آخرین محتوا توسط (SINA)

  1. (SINA)

    شعر اشعار اورهان ولی | شاعر ترکیه‌ای

    روزهایی که سودای عشق در سر داشتم عادت به نوشتن شعر نداشتم با این حال زیباترین شعرم را روزی نوشتم که عاشق اش بودم از این رو شعرم را اولین بار برای او خواهم خواند
  2. (SINA)

    شعر اشعار اورهان ولی | شاعر ترکیه‌ای

    از عشق قدیمی رها گشته‌ام دیگر همه‌ی زن‌ها زیبایند پیراهنم تازه است، به حمام رفته ام وُ صورتم را اصلاح کرده ام صلح شده… بهار آمده… آفتاب طلوع کرده است. به خیابان رفته‌ام، انسان‌ها آسوده‌اند من هم آسوده‌ام
  3. (SINA)

    شعر اشعار اورهان ولی | شاعر ترکیه‌ای

    بعد از آن پیک‌های ** پس از آن ظرف‌های میوه فراموش‌مان شد نغمه‌ای با هم سر دهیم در آن غروب جدایی‌مان به شهادت ستارگان شبانگاهی ما باز هم آواز می‌خواندیم اما دیگر به تنهایی
  4. (SINA)

    شعر اشعار اورهان ولی | شاعر ترکیه‌ای

    او خوابیده است به پشت دامنش اندکی بالا رفته یک دستش زیر سرش، زیر بغلش پیداست و دست دیگرش روی سینه می‌دانم منظوری ندارد لعنت بر شیطان می‌دانم من هم منظوری ندارم اما آخر آدم آدم چطوری می‌تواند این‌گونه بخوابد؟
  5. (SINA)

    شعر اشعار اورهان ولی | شاعر ترکیه‌ای

    هیچ کدام مال او نیست اما هر یک نام غم‌انگیزی دارد: «صبح اردیبهشت» «پس از باران» و «رقص» هر بار که نگاهشان می‌کنم بغض گلویم را می‌گیرد
  6. (SINA)

    شعر اشعار اورهان ولی | شاعر ترکیه‌ای

    چشم به راه توام در چنان هوایی بیا که دست کشیدن از تو غیر ممکن باشد.
  7. (SINA)

    شعر اشعار اورهان ولی | شاعر ترکیه‌ای

    قبل از طلوع خورشید دریا که هنوز سفیدِ سفید است، به راه خواهی افتاد. شهوتِ گرفتن پارو در کف دست‌هایت، سعادت انجام دادن کاری در آن خواهی رفت، در تلاطم تورهای ماهیگیری خواهی رفت. از رو به رو ماهی‌ها به راهت خواهند آمد؛ شاد خواهی شد. تورها را که تکان بدهی دریا را، پولک پولک به دست خواهی گرفت؛ زمانی...
  8. (SINA)

    شعر اشعار اورهان ولی | شاعر ترکیه‌ای

    این شاعرها از معشوقه‌ها بدترند این چه مصیبتی ست که از دست این آدم‌ها می‌کشم؟ مگر ممکن است تمام شب را در محرمیت مصراعی بگذارانی؟ گوش کن، ببینم می‌توانی بشنوی ترانه ی پشت بام‌ها و دودکش‌ها را یا این که صدای مورچه‌ها را که به لانه شان گندم می‌برند؟ آیا ممکن است، منتظر طلوع خورشید نشویم، تا در...
  9. (SINA)

    شعر اشعار اورهان ولی | شاعر ترکیه‌ای

    زخم چاقوی پیشانی ام به خاطر توست قوطی سیگارم یادگاری ات در تلگراف «گفتی هر کاری داری بگذار و بیا» چگونه فراموشت کنم، معشوقه‌ی روسپی‌ام؟
  10. (SINA)

    شعر اشعار اورهان ولی | شاعر ترکیه‌ای

    همه چیز ناگهان اتفاق افتاد ناگهان نور خورشید زمین را روشن کرد؛ ناگهان آسمان پدیدار شد؛ آبی ناگهان. همه چیز ناگهان اتفاق افتاد؛ ناگهان بخار از خاک بلند شد؛ ناگهان درخت جوانه زد، شکوفه روئید. ناگهان میوه رسید. ناگهان، ناگهان؛ همه چیز ناگهان اتفاق افتاد. ناگهان دختر، ناگهان پسر؛ راه‌ها، بیابان‌ها،...
  11. (SINA)

    شعر اشعار اورهان ولی | شاعر ترکیه‌ای

    نمی‌دانند آنهایی که تنها نیستند، سکوت چگونه انسان را به هراس می‌اندازد؛ انسان چگونه با خودش حرف می‌زند، کسی که در حسرت یک دل است، چگونه به سمت آینه‌ها می‌دود، نمی‌دانند.
  12. (SINA)

    شعر اشعار اورهان ولی | شاعر ترکیه‌ای

    در محله ی ما اگر غیر از تو درختی بود نمی‌توانستم اینقدر دوستت داشته باشم. اما اگر تو به همراه ما لی‌لی بازی بلد بودی تو را بیشتر دوست می‌داشتم. درخت زیبای من! وقتی که خشک شوی ما هم به امید خدا به محله ی دیگری اسباب‌کشی خواهیم کرد.
  13. (SINA)

    شعر اشعار اورهان ولی | شاعر ترکیه‌ای

    اگر گریه کنم صدایم را خواهید شنید، لا به لای مصراع‌های شعرم؛ آیا می‌توانید لم*س کنید، اشک‌هایم را، با دست‌هایتان؟ از زیبایی ترانه‌ها وُ بی کفایت بودن کلمه‌ها بی خبر بودم، پیش از آن که به این درد دچار شوم. جایی هست، می‌دانم؛ که می‌توان هر چیزی را به زبان آورد؛ خیلی نزدیک شده ام، حسش می‌کنم؛ اما...
  14. (SINA)

    شعر اشعار اورهان ولی | شاعر ترکیه‌ای

    مفت و مجانی زندگی می‌کنیم، مجانی؛ هوا مجانی، ابر مجانی؛ دره و تپه مجانی؛ باران و گِل و لای مجانی؛ بیرون اتوموبیل‌ها، درب سینماها، ویترین مغازه‌ها مجانی؛ اما نان و پنیر مجانی نیست آب چشمه مجانی؛ به بهای سر، آزادی، اسارت و بند مجانی؛ مجانی زندگی می‌کنیم، مجانی.
  15. (SINA)

    شعر اشعار اورهان ولی | شاعر ترکیه‌ای

    غریبم؛ در این شهر، نه زیبایی است که تسلایم دهد نه چهره ای آشنا در انتظار شنیدن صدای یک قطارم دو چشمم دو چشمه
عقب
بالا پایین