نقد و بررسی نقد اولیه رمان داج | منتقد: مینِرا

Gemma

مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
منتقد
منتقد ادبی
ناظر ارشد آثار
داور آکادمی
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
414
پسندها
پسندها
2,921
امتیازها
امتیازها
203
سکه
1,061
4ad722_25aa2b11-25IMG-20250611-130617-554.jpg

با سلام و عرض خسته نباشید.
نویسنده‌ی عزیز @(SINA) اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان‌ و داستان‌نویسی نقد گردیده است.
منتقد اثر شما: @مینِرا
اثر شما: رمان داج

● لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!

● این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.

● اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بی‌توجه باشید، دیگر هیچ درخواست نقدی از جانب شما پذیرفته نخواهد شد.

نکته‌ی مهم:
از شما نویسنده‌ی گرامی تقاضا می‌شود پس از دریافت نقد، دیدگاه خود را نسبت به آن در همین تاپیک ثبت فرمایید. آیا نقد ارائه‌شده برایتان مفید و راه‌گشا بوده؟ با کدام بخش‌ها هم‌داستانید و در کدام موارد، نظری دیگر دارید؟ اگر پاسخی یا دفاعیه‌ای نسبت به دیدگاه منتقد دارید، بی‌تردید بیانش کنید.
بازخورد شما نه‌تنها به غنای فرآیند نقد کمک می‌کند، بلکه در انتخاب «منتقد برتر ماه» نیز نقشی تعیین‌کننده دارد. پس به واکنشی ساده بسنده نکنید و نظر خود را با ما در میان بگذارید.

با توجه به این‌که نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگ‌دهی و سطح‌بندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید.
?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد


به امید موفقیت روز افزون شما
|مدیریت تالار نقد|
 
۱- عنوان رمان
کلمه‌ی داج، به گفته‌ی خودت به مفهوم آدمیه که تو تاریکی راهش گم شده. و به طور خلاصه مفهومی شبیه به گیر کردن تو تاریکی و گمراهی داره. معنی تک کلمه‌ی داج هم میشه تاریکی و ظلمت. برای تعریف کردن داستان کسی که داره سعی می‌کنه از آلکاتراز فرار کنه این عنوان خیلی هم بی‌ربط نیست، ولی یه سری مشکل داره.
اولیش این که خیلی کوتاهه. یه عنوان تک کلمه‌ای و تک بخشی طبیعتاً کمتر از یه عنوانی که دو الی چهار بخش داره تو ذهن می‌مونه. همین موضوع می‌تونه یکی از ملاک‌های عدم جذابیتش باشه.
دومیش اینه که این عنوان کمی نا آشناست. کلمه‌ای نیست که همه باهاش آشنا باشن. نمونه‌ش خودم که دیدی، معنیش رو نمی‌دونستم! حالا ما میگیم یه سری از عناوین، حتی اگر کلمات تازه و ناشناسی باشن باعث میشن که مغز مخاطب به فکر بیفته و حتی بعضی‌هاشون اون قدر به لحاظ لفظی جالبن که مخاطب رو تا حد تحقیق برای فهمیدن معنی عنوان پیش می‌برن ولی کلمه‌ی داج این طوری نیست.
و مورد سوم، عنوان تک کلمه‌ای، عنوان تک‌کلمه‌ای باید ویژگی‌هایی مثل موسیقی واژگانی یا قدرت تداعی قوی داشته باشه. خب قبلاً گفتیم که خیلی‌ها حتی معنی کلمه‌ی داج رو نمی‌دونن این از قدرت تداعی، موسیقی واژگان هم که از یه عنوان تک بخشی خیلی خوب در نمیاد. حداقل اگر عنوان تک کلمه‌ای برای رمانت می‌ذاری تلاش کن که تک بخشی نباشه.
توصیه‌ی منتقد برای این بخش: اسم رمانت رو عوض و ترجیحاً طولانی‌تر کن.

۲- ژانر و زیرژانرها
تراژدی و جنایی و پلیسی سه ژانر انتخابی تو برای رمانت بودن که الحق و الانصاف به جا هم انتخاب شده بودن، ولی یه سری نکات هست که باید بدونی حتماً.
اول با ژانر جنایی شروع می‌کنم. راستش اگر این رمان در مورد یه قاتل غیر عمد بود که میره زندان می‌شد ژانر جنایی رو از ژانرهای اصلیش حذف کرد چون رمان با یه قتل جنایی نمیشه؛ ولی به خودتون بیاید ما داریم راجع به آلکاتراز حرف می‌زنیم! این رمان با یه قتل شروع شد و با جنایت‌ها و خشونت‌های داخل زندان ادامه پیدا کرد پس ژانر جنایی کاملاً به جا و درست انتخاب شده.
ژانر تراژدی هم به جا انتخاب شده بود. ما یک ژانر رو یا به خاطر داستان اصلی یا به خاطر فضاسازی و تم به یه رمان نسبت می‌دیم و داج، هر دوی این فاکتور‌ها رو داره. داستانش که خب ذاتاً تلخه چون با یه ناکامی بزرگ در اثر یه سهل انگاری کوچیک شروع میشه؛ اما تمش یه جور دیگه دارک و غم انگیزه! تک تک جملاتش، جنازه‌های تکه پاره شده توسط سگ‌ها، حرف‌های نگهبان‌ها که لرزه به تن مت می‌ندازه و... همه همه به تراژیک بودن فضای رمان اشاره می‌کنن.
و اما در مورد ژانر پلیسی. ببین، ژانر پلیسی برای رمان‌هایی استفاده میشه که تمرکزش بیشتر رو فعالیت‌های پلیسه تا خلافکار مقابلش. برای سنجیدن این ژانر چندتا پرسش معیار وجود داره:
  • آیا تمرکز رمان به اندازه‌ی کافی رو فعالیت پلیس‌ها هست؟
  • آیا فرایند پیشروی رمان مثل پاسخ دادن به سوالات یک پرونده‌ی جنایی از سمت پلیس و کاراگاه‌ها پیش میره؟
  • اطلاعات بیشتر از سمت پلیس و کاراگاه‌ها به خواننده داده میشن یا از سمت خلافکار ماجرا؟
  • چه‌قدر میشه این رمان رو با یه مستند یا پرونده‌ی جنایی واقعی مطابقت داد و همسان سازی کرد؟
همون طور که می‌بینی در پاسخگویی به این سوال‌ها متوجه میشیم که رمان داج پلیسی نیست. اصلاً پلیس وارد ماجرای اصلی نشده که بخواد جو پلیسی و پرونده‌ جنایی داشته باشه یا نه! فعلاً فقط از درونیات زندانی‌ها و نقشه‌ی فرارشون خبر داریم و با توجه به احتمالاتی که برای پایان در نظر گرفته میشه (تو بخش پایان راجع بهشون صحبت کردم) این رمان هیچ وقت به سمت پلیسی بودن حرکت نمی‌کنه.
توصیه‌ی منتقد برای این بخش: ژانر تراژدی و جنایی رو با هم جا به جا کن چون ترتیب قرار گیری ژانرها باید به ترتیب غالب بودنشون باشه. و ژانر پلیسی رو هم (لااقل با توجه به چیزی که تا اینجای کار دیدیم) حذف کن.
پ.ن: راستی اگر یه ذره (فقط یه ذره) روی بخش‌های وهم آلود و تن لرزه‌ انداز رمانت تمرکز کنی ممکنه بتونی ژانر ترسناک رو هم اضافه کنی. یه رمان ترسناک واقع گرایانه...

