نظارت همراه رمان پادزهر مهلک | ناظر حسین یحیائی

@Tiam.RTiam.R عضو تأیید شده است. خوبی عزیزم؟
میگم که کاش پادزهر مهلک از اول نظارت بشه
حتی اگه لازمه تا چند روز پارت‌گذاری نمیکنم
اما فکر کنم تعداد پارت‌های نظارت نشده و ویرایش نشده خیلی بالا هستن
چون آقای یحیائی خودشون ویرایش میزدن من دیگه چک نمیکردم و خیالم راحت بود
مشکلی نداره گلم
خودت همراه ناظر از پارت اول ویرایش کنید قسمت علائم نگارشی با ناظر و ساختار متن با خودت، طبق گفته های ناظر لطفا متن رو ویرایش بزن من با ناظرت صحبت میکنم
 
مشکلی نداره گلم
خودت همراه ناظر از پارت اول ویرایش کنید قسمت علائم نگارشی با ناظر و ساختار متن با خودت، طبق گفته های ناظر لطفا متن رو ویرایش بزن من با ناظرت صحبت میکنم
باشه ممنونم عزیزم
 
  • rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: Tiam.R
سلام
ناظر آزمایشی شما @Noghre هستند
میتونید از ایشون کمک بگیرید 🌿
 
سلام دالسین جان، امیدوارم حالت خوب باشه و بتونم توضیحات موثری بهت بدمgirl11-smiley_a03y

نام اثر: پادزهر مهلک
نویسنده: دال‌.سین
ژانر: روان‌شناختی، عاشقانه

خلاصه: او روزی دخترکی بود با چشمانی(چشم‌هایی) بی‌گناه. او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند،(نقطه) قولی که از او بُتی برای پرستش دخترک ساخت؛ اما آن‌گاه که گذشته‌ی خونین پرسه‌زنان بازمی‌گردد، قول‌ها شکسته می‌شوند. هیولایی زاده می‌شود از دل معصومیت، و قربانی که زمانی قبله‌گاه همان هیولا بود.


مقدمه: روی خرده‌ شیشه‌ها راه رفت. خرده‌ شیشه‌های قولی که زمانی به او هویت بخشیده‌بود
( بخشیده بود)،(حرف واو قبلش ویرگول نمیاد.) و حالا داشت زخمی‌اش می‌کرد. یادگاری بی‌رحمانه از سوی معشوقه‌ی بی‌وفایش. انتهای راه، برگشت و به ردِ خون روی زمین نگاه کرد. خونی که خرده‌های شیشه را براق و درخشان‌تر کرده بود.(نقطه ویرگول) به طرز دردناکی زیبا بود. می‌شد(میشد) با خونِ معشوقِ نالایق، زیباترش هم کرد!


مقدمه و خلاصه خوانش رو دچار مشکل می‌کنن عزیز دلم چون جملات سخت و پیچیده هستن.
پیشنهاد می‌کنم جملات رو به چند جمله‌ی کوتاه‌تر تقسیم کنید تا درک بهتری از مقدمه و خلاصه انجام بشه، اما بازهم میل شماست که تمایل داشته باشین جملات توی این سبک باقی بمونه یا نه.

مثلاً به این قسمت خلاصه دقت کن عزیزکم:
«او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند، قولی که از او بُتی برای پرستش دخترک ساخت؛ اما آن‌گاه که گذشته‌ی خونین پرسه‌زنان بازمی‌گردد، قول‌ها شکسته می‌شوند.»

این جمله یکم‌ پیچیده‌ست که ممکنه برای برخی خوانندگان دشوار باشه. «بُتی برای پرستش دخترک ساخت» هم استعاره‌ای قویه، اما ممکنه کمی گیج‌کننده باشد، بهتره این جملات طوری نوشته بشن که خوندنشون راحت‌تر باشه.

برای ساده‌تر کردن جمله، می‌تونیم اون رو به دو جمله تقسیم کنیم: «او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند. قولی که به او قدرتی داده بود تا برای دخترک قابل پرستش باشد؛ اما زمانی که گذشته‌ی خونین بازمی‌گردد، قول‌ها شکسته می‌شوند.»


