انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان


شب که آرام‌تر از پلک...
تو را می‌بندم...


در دلم طاقت دیدارِ تو
تا فردا نیست ..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

دوست دارم ...
که بپرسم امروز...
مثل دیروز مرا می خواهی ؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان
طوریم نیست، خرد و خمیرم فقط همین!
کم مانده است بی تو بمیرم...
فقط همین !


از هرچه هست و نیست گذشتم ولی هنوز
در مرز چشم های تو گیرم...
فقط همین !

با دیدنت زبان دلم بند آمده‌ست...
شاعر شدم که لال نمیرم...
فقط همین!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

آغو*ش من و ...
عشق تو و لحظه‌ی دیدار...


رویای قشنگی‌ست و اما شدنی نیست...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

قانع ام! بیشتر از این چه بخواهم از تو؟
گاه گاهی که کنارت بنشینم؛کافی ست!...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

تو را
چون " آرزوهایم "
همیشه دوست خواهم داشت ..!!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

همه درد من این است که می‌پندارم
دیگر ای دوستِ من دوست نداری باشم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تعداد
صورت مسأله را تغيير نمي دهد
حدس بزن
چند بار گفته ايم و شنيده نشده ايم
چند بار شنيده ايم و
باورمان نشده است
چند بار ؟
پدرم مي گفت :
پدر بزرگ ات ، دوستت دارم را
يک بار هم به زبان نياورد
مادر بزرگ ات اما
يک قرن با او عاشقي کرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در من
غَزلی اینکــ
دنبالِ تو
می‌گردد ...

ای آنکه
تو را دیدن
انگیزه‌ی گویایی‌ست ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بیدار شدم؛
صبح شده بود و چاره ای جز دوست داشتنت نبود!...
هرکسی کاری دارد حتی آدم هایِ بیکار!...
این شغلِ من است؛...
" دوستت دارم "
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 2)
عقب
بالا پایین