۳- خلاصه‌ی رمان
خلاصه‌ی رمانت از لحاظ اندازه متناسب بود. یه جورهایی با محتوای رمان هم جور در می‌اومد ولی به هیچ عنوان نمیشه بیخیال ایراداتش شد و یه خلاصه‌ی استاندارد در نظرش گرفت.
اولاً متنت خیلی خشک بود. تمام جمله‌های تشکیل دهنده‌ی خلاصه خبری و کوتاه بودن انگار که داری اخبار میگی. نه جمله‌ی احساسی‌ای (منتهی به علامت تعجب) نه استفهام انکاری‌ای (منتهی به علامت سوال). خب این خودش به کلی حس و حال متنت رو از بین می‌بره.
بذار یادآوری کنم: بعد از این که عنوان رمان، جلدش و... ( هر چیزی که ممکنه در نگاه اول مخاطب رو کنجکاو کنه) مخاطب رو به رمان جذب کرد، خلاصه رسماً اولین بخش رمانه. اولین چیزی که خواننده واقعاً باهاش می‌سنجه که رمان ارزش خوندن داره یا نه؛ بنابراین اصلاً نباید شوخی گرفتش یا ضعفش رو بیخیال شد چون ممکنه شانس دیده شدن رو به کلی از رمانت بگیره.
یکی از متداول‌ترین روش‌ها برای ارتقای کیفیت خلاصه تبدیل کردن جملات خبری به جملات پرسشیه. این که تو خلاصه سوال بپرسی باعث میشه مخاطب فکر کنه خودش هم بخشی از این داستانه و با جواب دادن به این سوال‌ها غرق ارتباطش با داستان و نویسنده بشه. این حرکت پیام بطنی رمان رو بیشتر به مخاطب نمایش میده که خب قطعاً اتفاق خوبیه.
توصیه‌ی منتقد برای این بخش: حتماً خلاصه‌ت رو تغییر بده. جملاتش رو طولانی‌تر کن و توش از جملات سوالی استفاده کن. اگر متوجه منظورم در مورد نوشتن خلاصه نشدی بهم بگو تا یه نقد جدا و چندتا مثال برای خلاصه بنویسم. حتماً نتیجه رو بهم بگو چون خیلی مهمه.

۴- تحلیل جلد
تصویر روی جلد رمانت با محتوی مطابقت داشت. به نظر می‌اومد خیلی گشتی که تونستی همچین تصویر مناسبی پیدا کنی ولی یه مشکلی هم این وسط هست: رنگبندی جلد رمانت با حال و هواش جور در نمیاد. وجود رنگ‌های آبی و سایه‌های آبی‌فام رو جلد یه حس مثبت ایجاد می‌کنه شبیه آرامش و شادی در حالی که این کاملاً ضد تم اصلی رمانته.
تازه فونتی هم که عنوانت رو باهاش نوشتی زیاد با یه کتابی که شخصیت‌هاش خارجی‌ان و تو آمریکا رقم می‌خوره جور در نمیاد. اولش نمی‌دونستم منظورم رو چه‌طوری برسونم، ولی فونت انتخابیت برای نوشتن عنوان رمان خیلی وایب ادبیات فارسی و... میده. به نظرم باید برای نوشتن اسم این رمان باید از فونت ساده‌تری استفاده می‌کردی.
توصیه‌ی منتقد برای این بخش: تناژ رنگ آبی رو تا جای ممکن به خاکستری تبدیل و فونت اسم رمانت رو هم عوض کن. همچنین بهتره اسم رمان رو با رنگ سفید چرک بنویسی تا با تم جلد جور در بیاد.

۵- مقدمه‌ی نویسنده
مقدمه‌ای که نوشتی، شعری در مورد جرم و کیفر گناهه. از لحاظ محتوی با رمانت کاملاً جور در میاد. در واقع پیدا کردن شعری که به عنوان مقدمه‌ی یه رمان بشه ازش استفاده کرد کار خیلی سختیه. باید کلی بگردی و این که نتیجه‌ی گشتن تو خوب از آب در اومده خبر خوبیه. ولی چندتا مسئله هست که باید بدونی:
  • اول این که بهتر بود مقدمه‌ی رمانت هم از خودت بود (ولی چون مقدمه‌ست خیلی روش مانور نمی‌دیم) تا می‌شد مخاطب بیشتر سطح قلمت رو باهاش بسنجه.
  • دوم این که شعری که انتخاب کردی از شاعر خیلی خفن و خوش زبونیه ولی یادت رفته اسم شاعر رو بنویسی! حتماً اسم شاعر رو به مقدمه اضافه کن.
  • سوم این که مقدمه‌ت یه ذره طولانیه. اگر صلاح دونستی بعداً عوضش کن.
توصیه‌ی منتقد برای این بخش: اضافه کردن اسم شاعر و حذف کردن سرخط‌های اضافی از شعرت یادت نره.

۶- شروع رمان
طبیعتاً با توجه به خط داستانی‌ای که ما در ختیار داریم، شروع رمان تو جای درستی از خط زمانی داستان بوده. شروع ماجرای بدبختی مت! تازه جذب کننده و کنجکاوی برانگیز هم هست ولی یه مسئله‌ی جدی در موردش وجود داره: تو توصیف مکان مشکل داری. چرا باید به سالن دادگاه به اون بزرگی بگی اتاق؟ و اصلاً چرا باید سالن دادگاه تاریک باشه؟ فضاسازیت یه مقدار با دادگاه فاصله داره. البته این موضوع فضاسازی غلط با رفتن به سراغ اظهارات متهم و قاضی (که اولین چیزی بود که به مخاطب فهموند این جا داداگاهه) تا حدودی جبران شد. چون مخاطب متوجه شد شروع رمان توی فضای دادگاهه.
توصیه‌ی منتقد برای این بخش: فقط این که فضاسازیت رو بیشتر به دادگاه نزدیک کن. اگر چندتا فیلم محاکمه‌ی واقعی از دهه‌ی شصت و هفتاد میلادی ببینی بهتر می‌تونی توصیف کنی.

۷- میانه‌ی رمان
وقتی رمان تو در دید مخاطب عنوان، جلد، خلاصه، مقدمه و شروع خوبی داشته باشه، شانس دیده شدن میانه‌ش به مراتب بالاتر میره. بالا بهت گفتم که برای بهتر کردن موارد اولیه چی‌کار کنی، ولی در مورد میانه یه سری نکته‌ی دیگه برای گفتن دارم.
یه ذره واقع بینانه‌تر به مسائل نگاه کن. امکان نداره یه پسر جوون بدون سؤ سابقه که تو خیابون زده به دو تا بچه رو بفرستن به امنیتی‌ترین زندان تاریخ آمریکا. اون جا جای جنایت‌کارهایی حداقل صد برابر خطرناک‌تر از مته.
مثلاً این که هم سلولی مت بی‌گناه افتاده زندان و هیچ کس هم براش مهم نیست طرف بی‌گناهه یه اتفاق منطقیه چون پلیس آمریکا، مخصوصاً تو دهه‌ی شصت، کمی گوجه تشریف دارن (اون‌هایی که تروکرایم دنبال می‌کنن می‌دونن چی میگم).
و یه بخش دیگه از اتفاقات غیر منطقی راجع به خط زمانی داستانه. زندان آلکاتراز تو آمریکا از دهه‌ی سی تا دهه‌ی شصت به مدت ۲۹ سال به عنوان یه زندان فوق امنیتی دولت فدرال فعالیت می‌کرد. پس رمان تو هم قطعاً داره تو همین بازه‌ی زمانی اتفاق می‌افته؛ و در نتیجه یه سری ایراد منطقی داره. چندتاش رو برات مثال می‌زنم:
  • فیلم‌های ایندیانا جونز (که اول رمان زندان تو ذهن مت بهشون تشبیه شد) از اوایل دهه هشتاد میلادی شروع میشن. مت چه‌طور ممکنه اون‌ها رو دیده باشه؟
  • اوایل رمان نگهبان برای تحقیر کردن مت بهش میگه صورتش هری پاتریه. این هم همون مشکل رو داره. فیلم‌های هری پاتر اون قدر قدیمی نیستن.
  • و در نهایت کورتنی لاو که هم سلولی مت پوسترش رو داره، تو اواخر دهه‌ی هشتاد تازه شروع کرد معروف شدن. وقتی آلکاتراز تو اوایل دهه‌ی شصت بسته شد، هم سلولی مت چه‌طوری پوستر این خواننده رو داره؟
به این جور تناقضات زمانی باید بیشتر دقت کنی و بری سراغ مثال‌های خوب فیلم و شخصیت‌های معروف از زمان آلکاتراز.

۸- پایان رمان
رمانت هنوز به پایان نرسیده و نمیشه در مورد پایان بندیش نظر قطعی داد، ولی من یه حدس‌هایی می‌زنم.
با توجه به سرنوشت واقعی فراری‌های آلکاتراز، اگر داستان رو بر اساس واقعیت نوشته باشی پایان‌های متنوعی وجود داره. از اون طرف اگر بر اساس واقعیت ننوشته باشی هم باز پایان‌های متنوعی وجود داره. خیلی هیجان انگیزه که پایان یه همچین رمانی رو ندونی چون برای پارت جدید لحظه شماری می‌کنی ولی به چندتا نکته دقت کن:
  • یادته بالاتر بهت گفتم ژانر پلیسی فقط در صورتی کاربرد داره که آخرش پلیس‌ها تو درگیری با خلافکارها برنده‌ی ماجرا باشن؟ اگر رمانت پلیسی باشه، حسب‌الوقایع هم باشه، در ترکیب این دوتا قطعاً پایانش باز خواهد شد ولی تو تمام تلاشت رو بکن که این طوری نشه چون پایان باز طرفدارهای خیلی خیلی کمی داره.
  • اگر ژانر تراژدی تو پایان رمانت به پر رنگی چیزی که تو بافت رمانت بود باقی بمونه باید یه پایان خیلی غم انگیز طراحی کنی. این هم از چالش‌های نوشتن ژانر تراژدیه دیگه!
  • یه پیشنهاد هم برات دارم: اگر رمان رو بر اساس واقعیت تموم کردی (یا حتی بر اساس واقعیت نوشتی و پایانش خلاقیت خودت بوده) آخر رمان ذکر کن که همه‌ی این ماجراها واقعی‌ان (مثلاً با اندکی تغییر). اکثر مخاطب‌های رمانت ممکنه واقعاً ندونن این اتفاقات واقعی بوده و وقتی همچین حقیقتی رو بشنون شوک و بهت حاصل از این حقیقت مدت‌ها رمانت رو یادشون نگه می‌داره.

۹- سیر روایی
خوشبختانه سیر روایی در طول داستان یکنواخت باقی مونده بود. جملات همواره یه طول ثابتی داشتن و سیر روایی نه خیلی تند بود نه خیلی کند. یه نقطه قوت بزرگ هم وجود داشت که زبادی از علائم نگارشی استفاده نکرده بودی. بابت این ممنونم ازت چون حتی اگر یه عنصر (تقریباً) بی‌ایراد در طول رمان ببینیم هم باز خستگی نقدمون می‌پره.

۱٠- شخصیت پردازی
وقتی ما راجع به یه مکانی مثل زندان آلکاتراز فیلم سینمایی یا مستند می‌بینیم، شخصیت پردازی خیلی توش معنی نداره. همه‌ی شخصیت‌ها سیاه سیاهن. از زندانی‌ها به عنوان جنایتکارهایی یاد میشه که لحظه لحظه‌ی زندگیشون نحسه ولی رمان تو این قانون رو شکست.
قلمت شخصیت مت رو ساخت؛ موجود بدبخت و بی‌عرضه‌ای که سر یه حواس پرتی وارد این زندان مخوف شده بود. شخصیت مارتین رو ساخت؛ کسی که حتی از مت هم بدبخت‌تر بود و به گناه نکرده وارد این زندان شده بود. شخصیت آریانا هم که دیگه گفتن نداره. نه تنها بی‌گناهه و زندانی، بلکه مجبوره زندگیش رو هم در این راستا قربانی کنه!
همه‌ی این شخصیت‌هایی که گفتم (علاوه بر شخصیت‌های دیگه که اون‌ها هم خوبن ولی اسمی ازشون نیاوردم) نشون دادن که حتی تو مکان ترسناک و بی‌رحمی مثل آلکاتراز هم میشه انسان دید (و منظور از انسان اون مفهوم کلیشه‌ای آدم خوب نیست. انسان، یعنی ترکیبی از اعمال خوب و بد).
مثلاً یه مثال دیگه‌ش همین نگهبان‌ها می‌تونن باشن که نشون میدن وقتی حد و مرز و قانونی برای رفتار کردن با یه سری آدم مشخص وجود نداشته باشه آدم‌ها چطور تغییر ذات میدن و خشن میشن. و...
توصیه‌ی منتقد برای این بخش: سعی کن شخصیت‌های حاشیه‌ای رو با دادن علایق، تکه کلام‌های مشخص، یه عادت مکرر و... از همدیگه متمایز و واقعی‌تر کنی.

