-
-
⭕️ تفاوت خودشیفتگی و اعتماد به نفس... • خودشیفتگی می‌تواند به دلیل ناامنی‌ها و مکانیسم‌های دفاعی باشد... • اعتماد به نفس احساس شخصی از... -
rust به موضوع نقد و بررسی دلنوشته زمزمه‌های بی‌خوابی | منتقد: سونی پاسخ داده‌است.در ابتدا می خواستم تشکر کنم برای زمان و انرژی که صرف کردی بابت این نقد دقیق. چیزی که بیشتر از همه برای من جالب بود توی این نقد، توجه به...
-
rust به سونی نوشته در موضوع نقد و بررسی دلنوشته زمزمه‌های بی‌خوابی | منتقد: سونی با
Like واکنش نشان داد.
🌿سخن آخر منتقد ○ دلنوشته شما بسیار قوی در حوزه‌ی «فکر» عمل می‌کند، اما برای تأثیر عمیق‌تر، باید با حس‌های فیزیکی بیشتر درگیر شود... -
rust به سونی نوشته در موضوع نقد و بررسی دلنوشته زمزمه‌های بی‌خوابی | منتقد: سونی با Like واکنش نشان داد.
سلام و درود عماد عزیز خوب هستین؟ قسمت شد بنده خط‌خطی‌هاتون رو نقد کنم... عنوان زمزمه‌های بی‌خوابی عنوانی شاعرانه، دقیق و قابل‌تأمل...
-
rust به blue lady نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته بَرمَدارِجُدایی|Blue lady با Like واکنش نشان داد.
چقدر گذشته است؟ چندروز! چندماه؟ یا شاید هم چند سال... دیگر شمارش روزها از دستم گریخته‌اند. در کلبه قلبم خاطراتت ازهم گسیخته‌اند. حال...
-
rust به سونی نوشته در موضوع در حال تایپ داستان کوتاه آرشیو گمنامی | اثر ریپر با Like واکنش نشان داد.
الیاس نوار کاست را در دست گرفت. حس عجیبی داشت؛ ترکیبی از نوستالژی‌ای که هرگز تجربه‌اش نکرده بود و ترس از افشای یک حقیقت شخصی. او به سرعت...
-
rust به موضوع در حال تایپ دلنوشته زمزمه های بی خوابی | عماد طیبی پاسخ داده‌است.تو اشک میریزی از نبود احساس شکوه می کنی و مرا به جرم بی تفاوتی لعنت می کنی در حالی که خشم در تو می جوشد دستانت از درماندگی می لرزد و...
-
rust به زهرا سلطانزاده نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | زهرا سلطانزاده با Like واکنش نشان داد.
ویکتور آرام در امتداد خیابان روشن قدم برداشت. هوا بوی ترکیبی تازه‌ای داشت؛ بوی نانِ گرم‌شده در تنور، بوی بارانِ مانده روی برگ‌ها و بوی...
-
rust به زهرا سلطانزاده نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | زهرا سلطانزاده با Like واکنش نشان داد.
ویکتور در امتداد خیابان روشن قدم برداشت، اما چیزی در هوا جابه‌جا شده بود؛ نه در نور و نه در صدا، بلکه در ضرباهنگی پنهان که میان همه‌چیز...
-
گاهی خاک، به خوابِ خودش گوش می‌دهد. در آن خواب، صدایی هست نازک‌تر از نفس باد، که سعی می‌کند خودش را به گوش زمین برساند، اما هر بار میان...
-
(هیچ زمینی نیست، هیچ آسمانی. فقط چرخشی بی‌پایان در خلأ.) جهان می‌رقصد آرام و بی‌دلیلنه به فرمان کسی، نه برای دیده شدن می‌چرخد چون خسته...
-
(سکوت نه نوری نه صدایی فقط فضای خالی که هنوز بوی خاک می‌دهد.) رقص تمام شده است. نه از خستگی نه از مرگ از رسیدن از اینکه هیچ حرکت دیگری...
-
rust به موضوع در حال تایپ دلنوشته زمزمه های بی خوابی | عماد طیبی پاسخ داده‌است.جان تمام گل های سرخ در رخ تو تناسخ یافته صورت تو نور سفید تن تو منشور پرتو در تو می شکند طیف رنگ از تو ساطع می شود می گویند روح در جلد...
-
rust به blue lady نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته بَرمَدارِجُدایی|Blue lady با Like واکنش نشان داد.
بدشگومی از من سرشتش را بگرفت و جام نگون بختی را این تن بنوشید؛ تا جهانم را زین گونه ز سیاهی مزین گردانم و تو را نیز با عشق تیره‌رای خویش...
-
rust به زهرا سلطانزاده نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | زهرا سلطانزاده با Like واکنش نشان داد.
باد هنوز بوی نمک را با خودش می‌آورد، اما در لایه‌ی زیرینش چیزی تازه حس می‌شد؛ بوی فلزِ خیس، بوی بارانِ نیامده، بویی از تغییر. ویکتور از...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
بازدیدهای نمایه
223
آخرین بازدیدکنندگان
- 223 بازدیدهای نمایه
