نظارت همراه رمان در ریسمان اقیانوس | ناظر: زهرا سلطانزاده

Tiam.RTiam.R عضو تأیید شده است.

مدیر ارشد ادبیات+مدیررسمی تالارنظارت
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
ناظر ارشد آثار
ناظر همراه
تدوینگر
نویسنده نوقلـم
برترین ارسال کننده ماه
نوشته‌ها
نوشته‌ها
4,504
پسندها
پسندها
10,865
امتیازها
امتیازها
503
سکه
4,998
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
نویسنده: @Nargess86
ناظر: @زهرا سلطانزاده
لینک تاپیک تایپ:
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: K.M.A


سلام پارت جدید
 
سری (به) (در صورت صلاحدید خودتون اصلاح کنید) تأسف تکان داد.
- عشق باهات چی‌کار کرده بدبخت؟!
دستم را بر روی میز کارم کوبیدم و سپس همانند شیر، غرش‌کنان گفتم:
- به تو ربطی نداره! اون دختر هرچیزی که هست از تو و دخترت بهتره!
لبخندی از جنس دلسوزی زد و گفت:
- باشه؛ اما دختر من که پولدارترین مد و لباس جهانه! اون چیه که یک پاپاسی هم نمی‌ارزه که تو بخوای براش بمیری!
قلبم از این حرف کثیفش کدر می‌گردد.(به زمان افعال دقت کنید می‌گردد در آینده است به جای اون باید فعل شد قرار بگیرد در صورت صلاحدید خودتون اصلاح کنید) او داشت دخترش را با هیما مقایسه می‌کرد. طعم فقر را من چشیده بودم و حسرت پول و ثروت را من کشیده بودم؛ اما نباید به فردی که در خانواده‌ای و معمولی مهتر گشته است، توهین نماید.(جمله بندی نیاز به اصلاح دارد)
کسی‌که شاید پول داشته باشد؛ اما در فقر و گدایی به سر ببرد و روزی خود را با حلال در بیاورد او آن کار را کرده است و بهترین فرد در جهان است.
پدر هیما در زندگی‌اش سعی و تلاش کرده بود که نان آور خوبی برای خانواده‌اش باشد و حالا او دارد با یک کارگری که به دشواری خود تنها در عرض چندسال یک شرکت را تأسیس نموده است را به سخره می‌گرفت و به روی خودش هم نمی‌آورد که این کارگر چه‌گونه با تلاش و زحمت‌های خود یک‌ شبه مدیر یک کارخانه نساجی شده است.(جمله بندی نیاز به اصلاح دارد)
به طور جازِم گفتم:
- درسته که شریک نادر منم، اما نباید بهش توهین کنی! دیگه هم این کارو تکرار نکن که سهامم رو از تو جدا می‌کنم!
خشمگین شد و با لحن عصبی گفت:
- خیلی به خودت نبال که چنین شریک همدمی رو داری! فقط صبر کن که چه‌طوری اونو به زمین می‌زنم! فقط منتظر یک فرصتی هستم که تو و اون نادر عوضی رو با هم‌دیگه نابود کنم!
و سپس در را با شتاب باز نمود و هنگامی که خواست از آن خارج گردد، در را با عصبانیت درونی‌اش بست.
نفسی کشیدم و بر روی صندلی چرم‌مانند نشستم. این مردک دیگر شورش را درآورده بود که تحمل این‌گونه اخلاقی را از جانب او نداشتم.
گوشی را از روی میز برداشتم و به فرهاد زنگ زدم.
به دو بوق برداشت
- الو جانم آرمان؟

نرگس عزیز اصلاحات رو اگر صلاح دونستی انجام بده، بنظرم باید بیشتر تو جمله بندی دقت کنی که خوانش و خواندن متن داستانت برای خواننده روان و زیبا باشه
 
پارت آخر اصلاح شد
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Nargess86
سلام چون خانم کیمیا مرخصی هستن من فعلا کارهاشون رو انجام میدم و در خدمت شما هستم
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Nargess86
سلام عزیزم خوبی؟
من ناظر جدید شما هستم بانو، از همکاری با شما بسیار خرسندم. قلمتون مانا🤎🍂
 
عقب
بالا پایین