بسم رب الحسین (ع)

شب، آرام آرام بر دشت کربلا سایه انداخته است. بادِ سرد، خاکِ سرخ را در هوا میپراکند و سکوتی سنگین بر گودال قتلگاه نشسته است. گویی آسمان هم در این شب اربعین، داغدار و سیاهپوش است.
در این ظلمت، هر ذره خاک شهادت را زمزمه میکند؛ هر سنگ، حکایت تشنگی و غربت را به یاد دارد. نخلهای خمیده، هنوز قامت شکسته اهلبیت را به خاطر دارند و فرات، با صدایی اندوهگین در دل خود میگوید: "من ماندم و عطش حسین..."
زائران با شمعهایی لرزان، در میان تاریکی گام برمیدارند. هر اشک که بر گونهها میچکد، همچون قطرهای نور، ظلمت کربلا را میشکافد. اینجا، شب اربعین نه فقط یادآور پایان یک مصیبت است، بلکه تجدید عهدی است با خون سرخ شهیدان، تا روشنایی در دلها جاودانه بماند.
با ما همراه شوید تا از رادیو، زمزمه داغ و حماسه حسین(ع) را در دل این شب سیاه بشنویم.
| کاری از تیم گویندگان انجمن کافه نویسندگان |

شب، آرام آرام بر دشت کربلا سایه انداخته است. بادِ سرد، خاکِ سرخ را در هوا میپراکند و سکوتی سنگین بر گودال قتلگاه نشسته است. گویی آسمان هم در این شب اربعین، داغدار و سیاهپوش است.
در این ظلمت، هر ذره خاک شهادت را زمزمه میکند؛ هر سنگ، حکایت تشنگی و غربت را به یاد دارد. نخلهای خمیده، هنوز قامت شکسته اهلبیت را به خاطر دارند و فرات، با صدایی اندوهگین در دل خود میگوید: "من ماندم و عطش حسین..."
زائران با شمعهایی لرزان، در میان تاریکی گام برمیدارند. هر اشک که بر گونهها میچکد، همچون قطرهای نور، ظلمت کربلا را میشکافد. اینجا، شب اربعین نه فقط یادآور پایان یک مصیبت است، بلکه تجدید عهدی است با خون سرخ شهیدان، تا روشنایی در دلها جاودانه بماند.
با ما همراه شوید تا از رادیو، زمزمه داغ و حماسه حسین(ع) را در دل این شب سیاه بشنویم.
| کاری از تیم گویندگان انجمن کافه نویسندگان |