«هیولایی زاده می‌شود از دل معصومیت، و قربانی که زمانی قبله‌گاه همان هیولا بود.»

ساختار جمله کمی پیچیده‌ و ناخواناست، برای روان‌تر شدنش میشه این‌طور نوشت که:

«هیولایی از دل معصومیت زاده می‌شود و کسی
قربانی‌ می‌شود که روزی، قبله‌گاه همان هیولا بود.»

پس در نتیجه پیشنهاد من برای مقدمه:

«او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند. قولی که به او قدرتی داده بود تا برای دخترک قابل پرستش باشد؛ اما زمانی که گذشته‌ی خونین بازمی‌گردد، قول‌ها شکسته می‌شوند. سپس هیولایی از دل معصومیت زاده می‌شود و کسی قربانی‌ می‌شود که روزی، قبله‌گاه همان هیولا بود.»


خلاصه : «خرده‌ شیشه‌های قولی که زمانی به او هویت بخشیده‌بود، و حالا داشت زخمی‌اش می‌کرد.»
"خرده‌ شیشه‌های قول" استعاره‌ی جالبی هستش عزیزم ولی ساختار جمله پیچیده‌ست. « داشت زخمی‌اش می‌کرد» فعل در زمان گذشته‌ست، اما استفاده از «داشت» در این ساختار به نوعی به زمان حال و پیوستگی لحظه‌ای اشاره داره.
معمولاً در زبان فارسی از یک زمان ثابت برای توصیف اتفاقات در یک جمله استفاده می‌کنیم، تا هماهنگی زمانی وجود داشته باشه.
پیشنهاد:
شکل یک: «خرده‌ شیشه‌هایی که زمانی به او هویت داده بودند، و حالا زخمی‌اش می‌کردند.»

شکل دو: «خرده‌ شیشه‌هایی که زمانی به او هویت بخشیده‌ بودند، و حالا زخمی‌اش می‌کردند.»

گلم درسته که استفاده از زمان‌های متفاوت می‌تونه تاثیر زیبایی‌شناسی خاصی داشته باشه اما، برای وضوح بیشتر، بهتره که در یک جمله از زمان واحدی استفاده کنیم.
«می‌شد با خونِ معشوقِ نالایق، زیباترش هم کرد!»(خوندنش سخته)
پیشنهاد: «میشد با خونِ معشوقه‌ی نالایق، آن را زیباتر کرد!»


من علائم نگارشی و غلط‌های املایی رو تصحیح می‌کنم و تو دوست عزیزم، می‌تونی پیشنهادات من رو برای ساختار جملات قبول کنی یا همین‌طور ادامه بدی و تو همین فضا بمونی.
الویت ما حرف نویسنده‌‌ست. Watermelon
 
سلام دالسین جان، امیدوارم حالت خوب باشه و بتونم توضیحات موثری بهت بدمgirl11-smiley_a03y

نام اثر: پادزهر مهلک
نویسنده: دال‌.سین
ژانر: روان‌شناختی، عاشقانه

خلاصه: او روزی دخترکی بود با چشمانی(چشم‌هایی) بی‌گناه. او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند،(نقطه) قولی که از او بُتی برای پرستش دخترک ساخت؛ اما آن‌گاه که گذشته‌ی خونین پرسه‌زنان بازمی‌گردد، قول‌ها شکسته می‌شوند. هیولایی زاده می‌شود از دل معصومیت، و قربانی که زمانی قبله‌گاه همان هیولا بود.


مقدمه: روی خرده‌ شیشه‌ها راه رفت. خرده‌ شیشه‌های قولی که زمانی به او هویت بخشیده‌بود
( بخشیده بود)،(حرف واو قبلش ویرگول نمیاد.) و حالا داشت زخمی‌اش می‌کرد. یادگاری بی‌رحمانه از سوی معشوقه‌ی بی‌وفایش. انتهای راه، برگشت و به ردِ خون روی زمین نگاه کرد. خونی که خرده‌های شیشه را براق و درخشان‌تر کرده بود.(نقطه ویرگول) به طرز دردناکی زیبا بود. می‌شد(میشد) با خونِ معشوقِ نالایق، زیباترش هم کرد!


