بعد ۸۰ سال عمر بی عزت و کفتار پیر وار و د بمیر لعنتی طور...
روی ای صندلی چوبیای که اییطو ایطو مشن
کنار شومینه با شکمی پر ز گوشت و مایعات نگویم نامشون
در حالی که نوه های اکوری پکوریم دورمن
و عروسم برام چای میاره
با عزی رخ تو رخ میشم و در حینی که انگشت وسطیم بالا گرفتم جونم بر اثر سکته قلبی...
ایجاها نیازه متنت نشون یکی بدی
اونم تعریف کنه
بعد با ارامش ادامه میدی
متاسفانه ادما دور من تنها ارتباطشو با کتاب گام به گام کلاس اول تا دوازدهمشو بوده..تو ای زمینه هیچ کمکی نمیکنن
یچی گفت که نمیشه جوابش داد
از اوجایی که ابایی نیاروم می اعترافوم
کراش تو بازیگرا متین ستوده
پوست موز توی سطل اشغال و اگاه شدن به ای حقیقت که در غیابت توی خونه...
*مشتش را گره میکند و میفشارد
موز خورده شده ( خشم و نفرت زیاد و لرزش مشت.. )