در حال تایپ مجموعه شعر «گلایه» | حمیدرضا نبی‌پور

هوروس

خون آشـام
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
263
پسندها
پسندها
3,266
امتیازها
امتیازها
238
سکه
1,356
نام اثر: گلایه
نام شاعر: حمیدرضا نبی‌پور
ژانر: شعر معاصر ‌- نیایشی، درونی، گلایه‌محور
قالب اشعار: شعر نیمه‌کلاسیک موزون با لحن شخصی

مقدمه:
ای که با یک دم، جهان آری کنی
بی‌نیاز از مرهبا، جاری کنی
گرچه گردش می‌کند بی گفت‌وگو
این زمین، با نیتت هشیار و نو

امشب اما دل به راهی بسته‌ام
کار دل را جز تو کس نگشاده‌ام
مرهبا گویم، ولی خاموش‌تر
چون نیابم از جهان آن رهگذر

از تو دیگر مرا امید نیست،
آینه تار است و شب بازم تهی‌ست
مرهبا را از چه گویم، نازنین؟
چون که او را نیز گم کردم، یقین!

دل، پر از ناله‌ست و آه و درد
کوله‌بارم پر شده از خار و گرد

می‌نویسم لج‌کنان، چون کودکی
پابرهنه، رهسپار دل‌مردگی

چون «گلایه» نام دفتر بنهاده‌ام،
با همین نه بنیاد، آغازش ساختم:
نه به نام تو، نه هر اهرمن—
این شروعی بود، تاریک، ای جان من...



مجموعه‌شعر «گلایه» تلاشی‌ست برای نوشتن آنچه در دل مانده و هیچ‌گاه به زبان نیامده. واژگان آن بر دوش درد، شک، ایمان فراموش‌شده، و نجوای کودکِ درونِ شاعر جاری‌اند. در این اشعار، خدا، انسان، خانواده و خودِ شاعر در آینه‌ای رو‌به‌رو می‌شوند؛ آینه‌ای تار، اما شاید صادق.
 
آخرین ویرایش:
•● به نام خالق واژه‌ها ●•


do.php


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین جامع تالار شعر



شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای مجموعه شعر



پس از گذشت ۱۰ الی ۱۵ پست از مجموعه شعر خود، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید. توجه داشته باشید که مجموعه اشعار تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد مجموعه اشعار



پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای اشعار



|مدیریت تالار شعرکده|
 
چرا آفریدی‌ام؟

ای خدای بی‌جواب نامهربان
یا تو بی‌خبربودی، یا من بدان

تو که می‌دیدی دل من ناتوان
در گذر از این همه تیر و کمان

تو که می‌فهمیدی این تقدیر چیست
دست من بستی و گفتی: امتحان!

من کجا، انتخابِ راهِ درد؟
تو کجا، با چشمِ دانا گشته سرد؟

این جهان از اولش نامهربان
دست‌ها خالی، دل خسته، استخوان

آفریدی عشق را با زخم و آه
قابِ لبخند و درونش داغِ راه

هی نگاهت می‌کنم، خاموش و پیر
دام بر من می‌نهی، بعد می‌گویی: صبیر...!

مِنّتت را هم نخواهم، مهربان!
آه را دیگر نکن تسبیح جان

من فقط پرسیده‌ام از تو: چرا؟
تو فقط لبخند آوردی، بی‌اشک، بی‌صدا...!
 
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین