز درونش دفن شد، خانهی بابک و اتاق شخصیت ارشا، مکانهای قابل توجهای بودند که نویسندگان گرامی، به نسبت خوب پرداخته بودند؛ اما تنها به صورت کلی توصیف کردن برای شکلگیری مکان در ذهن مخاطب کافی نیست. یکی از ویژگیهای بارز رمان، توصیفات خوب و متناسب مکان است، زیرا که مخاطب نیاز دارد تا بداند هر شخصیت، دقیقاً در چه مکانی قرار دارد. برای مثال اتاق شخصیت ارشا، تنها گفته شده که به دو بخش تقسیم میشد. یکی رخت خواب و دیگری تختهای پر از مدارک جستجو برای پیدا کردن قاتل خانوادهاش. در این حد توصیفات کلی کافی نیست. نویسندگان میتوانند با پرداختن به جزئیات مثل رنگ رختخواب، اندازه اتاق زیرشیروانی، رنگ دیوارهای راهروی خانه بابک و... بپردازند تا مکان بهتر در ذهن مخاطب نقش ببندد. ( نکته: توصیفات جزییات نباید به قدری باشد که حد نصاب مونولوگها بیشتر شود. تعادل در توصیفات مکان باید رعایت شود و نه آنقدر جزئی پردازش شود و نه آنقدر کلی پردازش شود.)
لذا مکان در سطحی متوسط رو به بالا قرار داشت.
•احساسات•
یکی از نکات مثبت و خوب رمان نشور موهبت، توصیفات عالی احساسات است. منشا قدرت کافه نویسندگان، توصیف احساسات است و اگر نویسنده در این بخش به خوبی عمل نکند، یکی از پایههای اساسی آن رمان فرو میریزد. احساسات درد و رنج، خشم و نفرت بیشترین نقش را در رمان ایفا میکردند. این احساسات هم از طریق تفکرات شخصیت ارشا، و نیز شخصیت مقابل آن به خوبی بیان میشد و مخاطب حتی در عمل شخصیت نیز میتوانست به این میزان احساسات پی ببرد. درد و رنج زندگی و خانوادهای که شخصیت ارشا از دست داده بود و از آن سمت، خشم و نفرتی بیاندازه نسبت به مسبب این اتفاقات، به خوبی در رمان مشهود است.
لذا بخش احساسات به خوبی پردازش شده بود.
•زمان•
زمان رمان، بیشتر در "حال" صورت میگرفت. گرچه مخاطب شاهد دو پرش زمانی به گذشته است. اولین پرش زمانی مرتبط با روز دادگاه و حکمی است که شخصیت ارشا داده است. در اصل این پرش زمانی، بخاطر مدت زمان بسیار کوتاهی که داشت، نیازی بهش نبود. نویسندگان میتواستند از طریق دیالوگهایی که میشد بین شخصیت ارشا و فرامرز برقرار میشد یا از طریق مونولوگ به این موضوع پردازش کنند. پرش زمانی دیگر، مرتبط با گفتگوی کوتاه بین شخصیتهای خورشید و ارشا است که مابین این گفتگو، مخاطب شک و خشم ارشا در زمان حال را برای قاتل دونستن برادر زنش متوجه میشود. بنابراین وجود این برش زمانی گذشته لازم بود. نکتهی حائز اهمیتی که نویسندگان به خوبی آن را رعایت کرده بودند، کوتاه بودن مدت زمان پرش زمانی است. در اصل، پرشهای زمانی باید کوتاه مدت باشند تا مخاطب، روایت در زمان حال را فراموش نکند.
لذا این بخش به خوبی رعایت و پردازش شده.
•شخصیتپردازی•
شخصیتپردازی در سطح خوبی قرار داشت و خواننده، میتوانست به خوب با شخصیت ارتباط برقرار کند. نویسندگان سه شخصیت را در رمان جای داده بودند. شخصیت فرامرز که نقشی کوتاه داشت، شخصیت ارشا ارجمند که شخصیت اصلی رمان است و شخصیت بابک نیز که به تازگی وارد جریان رمان شده است. ماباقی شخصیتها مانند برادرزن شخصیت ارشا و برادرش، تنها نقش فرعی و بسی کوتاه را ایجاب کردهاند. بنابراین در شخصیتپردازی، تنها تمرکز برای روی شخصیت اصلی، یعنی شخصیت ارشا بوده است. ماباقی شخصیتها یا نقشی کوتاه و فرعی داشتند، و یا هنوز پردازش نشدهاند؛ مانند شخصیت بابک.