۱۱- فضاسازی
فضاسازی رمانت واقعاً تراژیک بود. از همون صحنه‌ی خون چکیدن از بالای صخره تو جزیره می‌شد فهمید که با چه نوع رمانی از نظر فضاسازی طرف هستیم. یه زندان سرد و تاریک و بی‌روح، با زندانی‌های خشن و نگهبان‌های خشن‌تر.
فضاسازی رمانت کمی پر تکرار بود و فضاهای جدید و بی‌بدیل نداشت. البته تا حدودی میشه از این چشم پوشی کرد چون بالأخره زندانه دیگه؛ نمیشه برای فضاسازی ازش خارج شد. ولی با این همه، فضاسازیت خیلی روی فضای توی زندان متمرکز شده بود و من این رو نمی‌پسندم. مثلاً می‌تونستی موقعی که مت تو افکار خودش غرق می‌شد توضیح بدی که داره به فضای امن و گرم خونه‌ی مادرش فکر می‌کنه، یا آریانا بیشتر در مورد محیط خونه‌ی خودشون حرف بزنه و...
توصیه‌ی منتقد برای این بخش: یه ذره فضای زندان رو بیخیال شو و به توصیف و توضیح فضاهای دیگه هم بپرداز. این فضاسازی تکراری هر قدر هم زیبا و بی‌نقص، ممکنه خواننده رو زده کنه.

۱۲- دیالوگ نویسی
خوشبختانه در این زمینه مشکل زیادی وجود نداره. لحن دیالوگ‌ها محاوره‌ای و لحن خود رمان ادبی بود، که این به باور پذیر بودن دیالوگ‌ها کمک می‌کرد. بدرفتاری و بد حرف زدن نگهبان‌ها با زندانی‌ها و زندانی‌ها با همدیگه اون بخشی از دیالوگ نویسی بود که به فضاسازی و ریتم داستان هم کمک کرده بود. این خوبه که وقتی داستان یه نقطه قوتی داره روی نقطه ضعف‌ها تأثیر بذاره و بپوشونتشون ولی ایراداتی هم داره:
مثلاً این دیالوگ رو ببین:
«- اون مامور بیست‌ و‌ چهار سال قبل وقتی شونزده سالش بود پدر و مادرش به طرز وحشیانه‌ای جلوی چشماش توسط چند قاچاقچی مواد مخدر و اسلحه کشته شدند و خودشم اسیر گرفتند و بعد از گذروندن بیست و یک سال حبس و بردگی بالاخره آزادش کردند. به خاطر زندگی سختی که داشت این‌طوری رفتار میکنه و با همه بده. حرف‌های زننده‌ای این‌جا به زندونی‌های تازه وارد می‌زنه. ما هم به دلیل گذشته‌ی بسیار سختی که داشته چیزی بهش نمی‌گیم، حالا می‌تونید برگردید.»
این دیالوگ لو دهنده‌ست و سرتا پاش مصنوعیه. قشنگ معلومه یه دیالوگیه که گفته شده تا اطلاعات رد و بدل بشه. ببین سینا رد و بدل کردن اطلاعات از طریق دیالوگ راهکار خوبیه ولی به خودت بیا پسر، چند درصدمون تو دنیای واقعی این طوری با هم حرف می‌زنیم؟ مثل اون صحنه‌ای تو شروع فیلم می‌مونه که یه شخصیت وارد صحنه میشه و به اون یکی این طوری میگه:
- سلام نسترن دوست ده ساله‌ی من که از دبیرستان تا حالا با هم بودیم! حالت چه‌طوره؟
البته ممکنه دیالوگ تو این حالتی به نظر نیاد چون به هدف تعریف کردن گذشته‌ی سختی که مأموره داشته گفته شده ولی باز هم مصنوعیه. طرف حتی اسم کوچیک مأموره رو هم نگفته. به همکارش گفته اون مأمور! خب قبول کن که این ضعف به حساب میاد.

۱۳- سبک و لحن نویسنده
سبک که خب مشخصه. واقع گرایانه‌ست و تراژدی عمیقی رو هم به ماجرا گره زده؛ ولی لحن یه جاهایی پرش‌هایی داشت که با توجه به خوب بودن کلی سبک و لحن تو ذوق می‌زد. مثلا این:«استیلای او را ازش می‌گرفت». "ازش" یه جور بیان عامیانه‌ست. اگر بخوای این جمله رو ادبی بنویسی میشه همچین چیزی:«استیلایش را از او می‌گرفت».
یا این یکی:«او حرفش رو قطع کرد.» وقتی لحن روایت رمانت ادبیه «حرفش "رو" قطع کرد» معنی نمیده. باید تمام کلمات جمله رو ادبی بنویسی «او حرفش را قطع کرد.» ✔
ما سه نوع لحن رمان نویسی داریم: اولیش کاملاً ادبیه (هم دیالوگ هم مونولوگ) دومیش کاملاً محاوره‌ایه (بازم هم دیالوگ هم مونولوگ) سومیش ترکیبی از این دوتاست (مونولوگ ادبی دیالوگ محاوره‌ای). این که رمانت از نوع سوم باشه قطعاً یه ایراد نیست ولی من زبونم مو درآورد از بس به نویسنده‌ها گفتم این که سبک نگارش سوم ترکیبیه دلیل بر بی قائده و قانون بودنش نیست. نباید دیالوگ رو ادبی یا مونولوگ رو محاوره‌ای بنویسی!
یه سری مشکل هم بابت چینش جمله داشتی. مثلاً این جمله:«پوستش به سرخی بدیل شد». بدیل شد همون معنی تبدیل شد میده. همه‌مون می‌دونیم که پوست می‌تونه رنگش عوض بشه ولی این که بنویسی پوستم به رنگ قرمز تبدیل شد غلطه. یا باید بنویسی «سفیدی پوستش به سرخی بدیل شد»، یا «پوستش به سرخی گرایید».
یا این یکی رو ببین:«وهم وجود مت را پس از دیدن جنازه فرا گرفت». اول به نظر بی‌ایراد میاد. یه جورایی واقعاً هم بی‌ایراده ولی بهتره رو چیدمان اجزای جمله دقت کنی تا خوش آواتر به نظر برسه. «پس از دیدن جنازه، وهم وجود مت را فرا گرفت» ✔
و در نهایت این:«تپش می‌کرد». سینا افعال رو تو جای درست به کار ببر. تپش خودش فعله این که بنویسی تپش می‌کرد مثل این می‌مونه که بنویسی خواب می‌کرد! طبیعتاً این جا می تپید درسته.
بعد از طرف دیگه یه سری جمله هم داشتی که اصلاً غیر قابل فهمیدن بودن. این رو ببین:«تنها با اندکی روشنایی لامپ‌های سالن بارز بود». من اصلاً این جمله رو نفهمیدم. و چون نفهمیدمش حتی ایرادش رو هم نمی‌تونم بگم. به نظر از اون جمله‌هایی میاد که تا به آخرش برسی اولش رو یادت رفته.
توصیه‌ی منتقد برای این بخش: تنها توصیه‌ای که می‌تونم بکنم اینه که بشینی از اول رمانت رو بخونی و ببینی ایرادات لحنی و متنیش کجاست. شاید بتونی از خودم هم کمک بگیری.

