Chaos
مدیر ارشد دپارتمان ادبیات + منتقد شعر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
منتقد
تیم تگ
کپیـست
نویسنده افتخاری
شاعـر
«بنام شاعر زندگی»

*********************************************************
نام اثر: مَحآق
نام دلنویس: سحر راد(ملقب به آشوب)
ژانر: تراژدی، اجتماعی، فلسفی

دیباچه:
چو شب رخت عزا بر تن کشید و فلک در دامان ظلمت اسیر گشت، ماه فرو خفت و سپیده دم ننمود.
روانی که روزگاری در جوشش عطوفت و فروغ میزیست،
به دست مردمان جفاکار، بدان مسلخ خاموشان کشانده شد؛ آنجا که فریاد در غیاب نور، در نهانگاه سکوت انحطاط پذیرد و اشک پیش از فرو ریختن، به تباهی گراید.
اکنون آن کالبد خسته در واپسین دمها به سر میبرد؛
هر نفسی چون برگ پژمرده که در حصار وزش نسیم،
رمقی برای لرزیدن ندارد.
این مرثیه، مقالی است برای آنانی که در میانهی زندگانی،
به خاموشی و محاق سپرده شدند؛
در قلب آزرم شمشیر نتاختند،
بلکه در محنت مذاب تنهایی و تعرض، جان از پای درآمدند.
ای تو که بر خستوهای حزینم مجال خوانش یافتهای،
در این سوگ فرود آی و هر واژه را همچو گوهر جان خود بشمار؛
که این دلنوشته، گورستانی است بر پارههای پنهان جان تو.
نام دلنویس: سحر راد(ملقب به آشوب)
ژانر: تراژدی، اجتماعی، فلسفی

دیباچه:
چو شب رخت عزا بر تن کشید و فلک در دامان ظلمت اسیر گشت، ماه فرو خفت و سپیده دم ننمود.
روانی که روزگاری در جوشش عطوفت و فروغ میزیست،
به دست مردمان جفاکار، بدان مسلخ خاموشان کشانده شد؛ آنجا که فریاد در غیاب نور، در نهانگاه سکوت انحطاط پذیرد و اشک پیش از فرو ریختن، به تباهی گراید.
اکنون آن کالبد خسته در واپسین دمها به سر میبرد؛
هر نفسی چون برگ پژمرده که در حصار وزش نسیم،
رمقی برای لرزیدن ندارد.
این مرثیه، مقالی است برای آنانی که در میانهی زندگانی،
به خاموشی و محاق سپرده شدند؛
در قلب آزرم شمشیر نتاختند،
بلکه در محنت مذاب تنهایی و تعرض، جان از پای درآمدند.
ای تو که بر خستوهای حزینم مجال خوانش یافتهای،
در این سوگ فرود آی و هر واژه را همچو گوهر جان خود بشمار؛
که این دلنوشته، گورستانی است بر پارههای پنهان جان تو.
پ.ن: محاق در لغت به معنی «خاموشی کامل نور ماه» هست؛ یعنی وقتی که ماه به کلی ناپدید میشود و هیچ نوری از آن دیده نمیشود. در اینجا منظور بنده نمادی است از حال و روز روحی که زیر تعرض و فشار آدمها به تاریکی و خاموشی مطلق کشیده شده است.