یا این قسمت که طاهر آهانی میگوید و سرش را پایین میاندازد
میگوید، میاندازد
گفت و انداخت
به نظر اوکی میاد
یا نتیجه بده. اینو متوجه نشدم آخرین کلمه بدون نیم فاصله میشه نقطه.
روی هم کلام شدن...
جمله اینه
بیزحمت اینار رو بگو چون صرفا نمیخوام در آینده تکرار بشه.
بقیه رو بعدا میپرسم
طاهره از آینه نگاهی دقیق به، خودش انداخت. کمی صورتش بیرنگ بود پس با دو ضربه به گونههایش گل انداخت:
- بر باد رفته! بیژن میگه خیلی قشنگه.
طاهر آهانی میگوید و سرش را پایین میاندازد و با گلهای سرخ تشک خودش را مشغول میکند. طاهره زیر چشمی نگاهی به چهرهی درهم رفتهی طاهر میاندازد و شانهی...
اما امان از عمادی که تنش عادت کرده بود و طاهری که سگ لرز میزد و صدای دندانهایش مته روی اعصاب عماد بود:
- خبر مرگش بلاخره اومدن؛ پاشو بلندش کنیم.
طاهر با تمام خستگی مثله فشنگ بلند شد. اکبر دواندوان به آنها ملحق شد. عماد ابرو درهم کشید:
- کدوم گوری بودی؟
اکبر طاهر را کنار زد و زیر بازوی ممد را...