در حال تایپ دلنوشته بداهه نویسی های من | پسری با موهای ژولیده

کویرنشین ژولیده

کاربر جدید
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
8
پسندها
پسندها
134
امتیازها
امتیازها
28
سکه
10
عنوان : بداهه نویسی های من
نویسنده : پسری با موهای ژولیده
ژانر : تراژدی
مقدمه :

اگر نشانی خانه ی مرا می جویی ،
من همسایه ی آسمان شب هستم .
هم سقف شقایق های خندان .
هم صحبت آرزوهای پنهان بلند .
هم ره قاصدک های رقصان .
من کویر نشینم ،
تنها شنونده ی سمفونیک ستارگان هستم .
در کویر من همه جا بادیه و صحرایی ست .
حال و هوا اینجا سالی یک بار بهاری ست .
آفتاب به اینجا خیره می‌شود گاهی ،
گاهی که بلند است به بلندای قامت صبرم .
ستاره ها شب می آیند .
باد می آید . صدا می‌زند. می‌رود و می رود و
می رود ؛ و صدا را با خود می برد .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‌‌
•○°●‌| به نام خالق واژگان ‌|●°○•°

do.php



نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

‌‌


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.
‌‌


قوانین تایپ دلنوشته


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.



درخواست جلد برای آثار

‌‌
پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.


درخواست نقد دلنوشته

‌‌

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.



درخواست تگ برای دلنوشته


همچنین پس از ارسال 20 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود..


اعلام اتمام آثار ادبی

‌‌

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود..



درخواست انتقال به متروکه

‌‌‌

○● قلمتان سبز و ماندگار●○

«مدیریت تالار ادبیات»
‌‌‌‌‌
 
یک لحظه سکوت را احساس کرده ام؛ زمانی که چشممان به هم افتاد . یک لحظه تمام صداهای جهان خفه شدند . یک لحظه بود اما برای من ساعت ها طول کشید مرور کردنش . یک لحظه بود اما چه شب ها و روزهایی را زندگی کردمش ؛ در فکر و خیال . در خور و خواب و نوش و عیش و منال . به راستی در چشمان تو چه هیاهویی بود که چنین مرا از غوغای عالم جدا افکند به گوشه ی دنجی از ذهن غبار آلوده ام ؟ و جهانی را چگونه کاملاً بی صدا فرونشاندی ؟ و چگونه بعد دیدنت مهتاب دیگر طلوع نکرد و آفتاب دیگر نتابید بر این سرزمین تَرَک برداشته از عَطَش ؟
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین