در حال تایپ شقه لیل می‌آید| اثر نگین اربابی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع لئونارد
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

لئونارد

طراح و گرافیست آزمایشی
منتقد
ناظر اثـر
نویسنده نوقلـم
مقام‌دار آزمایشی
گـرگینـه
فرشته زمینی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
133
پسندها
پسندها
557
امتیازها
امتیازها
133
‌نام اثر: شقه لیل می‌آید
نویسنده: نگین اربابی
ژانر: #عاشقانه #فانتزی
خلاصه: ترس و واهمه آن جنگل مخوف بر تن و روح‌اش قالب شده بود؛ از آبشار جادویی که دنیایی فراتر از آنچه در ذهن‌اش بود شکل گرفته بود، واهمه داشت و به دنبال راهی برای گذشت از جزیره اتلانتیس، جزیره گمشده‌ی نفهته در آبشار بود!
اما چه بسا گرفتار خاطرات از یادرفته‌ی بدِ کودکی‌اش، شده بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

8e8826_23124420-029b58f3e8753c31b4c2f3fccfbe4e16.png

نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ رمان]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی]

برای سفارش جلد رمان، بعد از ۱۰ پست در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از گذاشتن ۲۵ پست ابتدایی از رمانتان، با توجه به شراط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ رمان]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن رمانتان، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

بعد از ۱۰ پست‌ برای درخواست کاور تبلیغاتی، به تاپیک زیر مراجعه کنید:
[درخواست کاور تبلیغاتی]

برای درخواست تیزر، بعد از ۱۵ پست به این تاپیک مراجعه کنید:
[درخواست تیزر رمان]

پس از پایان یافتن رمان، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان رمانتان را اعلام کنید:
[اعلام پایان تایپ رمان]

جهت انتقال رمان به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

برای آپلود عکس شخصیت های رمان نیز می توانید در لینک زیر درخواست تاپیک بدهید:
[درخواست عکس شخصیت رمان]

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به تالارآموزشی سر بزنید:
[تالارآموزشی]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 
در خاندان رزم‌آراها، دختر داشتن به معنای فلاکت بود. گویا دوره ۲۰۲۵ درحال تغییر و کم‌کم مردم‌ شبیه به کافران دوران پیامبران شده بودند؛ البته شروع این طرز فکر احمقانه فعلا از خاندان رزم‌آراها بود. آن‌ها این عقیده را داشتند که دخترها فقط موجب نحسی خانواده می‌شوند و کسی که دختر داشته باشد باید دخترش را زنده زنده خاک کند یا سرش را زیر آب کند.
مری عروس خانواده رزم‌آراها با چهار فرزند پسر دوباره طعم بارداری را چشید؛ اما این حاملگی‌اش فرق‌هایی داشت.
روزها پشت هم سپری میشد، ماه ششم، ماه هفتم و ماه هشتم را سپری کرد و به ماه نهم رسید. تمامی سونوگرافی‌های تهران را از سر گذراندند و حتی به خارج کشور هم پناه بردند؛ اما به نظر آن‌ها همه دکترها یه مشت آدم بی‌مصرف و بدرد نخور هستند. بچه ی آن‌ها پسر بود. همه دکترهای ایران؛ حتی دکترهای آمریکا و ایتالیا و انگلیس هم به دروغ می‌گویند فرزند آن‌ها دخترست نه پسر!
بعد از پرس‌وجوهای فراوان دکتر جدیدی را پیدا کردند و از قرار معلوم از نظر آن‌ها یک دکتر خوب و به قول ما دکتر سر به دری بود.
بلیط هواپیما را گرفتند و به همراه شوهرش کیارش و چند بادیگارد عازم ترکیه شدند؛ هواپیما فرود آمد و آن‌ها به سمت مطب دکتر راهی شدند، اما نمی‌دانستند جنین داخل شکم خانم مری پسر بشو نیست.
دکتر عینک‌اش را دستی کشید و گفت:
- بچتون دختره!
کیارش این‌بار عصبی داد زد:
- این چه دکترهای بی‌مصرف و پول حروم کنی هستند؟ کی بهتون مدرک دکتری میده؟ بچه من پسره نه یه دخترِ نحس!
خانم مری بعد از حرف شوهرش رو به دکتر اخمالو می‌کند و می‌گوید:
- نمیشه تغییر جنسیت داد؟
حرف احمقانه‌اش تموم نشده بود که جیغی از درد کشید.
بچه آن‌ها خیلی زودتر از وقتش به دنیا آمد، گویا دخترک عجله زیادی به پا گذاشتن در این دنیای پر فلاکت را داشت.
مری و کیارش تنفر زیادی از آن نوزاد تازه به دنیا آمده داشتند‌؛ اما جای تعجب داشت که بزرگ خاندان، کسی که از همه بیشتر تنفر زیادی به فرزند دختر داشت، جذب چشم‌های دورنگ آن فرزند دختر شده بود، چشم‌هایی که یکی آبی و دیگری سبز رنگ بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین