سمانه
مدیر تالارتصویر وتالار ادبیات عمومی+گوینده آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدیر آزمایـشی تالار
رمانخـور
مقامدار آزمایشی
پرسنل کافهنـادری
چیزی از فرق سرش به سرعت پایین آمد.
از چشمهایش بیرون زد.
گلویش را خراشید و توی دلش فرو ریخت.
این شکل طبیعی چیزی بود،
که بعدها فهمید غصه است.
| ترلان / فریبا وفی |
از چشمهایش بیرون زد.
گلویش را خراشید و توی دلش فرو ریخت.
این شکل طبیعی چیزی بود،
که بعدها فهمید غصه است.
| ترلان / فریبا وفی |