چیزی از فرق سرش به سرعت پایین آمد.
از چشمهایش بیرون زد.
گلویش را خراشید و توی دلش فرو ریخت.
این شکل طبیعی چیزی بود،
که بعدها فهمید غصه است.
| ترلان / فریبا وفی |
	
	
				
			از چشمهایش بیرون زد.
گلویش را خراشید و توی دلش فرو ریخت.
این شکل طبیعی چیزی بود،
که بعدها فهمید غصه است.
| ترلان / فریبا وفی |
 
	 
                
                 
 
		 
			
		
		
		
	
	
			
		 
			
		
		
		
	
	
			
		 
			
		
		
		
	
	
			
		 
			
		
		
		
	
	
			
		 
			
		
		
		
	
	
			
		