شعر اشعار حمید مصدق | انجمن کافه نویسندگان

شب سردیست
و من با دل سرد
به خودم می‌گویم:
خبری نیست، بخواب!
باز هم خواب محبت دیدی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حرف را باید زد !
درد را باید گفت !
سخن از مهر من و جور تو نیست .
سخن از
متلاشی شدن دوستی است ،
و عبث بودن پندار سرور آور مهر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

مرا به من بگذار
به خویشتن بگذار
من و تلاطم دریا
تو و صلابت سنگ
من و شکوه ِ تو
ـ ای پر شکوه ِ خشم آهنگ
من و سکوت و صبوری ؟
من و تحمل دوری ؟
مگر چه بود محبت
که سنگ سنگش را
به سر زدم با شوق ؟

مرا به خود بگذار
مرا به خاک سپار
کسی ؟!
نه ، هیچ کسی را دگر نمی خواهم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:

MonjiMonji عضو تأیید شده است.

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعـر
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
6,586
پسندها
پسندها
13,244
امتیازها
امتیازها
703
سکه
621
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین