1) عوض شدن لحن وقتی زاویهدید عوض نشده
مثلاً اولشخص نوجوان است، اما ناگهان واژگانش ادبی و سنگین میشود.
مثال خطا:
«داشتم بستنی میخوردم که جهان، همچون سایهای بر جانم آوار شد.»
این تغییر لحن، تغییر زاویهدید نیست؛ اما حسش را ایجاد میکند و اشتباه محسوب میشود.
2) توصیفهایی که با جایگاه فیزیکی راوی: همخوان نیست
مثلاً راوی خوابیدهست، ولی چیزهایی را میبیند که امکان ندارد.
مثال خطا:
«چشمهام بسته بود، اما دیدم که پدرم لبخند زد.»
خب چطور دید؟ (این چیز نشانهی هوش مصنوعی هم می تواند باشد)
3) راوی اولشخص که خودش را میبیند
یک خطای رایج است. راوی نمیتواند از بیرون خودش را توصیف کند، مگر از طریق آینه یا حسهای درونی.
مثال خطا:
«قدم میزدم و از دور معلوم بود چقدر پریشونم.»
از کجا معلوم بود؟ او خودش را که از دور نمیبیند.
4) حساساتی که توجیه ندارند:
راوی احساسی را توصیف میکند که هنوز علتاش را ندیده یا نفهمیده. بیشتر این خطا در اول شخص اتفاق میافتد.
مثال خطا:
«از رفتارهاش خوشم نمیاومد، چون میدونستم بعداً به من خیانت میکنه.»
راوی چطور از آینده خبر دارد؟
نسخه درست:
«نمیدونستم چرا، اما از نگاهش حس بدی میگرفتم.»
5) گزارشگویی:
وقتی راوی چیزی را که قبلاً هزار بار در زندگیاش دیده، با جزئیات عجیب توضیح میدهد.
مثال خطا:
«این همان خانهی ما بود، خانهای که از سال ۱۳۸۵ به مبلغ…»
راوی اینها را برای خودش توضیح نمیدهد.
چنین توضیحی فقط وقتی معنا دارد که راوی حس جدیدی نسبت به موضوع داشته باشد.
6) زمان اشتباه برای افشا:
در اول شخص، راوی چیزی را میداند اما نویسنده عمداً آن را پنهان میکند، طوری که به نظر میرسد راوی بازی در میآورد.
مثال خطا:
«به او نگاه کردم و چیزی نگفتم. فقط همان راز لعنتی را در دل نگه داشتم.»
و ۲۰۰ صفحه بعد تازه میگوید راز چه بوده. این باعث خیانت روایی میشود.
نویسنده باید طوری بنویسد که راوی همزمان با خواننده کشف کند یا اگر راوی چیزی را پنهان میکند، منطقی و شخصیتی باشد.
7) دانایکلِ قاطیشده:
راوی اولشخص یا سوم محدود ناگهان جملهای میگوید که مخصوص دانای کل است.
مثال:
«نمیدانستم که این آخرین روزی بود که او را میدیدم.»
خب اگر نمیدانستی، پس چطور داری میگویی؟
نسخه درست:
«بعدها فهمیدم که این آخرین روزی بود که او را میدیدم.»
8) راوی بیش از حد هوشیار:
راوی هر چیز کوچکی را در لحظهی بحران مشاهده و تحلیل میکند. غیرواقعی میشود.
مثال خطا:
«در حالی که چاقو را به سمتم میآورد، من رنگ پوست دستش، طرح رگهایش و لرزش پلک چشمش را دیدم…»
این وسط باید فرار کنی، نه توصیف کنی. به طور کل روایت از هر زاویه دیدی، بایستی منطقی باشد.
ویژگیهای رفتاری، فکری، اخلاقی و روانی مشخص دارد؛
در طول داستان یا اثر، با موقعیتها واکنش نشان میدهد؛
و از خلال این واکنشها، معنای کلی داستان آشکار میشود.
هر شخصیت باید چند بُعد داشته باشد:
ظاهر و رفتار بیرونی (چگونه دیده میشود)
درون و انگیزهها (چرا رفتار خاصی دارد)
رابطه با دیگران (چطور نگاه و کنش اجتماعی او شکل میگیرد)
(ناظرین عزیز باید به نکته دقت کنید. شما باید در طول مسیر نظارت اثر این نکات رو برسی کنید و اگر نویسنده و ببیند شخصیت اثر نویسنده سه تا بعد شخصییت رو داره یا نه)
منطق رفتار یعنی اینکه واکنشها و تصمیمهای شخصیت در داستان، با ذهنیت، موقعیت، تجربهها و شرایط او هماهنگی داشته باشند.