۱۴- تم و پیام
راجع به تم رمانت قبلاً کمی صحبت کردیم؛ گفتیم که تراژیک بود و فضاسازی غمگینت هم بهش دامن زده بود. ولی در مورد پیام رمان نمی‌دونم چی باید بگم. رمانت از اون دسته رمان‌های پیچیده بود که باید کلی به پیامش فکر می‌شد تا بشه از تو بطن رمان کشیدش بیرون. مثل من که نشستم بهش فکر کردم و به این نتایج احتمالی رسیدم:
  • پیامش یه چیزی شبیه مستندهای بقا و زندگی در شرایط سخته.
  • میل انسان به آزادی در هیچ جای دنیا و هیچ شرایط سختی از بین نمیره.
  • حتی زندانی‌های جانی و خطرناک هم از آلکاتراز می‌ترسن.
که خب طبیعتاً به پیام دومی بیشتر اعتقاد دارم. رک بهت بگم کمی تو رسوندن پیام رمان ضعیف عمل کردی.
توصیه‌ی منتقد برای این بخش: پیام رمانت هرچی هست، یه چرخه‌ی مشخص برای مونولوگ گویی راجع بهش پیدا کن. مثلاً بشین با خودت برنامه بریز که هر پونزده پارت یک‌بار می‌خوای برای (مثلاً) میل آزادی مت مونولوگ‌های زیبا بنویسی. چیزی که پرتکرار بشه به عنوان پیام رمان تو ذهن مخاطب نقش می‌بنده (حواست باشه از اون ور بوم نیفتی نصف رمان بشه پیام ها!)

۱۵- ایرادات نگارشی
ترجیح ✘ ترجیه ✔
حتما ✘ حتماً ✔
منم ✘ من هم ✔
سروصدا ✘ سر و صدا ✔
رخ‌به‌رخ ✘ رخ به رخ ✔
اینطوری ✘ این طوری ✔
میشید ✘ می‌شید ✔
اونا ✘ اون‌ها ✔
آدما ✘ آدم‌ها ✔
پَست‌ای ✘ پستی ✔
این‌ها چندتا نمونه از ایرادات نگارشی متنت بود (راستش رو بخوای اصلاً هم کم نبودن.)
یه جایی از کلمه‌ی دارک‌تر استفاده کرده بودی. سوال من اینه که دارک چرا تا وقتی تاریک‌ هست؟ بعد یه جایی از متنت همین طوری تصادفی از کلمه‌ی بارد به جای سرد استفاده کرده بودی. حال آن که ممکنه خیلی‌ها حتی ندونن بارد به عربی یعنی سرد! سعی کن کمتر از کلمات خارجی استفاده کنی. کلمات فارسی وارد هر متنی بشن اون رو زیباتر و ارزشمندتر می‌کنن.
همین طور به نقش کلمات هم دقت کن. مثلاً یه جایی از متن از کلمه‌ی «بزه» به جای «بزهکار» استفاده کرده بودی. خب پر واضحه، از یه اسم به جای یه صفت استفاده کردی!
و اما آخرین ایرادی که باید بهش اشاره کنم؛ تو چرا این قدر زیاد از فاصله استفاده می‌کنی؟ بین دو تا کلمه بابد یک فاصله باشه که از هم جداشون کنه مثل متنی که من الآن دارم می‌نویسم. ولی توی متن تو، خصوصاً اوایل متن، بین هر دو کلمه‌ی تصادفی دو یا سه تا فاصله بود. مثل این جمله!
توصیه‌ی منتقد برای این بخش: توصیه‌ی این بخش هم مثل بخش سبک و لحنه. باید از اول رمانت رو به طور دقیق مورد بررسی قرار بدی و این جور اشکالات رو ازش بکشی بیرون.

۱۶- جمع بندی منتقد
رمانت موضوع جالبی داشت. صادقانه بخوام بگم کمتر کسی به ذهنش می‌رسه راجع به چنین چیزی رمان بنویسه و سر همین جدید بودن ایده میشه گفت تو عملاً بردی. فقط اگر به چیزهایی که گفتم عمل کنی و تغییرات مذکور رو تو رمانت بدی، اطمینان دارم که شاهد نسخه‌ی خیلی خفن‌تری از قلمت خواهیم بود.

دوست‌دار تو و قلم سبزت • مینی
 
عقب
بالا پایین