مقدمه و خلاصه خوانش رو دچار مشکل می‌کنن عزیز دلم چون جملات سخت و پیچیده هستن.
پیشنهاد می‌کنم جملات رو به چند جمله‌ی کوتاه‌تر تقسیم کنید تا درک بهتری از مقدمه و خلاصه انجام بشه، اما بازهم میل شماست که تمایل داشته باشین جملات توی این سبک باقی بمونه یا نه.

مثلاً به این قسمت خلاصه دقت کن عزیزکم:
«او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند، قولی که از او بُتی برای پرستش دخترک ساخت؛ اما آن‌گاه که گذشته‌ی خونین پرسه‌زنان بازمی‌گردد، قول‌ها شکسته می‌شوند.»

این جمله یکم‌ پیچیده‌ست که ممکنه برای برخی خوانندگان دشوار باشه. «بُتی برای پرستش دخترک ساخت» هم استعاره‌ای قویه، اما ممکنه کمی گیج‌کننده باشد، بهتره این جملات طوری نوشته بشن که خوندنشون راحت‌تر باشه.

برای ساده‌تر کردن جمله، می‌تونیم اون رو به دو جمله تقسیم کنیم: «او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند. قولی که به او قدرتی داده بود تا برای دخترک قابل پرستش باشد؛ اما زمانی که گذشته‌ی خونین بازمی‌گردد، قول‌ها شکسته می‌شوند.»


«هیولایی زاده می‌شود از دل معصومیت، و قربانی که زمانی قبله‌گاه همان هیولا بود.»

ساختار جمله کمی پیچیده‌ و ناخواناست، برای روان‌تر شدنش میشه این‌طور نوشت که:

«هیولایی از دل معصومیت زاده می‌شود و کسی
قربانی‌ می‌شود که روزی، قبله‌گاه همان هیولا بود.»

پس در نتیجه پیشنهاد من برای مقدمه:

«او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند. قولی که به او قدرتی داده بود تا برای دخترک قابل پرستش باشد؛ اما زمانی که گذشته‌ی خونین بازمی‌گردد، قول‌ها شکسته می‌شوند. سپس هیولایی از دل معصومیت زاده می‌شود و کسی قربانی‌ می‌شود که روزی، قبله‌گاه همان هیولا بود.»


خلاصه : «خرده‌ شیشه‌های قولی که زمانی به او هویت بخشیده‌بود، و حالا داشت زخمی‌اش می‌کرد.»
"خرده‌ شیشه‌های قول" استعاره‌ی جالبی هستش عزیزم ولی ساختار جمله پیچیده‌ست. « داشت زخمی‌اش می‌کرد» فعل در زمان گذشته‌ست، اما استفاده از «داشت» در این ساختار به نوعی به زمان حال و پیوستگی لحظه‌ای اشاره داره.
معمولاً در زبان فارسی از یک زمان ثابت برای توصیف اتفاقات در یک جمله استفاده می‌کنیم، تا هماهنگی زمانی وجود داشته باشه.
پیشنهاد:
شکل یک: «خرده‌ شیشه‌هایی که زمانی به او هویت داده بودند، و حالا زخمی‌اش می‌کردند.»

شکل دو: «خرده‌ شیشه‌هایی که زمانی به او هویت بخشیده‌ بودند، و حالا زخمی‌اش می‌کردند.»

گلم درسته که استفاده از زمان‌های متفاوت می‌تونه تاثیر زیبایی‌شناسی خاصی داشته باشه اما، برای وضوح بیشتر، بهتره که در یک جمله از زمان واحدی استفاده کنیم.
«می‌شد با خونِ معشوقِ نالایق، زیباترش هم کرد!»(خوندنش سخته)
پیشنهاد: «میشد با خونِ معشوقه‌ی نالایق، آن را زیباتر کرد!»


من علائم نگارشی و غلط‌های املایی رو تصحیح می‌کنم و تو دوست عزیزم، می‌تونی پیشنهادات من رو برای ساختار جملات قبول کنی یا همین‌طور ادامه بدی و تو همین فضا بمونی.
الویت ما حرف نویسنده‌‌ست. Watermelon
سلام نقره جانم
واااای دستت درد نکنه قشنگم-8-{}\"
حتماً در نظر میگیرم پیشنهادات رو عزیزمم✨♥️

مرسی که این‌قدر با دقت بررسی می‌کنی خیلی برام ارزشمنده
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Tiam.R
بزار قبل از این‌که بریم سراغ نظارت پارت بعدی یک توضیح راجب ساختار جمله بهت بدم جانم.
من پارت‌های رمانت رو بررسی کردم و چیزی که فهمیدم این‌ بود که جملات رو یکم پیچیده می‌سازی که اون هم به‌خاطر یک کوچولو بی‌دقتیه که خودمم اکثر مواقع تو نوشته‌ها دارم -2-28-{}"

خیلی کاربردی و مرحله‌ به‌ مرحله بهت می‌گم چطوری جمله‌های یک پارت رمان رو بسازی.

قبل از ساخت جمله‌ها، باید بدونی:

این پارت چی رو جلو می‌بره؟ (اتفاق، رابطه، گره، گذشته، کشمکش؟)
حس غالب چیه؟ (ترس؟ دلتنگی؟ خشم؟ سردرگمی؟)
این حس و اتفاق تعیین می‌کنه جمله‌ها کوتاه باشن، بلند باشن، بریده‌بریده باشن یا شاعرانه باشن.

اگر پارت پرتنشه: جمله‌ها کوتاه‌تر.
اگر احساسی/نوستالژیکه: جمله‌ها کش‌دار و

توصیفی‌تر.

بعد بزار مغزت اول بهت تصویر بده نه جمله‌هات
مثلاً:

«
هوا سرد، در باز شد، سکوت خفه، قدم‌ها بی‌ثبات»

بعد این‌ها رو مرتب می‌کنی و تبدیل می‌کنی به جمله‌های رمان:
«هوای کوچه سرد بود. در که باز شد؛ سکوت خانه فرو ریخت. قدم‌هایش لرز داشت و... »


نکته بعدی که اصلی‌ترین نکته‌ست ساختن جمله‌ی پایه‌ست‌.

ساختار طلایی:


شخصیت + کاری که می‌کند + حسی که از آن عمل می‌آید
او/اسم + وارد خانه شد + انگار پا گذاشته باشد وسط یک سکوت.
جملهٔ خام:

«او وارد خانه شد. انگار وسط یک سکوت، پاهایش را کوبیده بود.»
بعداً می‌تونی ادبی‌ترش کنی.

سه تا چیز جمله رو قوی میکنه:
1. حس
۲. تصویر
۳. فعلِ درست
(حالا کاش خودم اینارو میگم برای رمانم استفاده کنما، ولی خب من عجولم فقط می‌نویسم🙄 ولی تو استفاده کن حتما)


ریتم جمله‌ها رو تنظیم کن
ریتم یعنی سرعت خواندن + ضرباهنگ جمله.
جملات کوتاه = تنش، شوک، تصمیم
جملات بلند = توصیف، خاطره، حس
ترکیب این دو = بهترین ریتم پارت

مثلا نگاه ترکیب و رنگو😎

«در را بست. خانه ساکت بود؛ ساکت‌تر از همیشه. انگار چیزی میان دیوارها نفس می‌کشید و او را
نگاه می‌کرد.»

اتصال جمله‌ها مهم‌تر از خود جمله‌هاست

اتصال خوب یعنی:
تکرار بیهوده وجود نداره.
جمله‌ها مثل قطعات پازل هم را تکمیل می‌کنن
حس و زاویه دید ثابت می‌مونه.


راه‌های اتصال:


استفاده از ضمیر
تکرار یک کلمه‌ی کلیدی
ادامه دادن یک تصویر
مکث‌های درست با ویرگول و نقطه‌ویرگول! ( مهم)


بدو بریم سراغ نکته‌های بعد.
 
بزار قبل از این‌که بریم سراغ نظارت پارت بعدی یک توضیح راجب ساختار جمله بهت بدم جانم.
من پارت‌های رمانت رو بررسی کردم و چیزی که فهمیدم این‌ بود که جملات رو یکم پیچیده می‌سازی که اون هم به‌خاطر یک کوچولو بی‌دقتیه که خودمم اکثر مواقع تو نوشته‌ها دارم -2-28-{}"

خیلی کاربردی و مرحله‌ به‌ مرحله بهت می‌گم چطوری جمله‌های یک پارت رمان رو بسازی.

قبل از ساخت جمله‌ها، باید بدونی:

این پارت چی رو جلو می‌بره؟ (اتفاق، رابطه، گره، گذشته، کشمکش؟)
حس غالب چیه؟ (ترس؟ دلتنگی؟ خشم؟ سردرگمی؟)
این حس و اتفاق تعیین می‌کنه جمله‌ها کوتاه باشن، بلند باشن، بریده‌بریده باشن یا شاعرانه باشن.

اگر پارت پرتنشه: جمله‌ها کوتاه‌تر.
اگر احساسی/نوستالژیکه: جمله‌ها کش‌دار و

توصیفی‌تر.

بعد بزار مغزت اول بهت تصویر بده نه جمله‌هات
مثلاً:

«
هوا سرد، در باز شد، سکوت خفه، قدم‌ها بی‌ثبات»

بعد این‌ها رو مرتب می‌کنی و تبدیل می‌کنی به جمله‌های رمان:
«هوای کوچه سرد بود. در که باز شد؛ سکوت خانه فرو ریخت. قدم‌هایش لرز داشت و... »


نکته بعدی که اصلی‌ترین نکته‌ست ساختن جمله‌ی پایه‌ست‌.

ساختار طلایی:


شخصیت + کاری که می‌کند + حسی که از آن عمل می‌آید
او/اسم + وارد خانه شد + انگار پا گذاشته باشد وسط یک سکوت.
جملهٔ خام:

«او وارد خانه شد. انگار وسط یک سکوت، پاهایش را کوبیده بود.»
بعداً می‌تونی ادبی‌ترش کنی.

سه تا چیز جمله رو قوی میکنه:
1. حس
۲. تصویر
۳. فعلِ درست
(حالا کاش خودم اینارو میگم برای رمانم استفاده کنما، ولی خب من عجولم فقط می‌نویسم🙄 ولی تو استفاده کن حتما)


ریتم جمله‌ها رو تنظیم کن
ریتم یعنی سرعت خواندن + ضرباهنگ جمله.
جملات کوتاه = تنش، شوک، تصمیم
جملات بلند = توصیف، خاطره، حس
ترکیب این دو = بهترین ریتم پارت

مثلا نگاه ترکیب و رنگو😎

«در را بست. خانه ساکت بود؛ ساکت‌تر از همیشه. انگار چیزی میان دیوارها نفس می‌کشید و او را
نگاه می‌کرد.»

اتصال جمله‌ها مهم‌تر از خود جمله‌هاست

اتصال خوب یعنی:
تکرار بیهوده وجود نداره.
جمله‌ها مثل قطعات پازل هم را تکمیل می‌کنن
حس و زاویه دید ثابت می‌مونه.


راه‌های اتصال:


استفاده از ضمیر
تکرار یک کلمه‌ی کلیدی
ادامه دادن یک تصویر
مکث‌های درست با ویرگول و نقطه‌ویرگول! ( مهم)


بدو بریم سراغ نکته‌های بعد.
واااای نقره چقدر خوب توضیح میدی😭 باید مشاور قلم هم بشی تو عزیزم😍

عاممم آره منم خیلی عجول مینویسم بیشتر وقت‌ها 🥲 دقت هم کردم علتش برمیگرده به وقتی که پیرنگ خیلی کامل شده تو ذهنم و فقط میخوام داستان رو پیش ببرم تا به اوج و جاهای خوبش برسم

مرسی واسه توضیحاتت گل🥹 مشتاقم بیشتر بشنوم
 
  • grin
واکنش‌ها[ی پسندها]: Tiam.R
الان می‌خوام راجب الگویِ پایه‌ی یک جمله‌ی فارسی توضیح بدم.

