دلنوشته [ صابر ابر ]

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان


يه رفيقی چند روز پيش
يه حرف قشنگی زد ،
گفت :
خيال آدم راحته ،
زير سايه فلانی همه چيز آرومه .. !
زير سايه فلانيتون آروم باشين

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

آدم ها باید یک چیز را درباره خودشان بدانند:
من کجا خوشبختم؟
و لزوما منظور از جا،مکان جغرافیایی نیست،منظور نقطه لذت زندگیست...!
کِی ها و با کی ها و چراهایش مهم است....


|صابر ابر|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

بعضی ها میان تو زندگی آدم که کُند شی و خنگ و نابلد!
بعضی ها میان که راه برن کنارت و هُل بدنت جلو و از رسیدن* هات لذت ببرن.
اونا که میخوان اول باشن و تو رو همیشه آخر کُنَن از مریضی بی علاج بدترن!
چون پرتت می*کنن رو تختِ زندگی و با قاشق های کوچیک بهت آبِ ماهیچه میدن که هم جون داشته باشی ببینیشون هم خلاص نشی از دستشون.


یه جوری رفتار می*کنن که تو جا خالی کنی، که انگار نمی تونی ، بعد کم کم اسیر میشی!
اسیرِ شُدَنی های ساده ای که یکی برات این همه سال نَشُدنی هایی نشون*داد که فقط اونه که میتونه، اونه که باید انجامشون بده...
یه کاری باهات می کنن که میخ رو دیوار زدن یادت بره.
که همش فکر کنی اشتباه ها رو تو کردی و بلدی ها و درست ها مال اونه.
یه جایی باید یه میخ و کوبید به دیوار تا بفهمی کاری نداره!
بعضی ها مثل آبِ روان راهیت می کنن، کنارتن، حواسشون هست که نفهمی کار سخت ها رو برات کردن!
ولی بعضی ها همه چیز و اونقدر سخت نشون میدن که
تو رو کُهنه کُنَن بندازنت یه گوشه. بشی یه تیکه دستمال که جای لکِ باقی رو پاک کنی!
بدترش اینه که عاشقت هم باشن، یعنی بگن :
دیدی این کار و کردم، دیدی اون کار و کردم، دیدی بردم، دیدی آوردم، دیدی رفتم ، دیدی ساختم، دیدی پختم، دیدی من کردم شُد ، دیدی تو نتوستی!
آخ، آخ از نزدیک هایی که از هزار دور مسموم ترن...
باید یه روز روشون رو بوسید و گفت!
الهی تو رو به خیر ما رو به سلامت.
خودم جام رو جمع می کنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان


وقتی عاشق کسی میشویم ، همیشه یک چیز در ذهنمان جانمان را زخم میزند...

روزی او نخواهد بود...

نه لزومن از بین رفتنش، نه!شاید از دست دادنش...

اما آنقدر واقعی نیستیم که این را به روی خودمان بیاوریم و حتی او، او هم نیست، نمی*گوید.

نقش بازی میکنیم، فرار میکنیم، همه کار می*کنیم ..

حتمن آنقدر قوی نیستیم که یکبار هم که شده به او بگوییم :

می*دانم که تا ابد با هم نیستیم!

حتی جمله بدتری را مدام استفاده میکنیم:

من تو را تا ابد دارم!

یا

من و تا ابد داری!

که این از وقاحت انسانی*ست.

درست است، سخت است که این واقعیت را به زبان بیاوریم اما ما تا ابد نمی*توانیم او را داشته باشیم.

یک روز میرسد که از خیابانی که خانهاش در آن بود میگذریم و انگار نه انگار که قبلتر ها از آن کوچه که رد میشدیم تنمان خیس عرق میشد ، لبمان را از تو می*جویدیم که یار در خانه و ما در برش.

آنقدر آن خیابان را بیدرد رد میکنیم که انگار گذشته ، تصوری بیش نبود.

این را ننوشتم که داغ دلتان را تازه کنم که یادمعشوق های قبلی در ذهنتان تازه شود، این را گفتم که دست کناری را بچسبید...

ببینید بین شما و کناری چه مانده.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

خوشبختی باید جاش رو پیدا کنه وگرنه تو هوا گیج میزنه. بعضی وقتها تنش بهمون میخوره و ما اسمش رو میگذاریم شانس. اما خوشبخت خیلی فرق میکنه باید جاش رو ساخت، تا بیاد و بشینه. اونایی که مشتشون بازه تو زندگی جای خوشبختی رو فراهم کردن. دستتون رو باز کنین، وقتی مشتتون رو به دنیا بستس، هیچی تو زندگی جا نداره، امتحان کنین. آدمهای خوشبخت مشتاشون بازه، میسپارن و میگیرن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
لعنَت به یاد که از فَراموشی قَوی‌تر است .
-صابر ابر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آنگاه که قلبمان سوال می‌کند :
دقیقن چه کردی؟
-صابر ابر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شايد دير شود !
به هر دليلِ ندانمی!
شايد ، همين حالا كه يادش در تو می وزد ، دارد دير می شود...
از كجا معلوم ، شايد قرارِ خدا به بردن آنهاييست كه زيادی دلواپسشان می شويم!
شايد خدا دارد نگرانی ها را كم می كند!
اما سهم ما چيست؟
شايد پرسيدن ها و ديدن ها و دوست داشتن ها ، شايد ما بايد خيالِ خدا را راحت كنيم كه جايی برای نگرانی نيست...
ما اينجا حواسمان به هم هست!
تو سايه كن تا ما در آن نفسی تازه كنيم...
نميدانم شايد !
الهی نگران كسی نشوی ، نشوم، نشويم!



#صابر_ابر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
روزی خواهد رسید که تعریفش شبیه حالا نیست، بزرگ‌تر می‌شوی و گاه نامش را می‌گذارند پیری، روزی که دست‌هایت فقط ریحان می‌چیند، آرام راه می‌روی و کوتاه.
روزی خواهد رسید که دیگر امروز نیست. که آن روز هم لذت خودش را دارد. اما حالا کاری کن که کار آن روز نیست.
امروز برای خودش روزی‌ست...

[ صابر ابر ]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آدم ها باید یک چیز را درباره خودشان بدانند:
من کجا خوشبختم؟
و لزوما منظور از جا،مکان جغرافیایی نیست،منظور نقطه لذت زندگیست...!
کِی ها و با کی ها و چراهایش مهم است....

? صابر ابر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین