نام داستان: نام داستان به نوع ترکیبی برمیگردد یعنی تشکیل شده از دو بخش و بهتر است بگوییم دو کلمه متضاد هست. این دو کلمه در مقابل هم قرار دارند و در ذهن خواننده این را می اورد که چه متنی باعث شده که این نام و این تضاد در کنار هم قرار بگیرد، پس باعث جذب خواننده میشود. نام با شخصیت معلم درون متن همخوانی داشت؛ تا اینجای داستان.
مقدمه داستان:
بین مقدمه و نام اثر، همخوانی بسیار کمی وجود دارد. نام از یک تضاد و وهم صحبت میکند و مقدمه از نا امیدی و تلاش نکردن صحبت میکند. از نظر من به عنوان یک خواننده باعث دلزدی و تضاد میشود و ممکن است خواننده را پس زده.
اما؛ اگر مقدمه و متن را باهم مقایسه کنیم، طبق گفته های معلم برای تلاش و رفتن به دنبال علاقه، میتوان ربط هایی برای ارتباط پیدا کرد.
بهتر است مقدمه ای بهتر برای بیان داستان پیدا کرد.
ژانر:
ژانر و محتوا با هم همخوانی داشتن و مرتبط بود.
جلد داستان:
جلد اثر یک مرد را نسان میدهد با تم مشکی که نشانه معلم و ابهت اوست. مهربانی کمتر در جلد دیده میشود.
متن روی جلد که ترسناک با قرمز و مهربوان مقابل آن و با سفید نوشته شده است به زیبایی کار شده و قابل تحسین است.
ساختار داستان:
زاویه دید از زبان اول شخص بود که تا انتهای داستان به خوبی رعایت شده بود. بافت داستان به زبان ساده بود اما گاهی کلمات به گونه ای بیان شده بودن که مبهم بودن ولی در بیشتر موارد به خوبی و صمیمی بیان شده بود.
شخصیت پردازی:
فضای کلاس و شخصیت ها تا مقداری به خوبی بیان شده بود؛ اما نویسنده میتوانست با مهارت و ظرافت بیشتری به بیان آنها بپردازد تا شخصیت ها و کاراکتر های داستان باعث جذب خواننده شود نه ابهام.
مثلا مهربانی و شخصیت معلم را با مهارت خود و ظرافت میتوانست به خوبی نشان دهد.
در نگارش متن، نویسنده گاهی به خوبی و گاهی کمی ضعیف عمل کرده. میتوانست با پرداختن به توضیح ترس شخص اول و ابهت و ترسناکی معلم، جذابیت بیشتری به داستان و هیجان بیشتری به خواننده بدهد.
ایده و پردازش:
ایده داستان جالب بود، زیرا معلم ها گاهی روی درس خود و رشته تحصیلی تعصب خواصی داشته و دانش آموزان را تنبیه میکنند. اکنون معلمی را روایت میکند که با تمام سختگیری اما به راحتی دانش آموزش را تخریب نکرده و بلکه تشویق میکند.
ضعف داستان در پردازش دقیق جملات و ایده بود.
مثال:
_ منم میگم بعدش مشتق دوم بگیر.
و همینطور تا پایان معادله را گفت که چه کنم.
بعد پرسید چرا این همه غیبت می کنی؟
مثلا در این بخش داستان بعد از حرف اقای شجاعی میتوانست از حس و حال رفتن و استراب حل مسئله بگوید و تا حدودی بیان کند که اقای شجاعی در زمان بیان حل مسئله مثلا پشت سرش راه میرفت و راه رفتنش و ترسش را بیان میکرد و بعد میگفت اقای شجاعی در چه موقعیتی استاده و از من میپرسد که چرا غیبت کرده ام.
دیالوگ ها:
در بخش دیالوش به صورتی کلی به خوبی بیان شده بود، اما گاهی اون حس شخص در متن به خوبی القا نمیشد.
علائم نگارشی:
در داستان، علائم نگارشی و ویرایشی به شدت ضعیف عمل شده بود و گاهی خواننده یک جمله را دوبار میخواند تا متوجه منظور آن شود. علائم نگارشی به زیبایی و خوانایی داستان شما به شدت کمک میکند و رعایت آن برای داستان به شدت ضروری است.