ترتیب استاندارد در فارسی:
فاعل + مفعول + قید(و..) + فعل
اما توی رمان، این ترتیب رو می‌تونیم برای لحن، ریتم و تأکید به‌هم بزنیم اما به شرطی که ترتیب جدید، خوانا‌تر و زیبا‌تر باشه.

فــــاعــل : معمولاً اول جمله است
چون مشخص می‌کنه جمله درباره‌ی کیه.
مثالِ ساده:
او در را باز کرد.

اما در رمان می‌تونی حذفش کنی و برای القای حس گنگ بگی که:
در باز شد…( حالا خواننده با خودش میگه عه! یعنی کی در رو بازکرد؟ شخصیت اصلی یا فلانی؟)

می‌تونی برای ایجاد تعلیق، فاعل رو دیر تر بیاری اصلا:
درب، میان سکوت خانه باز شد و سپس او وارد شد.

مفعول: معمولاً بعد از فعل میاد

ساختار عادی:
او کتاب را برداشت.

اما توی رمان، گاهی مفعول رو برای تاکید بیشتر قبل از فاعل میاریم
کتاب را او برداشت.
یا مفعول رو می‌بریم نزدیک فعل تا ریتم بهتر بشه:
او آهسته کتاب را برداشت.


قید: جاش شناور اما برای ریتم دادن به جمله بسیار مهمه.
قیدها آزادترین جایگاه رو دارن.
تو فارسی می‌تونی قید رو قبل یا بعد از فعل یا قبل از فاعل یا وسط جمله ببری.


قید در اول جمله = تأکید بر حس
قید در وسط = جمله عادیه

قید قبل از فعل = تمرکز روی این‌که فلان کار «چطور انجام شده»

۴. فعل:


فعل توی فارسی ضربه‌ی آخر جمله‌هاست:


اگر آخر باشد: جمله رسمی، منظم، پرقدرت

اگر وسط بیاد : لحن شکسته یا محاوره‌ای

اگر جمله رو‌ بشکونه: ادبی و تصویری.



مثلا: او پرده‌ها را کنار زد.
(ساختار منظم)
پرده‌ها را کنار زد… او.
(ادبی، معلق، تصویری)
او کنار زد… پرده‌ها را.
(تأکید روی عمل)


توی رمان پیشنهاد میشه فعل همیشه آخر بیاد این‌طوری خوانش روان‌تر و جالب‌تره. حالا اگه میخوای شعر بنویسی یا دل‌نوشته، می‌تونی فعل روی جاهای دیگه بیاری اما توی جمله نویسی رمان، برای این‌که لحن روان‌تر خونده بشه، بهتره فعل آخر جمله بیاد و چینش جمله رعایت بشه.
 
آخرین ویرایش:
واااای نقره چقدر خوب توضیح میدی😭 باید مشاور قلم هم بشی تو عزیزم😍

عاممم آره منم خیلی عجول مینویسم بیشتر وقت‌ها 🥲 دقت هم کردم علتش برمیگرده به وقتی که پیرنگ خیلی کامل شده تو ذهنم و فقط میخوام داستان رو پیش ببرم تا به اوج و جاهای خوبش برسم

مرسی واسه توضیحاتت گل🥹 مشتاقم بیشتر بشنوم
اشکال نداره منم یک سال پیش رمانم رو تو دفترم نوشتم برای همین تند تند می‌نویسم تموم بشه پس کاملا یه چیز عادیه. منم تا دلت بخواد اشتباه دارم تو نوشتن.
فدات شم حالا تو اینارو خوب بخون تا من بعدش بیام برای بقیه پارت‌هات -2-16-|"
 
اشکال نداره منم یک سال پیش رمانم رو تو دفترم نوشتم برای همین تند تند می‌نویسم تموم بشه پس کاملا یه چیز عادیه. منم تا دلت بخواد اشتباه دارم تو نوشتن.
فدات شم حالا تو اینارو خوب بخون تا من بعدش بیام برای بقیه پارت‌هات -2-16-|"
باشه عزیزم بازم ممنونم ازت🌸💫
 
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها]: Noghre
عقب
بالا پایین