شخصیت ارشا ارجمند، در گذشته چنین به نظر میرسید که شخصی صبور، خوشرو و عادل بود. در اصل گذشته، با توجه به شغل قاضی که داشت، به خوشرویی و عادل بودن معروف بود. ناگهان با یک آتشسوزی، هم اعتبارش را و نیز کل خانوادهاش را از دست میدهد. همین ضربه تلنگری میشود برای عوض شدن شخصیت ارشا. در زمان حال، شخصیت ارشا شخصی خشن و پر از نفرت است که به نظر میرسد تنها امید زنده ماندنش، انتقام از قاتل خانواده و زندگیاش است. ارشا تبدیل به شخصیتی بیرحم شده است که بخاطر زجر روحی که کشیده است، قدرت تصمیمگیری بر اساس عدالت را از داده. و این ویژگی باعث کشته شدن یک فرد بیگناه میشود. با کشته شدن شخصیت فرامرز توسط او، احساس پشمانی و ندامت، دو ویژگی کاملاً در تضاد با ویژگیهای اوایل رمان، از او مشهود میشود. این تضاد شخصیتی، بخاطر آن زجر روحی و عدم قدرت تصمیمگیری، باورپذیر است و خللی در باورناپذیر بودن شخصیت ایجاد نمیکند. شخصیت ارشا، شخصتی دو بعدی بود که این موضوع، تمامی اعمال او را در رمان مشهود میکرد. این شخصیت، ویزگی بارز برای ماندگاری در ذهن مخاطب نداشت که مخاطب با نشانهای کوتاه، یاد شخصیت ارشا بیوفتد. شخصیت ارشا هم به صورت مستقیم و هم غیرمستقیم توصیف و پردازش شده است. اعمال شخصیت با توجه به موقعیتهای توصیفی، باورپذیر بود و خللی در آن دیده نمیشد.
تنها نکتهی حائز اهمیت که مرتبط با شخصیت ارشا است، آن است که شخصیت زهم دقیقاً چه کسی است؟ آیا صدای تفکرات بیرحمانه درون ذهن شخصیت ارشا است؟ یا شخصیت ارشا دچار یک نوع اختلال دو قطبی است که در مواقعی این شخصیت زهم، رخ نمایان میکند؟ نویسندگان گرامی، به صورت مستقیم و یا حتی غیرمستقیم دقیقاً مشخص نکردهاند که این شخصیت چیست و یا کیست؟ بهتر میبود اگر نویسندگان، حتی اگر شده است یک اشارهی کوتاهی در مورد این موضوع میکردند تا نقطهای مبهم در ذهن مخاطب ایجاد نشود.
شخصیت بابک، با اینکه تازه وارد جریان رمان شده است، اما میتوان گفت شخصی صبور و وفادار است. با این حال، با توجه به شکی که شخصیت ارشا نسبت به او داشته است، باعث میشود که ذهنیت مخاطب او را جز لیست مشکوک به قتل قرار دهد. با این حال نمیتوان تصمیمی قطعی مبنی بر پردازش کامل این شخصیت گرفت.
لذا شخصیتپردازی در سطحی خوب قرار داشت و تنها نیاز به برطرف کردن نقاط ابهام در خصوص شخصیت زهم است.
•فضاسازی•
فضاسازی رمان در سطح مطلوب واقع شده بود. ولیک در اصل بهتر میشد اگر کمی بیشتر به آن پرداخته شود. برای مثال فضای اولین صحنهی رمان به خوبی مشخص است. اینکه در یک کارخانه این اتفاقات رخ میدهد، و این کارخانه در پرتترین نقطهی شهری است که شخصیت ارشا در آن زندگی میکند. همچنین تصویرپردازی خوبی از اطراف کارخانه صورت گرفته است. اما نکتهی حائز اهمیت، شهر و یا مکان دقیقی است که این اتفاقات روی میدهد. برای مثال در شهر تهران است؟ یا کرمان، یا شمال و... همچنین توصیف مرتبط با آب و هوای سردی که وجود دارد، مخاطب تنها میتواند حدس بزند که این شهر، شهری سرد است. با این حال فصل مورد نظر در رمان، یا اواخر و اوایل پاییز است و یا اوایل فصل زمستان که مشخص نیست. این نکات کوتاه اما مهم، حضورش در رمان ضرورت دارد و بهتر آن بود که در رمان وجود داشته باشد. زیرا که مخاطب لازم داردکه بداند هر یک از اتفاقات دقیقاً در چه شهری، فصلی، مکانی و... روی میدهد.
لذا فضاسازی در سطحی ضعیف بود و بهتر آن است که ویرایشاتی در آن صورت بگیرد.
•کشمکش•
کشمکشهای در رمان نشور موهبت، هم درونی و هم بیرونی قابل مشاهده بود. کشمکشهای درونی را میتوان به صدای ذهن شخصیت ارشا اشاره کرد که با چیزی و صدایی که درونش است، کاملاً در نزاع و درگیری است. در اصل، بیشترین نوع حضور کشمکش در رمان، مرتبط با همین کشمکش درونی است که به خوبی و به صورت مستقیم مشاهده میشود.
کشمکشهای بیرونی میتوان به درگیری کوتاه بین شخصیتهای ارشا و بابک، و ارشا و فرامرز اشاره کرد. این کشمکشهای بیرونی کوتاه، اما میشد گفت جذاب بودند و مخاطب را به سوی خواندن سوق میدادند.
کشمکشهای به خوبی برقرار بودند و خللی در آنان یافت نمیشود.
•پیرنگ•
داستان از ابتدا، دارای هیجان و کنجکاوی خاصی است که باعث میشد مخاطب به ادامهی خواندن جذب شود. در ابتدای رمان، مخاطب شاهد درگیری بین شخصیتهای ارشا و فرامرز است که در همان ابتدا، با شخصیت غیرقابل نفوذ و بیرحم ارشا آشنا میشود. پس از مرگ شخصیت فرامرز، سیر پیرنگ را در سوی متعادل پیش میبرد و دوباره در زمانی که شخصیت ارشا در حال بررسی پرونده و مدارکی است که جمعآوری کرده است، با مشکوک شدن به برادرزن خود و نسبت قاتل دادن به رفیق خود، یعنی شخصیت بابک، سیر پیرنگ در جریان سریع و پر فراز پیش میرود و زمانی این فراز به فرود ختم میشود، که شخصیت بابک با تحیر و تاسف، تنها ارشا را ترک میکند. پس از آن پیرنگ، به صورت منسجم به اتفاق و رازی که میخواهد در بیمارستان فاش شود، انتقال مییاد.
پیرنگ رمان نشور موهبت، منسجم بود و به صورت قطاری بر روی ریل، مرتب پیش میرفت و بهم ریختگی که مسبب کند شدن و یا برهم ریختن اتفاقات باشد، در پیرنگ دیده نمیشد. این نکتهای مثبت برای رمان تلقی میشود.
لذا میتوان گفت رمان، دارای پیرنگ قوی است.
^ارکانهای پایانی^
•ایرادات نگارشی•
•تکرار•
وجود نداشت و نویسندگان از ترکیبات ساده و قالباً جدید استفاده کرده بودند.
•غلط املائی•
وجود نداشت.
•غلط تایپی•
●برسی
○بررسی
•نیمفاصله•
وجود نداشت.
•شکستهنویسی•
وجود نداشت.
•علائم نگارشی•
گاهی در رمان، عدم استفاده از علائم نگارشی و همچنین استفاده نادرست از آن دیده میشد که خواندن را برای مخاطب سخت میکرد.
●رهایی از درد؛ مرگ؛ را تمنا میکرد.
○ علامت "؛" زمانی استفاده میشود که جمله ادامهدار باشد و یا با "لاکن" و "بنابراین" آغاز بشود. در اینجا حتی از یک "،" نیز میتوان جمله را ادامه داد.
●اینکه رشوه نگرفتم اینکه سرم تو کار خودم بود اینکه زیر میزی قبول نکردم باید خونوادم از هم میپاشید؟
○اینکه رشوه نگرفتم "،" اینکه سرم تو کار خودم بود "،" اینکه زیر میزی قبول نکردم باید خونوادم از هم میپاشید؟
●قسم میخورم من هیچی نمیدونم هیچی وگرنه مطمئن باش تا الان بهت میگفتم. برای چی دروغ بگم؟ اندازه جونم میارزه؟!
○قسم میخورم من هیچی نمیدونم "!"هیچی"!" وگرنه مطمئن باش تا الان بهت میگفتم. برای چی دروغ بگم؟ اندازه جونم میارزه؟!
نکتهای دیگر در این خصوص دیده نمیشد و ماباقی نکات به خوبی رعایت شده بودند.
•سخن منتقد•
رمان از ویژگیهای عالی برخوردار بود و پتانسیل حرفهای بودن را دارا میباشد. تنها نکاتی همچون "شخصیتپردازی" که اساس کافه نویسندگان است و "فضاسازی و مکان" اگر بیشتر پردازش شود، سطح رمان بسیار ترقی خواهد کرد.
•توصیه منتقد•
نقد جهتی برای پیشرفت است و امید است که با این نقد ناچیز بنده، قلم شما نویسندگان گرامی به سوی پیشرفت و موفقیتهای روزانه سوق پیدا کند.
امید است که از نقد بنده ناراحتی پیش نیامده باشد.