(SINA)
مدیر آزمایشی تالار شعرکده+تدوینگر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایـشی تالار
مـدرس
ویراستار
کپیـست
رمانخـور
نویسنده نوقلـم
مقامدار آزمایشی
پرسنل کافهنـادری
مادر نوزاد را برد در ماهِ سپید،
در سایه ی درختِ گردو و انگورِ کهن،
مس*ت از نرمیِ خشخاش و ناله ی چکاوک؛
و خاموش
چهره ای ریشو خم شد بر او از سرِ دلسوزی
آرام در تاریکیِ پنجره؛ و خرت و پرتهای کهنه ی پدران
تباه می شد؛ عشق و ʼخیالپردازیِ پاییزیʻ.
پس تاریک [شد] روزِ سال، کودکیِ غمبار،
که پسرک آرام پایین رفت در آب های سرد، پیشِ ماهی های سیمین،
آرامش و چهره؛
که او خود را چون سنگ پیشِ اسبانِ سیاهِ تیزپا افکند،
که ستاره اش در شبِ خاکستری به سراغش آمد؛
یا هنگامی که دست در دستِ یخزده ی مادر
غروب به گورستانِ پاییزیِ سنت پیتر رفت،
[و] لاشه ای نزار خاموش در تاریکیِ خوابگاه بود
و پلک های سردش را بر او گشود.
خاموشیِ پدر، که او در خواب از پلکانِ مارپیچِ تاریکروشن پایین رفت.
آمرزشِ روان. غروبِ تنهای زمستان،
پیکرِ تاریکِ شبانان ل*بِ آبگیرِ کهن؛
نوزاد در کلبه ای از پوشال؛ هان چگونه آرام
چهرهاش فرورفت در تبِ سیاه.
شبِ پاک.
یا هنگامی که دست در دستِ زبرِ پدر
خاموش از تپه ی تیره ی جلجتا بالا رفت
و در محراب های سنگیِ تاریکروشن
پیکرِ آبیِ آدمی از میانِ افسانه اش گذشت،
[و] خون از زخم ʼروان گشت کبودʻ در پای دل.
هان چگونه صلیب آرام در روانِ تاریک افراشته بود.
عشق؛ که برف در کنج های سیاه آب شد،
[و] نسیمی آبی سرخوش گرفتار آمد در درختِ انگورِ کهن
[و] در گنبدِ سایه ی درختِ گردو؛
و بر پسرک آرام فرشته ی گلگون اش نمایان گشت.
شادی؛ که سوناتِ غروب نواخته می شد در اتاقهای سرد،
[و] در تیرهای چوبیِ قهوه ای [سقف]
پروانه ای آبی از پیله ی سیمین بیرون خزید.
هان کنارِ مرگ. در دیوارِ سنگی
خم شد سری زرد، کودک در سکوت،
که ماه تباهی گرفت در ماهِ مارس.
نرگسِ گلگون در گنبدِ گورِ شب
و صداهای سیمینِ ستارگان،
که دیوانگیِ تاریک لرزان از پیشانیِ آن خفته فروافتاد.
هان چگونه گذری سرازیر به رودخانه ی آبی خاموش
در اندیشه ی چیزی فراموش شده [بود]، که در شاخه های سبز
چکاوک به فروشدن می خواند چیزی بیگانه را.
یا هنگامی که او دست در دستِ استخوانیِ پیرمرد
غروب پای دیوارِ تباهِ شهر رفت
و او در بالاپوشی سیاه نوزادی گلگون را می برد،
[و] روحِ چیزی پلید در سایه ی درختِ گردو نمایان گشت.
کلیدها[ی پیانو] بر فرازِ پله های سبزِ تابستان. هان چگونه آرام
باغ در خاموشیِ قهوه ایِ پاییز تباهی می گرفت،
عطر و افسردگیِ درختِ انگورِ کهن،
که در سایه ی سباستین صدای سیمینِ فرشته فرومرد.
در سایه ی درختِ گردو و انگورِ کهن،
مس*ت از نرمیِ خشخاش و ناله ی چکاوک؛
و خاموش
چهره ای ریشو خم شد بر او از سرِ دلسوزی
آرام در تاریکیِ پنجره؛ و خرت و پرتهای کهنه ی پدران
تباه می شد؛ عشق و ʼخیالپردازیِ پاییزیʻ.
پس تاریک [شد] روزِ سال، کودکیِ غمبار،
که پسرک آرام پایین رفت در آب های سرد، پیشِ ماهی های سیمین،
آرامش و چهره؛
که او خود را چون سنگ پیشِ اسبانِ سیاهِ تیزپا افکند،
که ستاره اش در شبِ خاکستری به سراغش آمد؛
یا هنگامی که دست در دستِ یخزده ی مادر
غروب به گورستانِ پاییزیِ سنت پیتر رفت،
[و] لاشه ای نزار خاموش در تاریکیِ خوابگاه بود
و پلک های سردش را بر او گشود.
او اما مرغی کوچک بود در شاخه های ل*خت،
دیرزمانی ناقوس در ماهِ نوامبر هنگامِ غروب،خاموشیِ پدر، که او در خواب از پلکانِ مارپیچِ تاریکروشن پایین رفت.
آمرزشِ روان. غروبِ تنهای زمستان،
پیکرِ تاریکِ شبانان ل*بِ آبگیرِ کهن؛
نوزاد در کلبه ای از پوشال؛ هان چگونه آرام
چهرهاش فرورفت در تبِ سیاه.
شبِ پاک.
یا هنگامی که دست در دستِ زبرِ پدر
خاموش از تپه ی تیره ی جلجتا بالا رفت
و در محراب های سنگیِ تاریکروشن
پیکرِ آبیِ آدمی از میانِ افسانه اش گذشت،
[و] خون از زخم ʼروان گشت کبودʻ در پای دل.
هان چگونه صلیب آرام در روانِ تاریک افراشته بود.
عشق؛ که برف در کنج های سیاه آب شد،
[و] نسیمی آبی سرخوش گرفتار آمد در درختِ انگورِ کهن
[و] در گنبدِ سایه ی درختِ گردو؛
و بر پسرک آرام فرشته ی گلگون اش نمایان گشت.
شادی؛ که سوناتِ غروب نواخته می شد در اتاقهای سرد،
[و] در تیرهای چوبیِ قهوه ای [سقف]
پروانه ای آبی از پیله ی سیمین بیرون خزید.
هان کنارِ مرگ. در دیوارِ سنگی
خم شد سری زرد، کودک در سکوت،
که ماه تباهی گرفت در ماهِ مارس.
نرگسِ گلگون در گنبدِ گورِ شب
و صداهای سیمینِ ستارگان،
که دیوانگیِ تاریک لرزان از پیشانیِ آن خفته فروافتاد.
هان چگونه گذری سرازیر به رودخانه ی آبی خاموش
در اندیشه ی چیزی فراموش شده [بود]، که در شاخه های سبز
چکاوک به فروشدن می خواند چیزی بیگانه را.
یا هنگامی که او دست در دستِ استخوانیِ پیرمرد
غروب پای دیوارِ تباهِ شهر رفت
و او در بالاپوشی سیاه نوزادی گلگون را می برد،
[و] روحِ چیزی پلید در سایه ی درختِ گردو نمایان گشت.
کلیدها[ی پیانو] بر فرازِ پله های سبزِ تابستان. هان چگونه آرام
باغ در خاموشیِ قهوه ایِ پاییز تباهی می گرفت،
عطر و افسردگیِ درختِ انگورِ کهن،
که در سایه ی سباستین صدای سیمینِ فرشته فرومرد.