به زبان ساده: رفتار او باید قابل فهم و باورپذیر باشد، نه تصادفی یا غیرمنطقی.
ارتباط میان شخصیتپردازی و منطق رفتار
اگر شخصیتپردازی ضعیف باشد، رفتارها بیمنطق به نظر میرسند.
اما اگر نویسنده از پیش زمینه روانی، اجتماعی و هدفهای شخصیت آگاه باشد، رفتارها طبیعی و منسجم درمیآیند
اگر شخصیتپردازی ضعیف باشد، رفتارها بیمنطق به نظر میرسند.
اما اگر نویسنده از پیش زمینه روانی، اجتماعی و هدفهای شخصیت آگاه باشد، رفتارها طبیعی و منسجم درمیآیند.
عوامل موثر در شخصیتپردازی درست
الف) پیشزمینه و تاریخچه
شخصیت باید گذشتهای داشته باشد که رفتارهای امروز او را توضیح دهد.
اگر داستان ناگهان شخصیتی را نشان دهد که هیچ ریشهای ندارد، مخاطب نمیتواند رفتار او را بفهمد.
ب) تضاد درونی
شخصیت واقعی فقط خوب یا بد نیست؛ دارای کشمکش و تناقض درونی است.
این تناقض ابزار مهم شخصیتپردازی و منطق رفتار است
ج) رفتار در کنش
شخصیت فقط با توصیف ساخته نمیشود؛ باید از طریق عملکردش در صحنهها فهمیده شود.
نشانههای ضعف در شخصیتپردازی و منطق رفتار:
شخصیتها ناگهان تغییر میکنند بدون علت.
گفتوگوها با ویژگی شخصیتیشان ناهماهنگ است.
رفتارها فقط برای پیشبرد داستان هستند، نه برآمده از درون شخصیت.
اهداف و خواستهها مبهم یا متناقضاند بدون توجیه روایی.
نشانههای ضعف در شخصیتپردازی و منطق رفتار:
شخصیتها ناگهان تغییر میکنند بدون علت.
گفتوگوها با ویژگی شخصیتیشان ناهماهنگ است.
رفتارها فقط برای پیشبرد داستان هستند، نه برآمده از درون شخصیت.
اهداف و خواستهها مبهم یا متناقضاند بدون توجیه روایی.
عوامل موثر در شخصیتپردازی درست
الف) پیشزمینه و تاریخچه:
شخصیت باید گذشتهای داشته باشد که رفتارهای امروز او را توضیح دهد.
اگر داستان ناگهان شخصیتی را نشان دهد که هیچ ریشهای ندارد، مخاطب نمیتواند رفتار او را بفهمد.
ب) تضاد درونی:
شخصیت واقعی فقط خوب یا بد نیست؛ دارای کشمکش و تناقض درونی است.
این تناقض ابزار مهم شخصیتپردازی و منطق رفتار است.
ج) رفتار در کنش:
شخصیت فقط با توصیف ساخته نمیشود؛ باید از طریق عملکردش در صحنهها فهمیده شود.
«بعدش یهویی همه زدیم زیر خنده و شروع کردیم مسخرهبازی!»
اینجا لحن طنز و محاورهای شده و با فضای قبل ناسازگار است.
ناظر در اینجا باید بگوید: «در این بخش لحن ناگهانی از غمگین به شوخی تغییر کرده، اگر قصدت تغییر حس لحظه است خوبه، ولی باید زمینهسازی کنی تا خواننده ناگهانی پرت نشه.»
معیارهای حفظ پیوستگی لحن
ثبات در نوع راوی و زاویه دید:
تغییر بیدلیل زاویه دید یا سبک روایت (مثلاً از اولشخص به سومشخص بدون دلیل داستانی) باعث گسست لحن میشود.
هماهنگی زبان و شخصیتها:
لحن شخصیتمحور باید با موقعیت و شخصیت آن فرد سازگار باشد و با لحن نویسنده در کل داستان تضاد نداشته باشد.
ثبات در ریتم و وزن جملهها:
اگر در بخشی از کتاب زبان شاعرانه و نرم است، نباید در بخشهای دیگر ناگهان خشک و گزارشی شود.
پیوند موضوعی و عاطفی:
احساس نویسنده نسبت به موضوع باید یک مسیر قابلردیابی داشته باشد؛ تغییر احساس ناگهانی یا بیدلیل (مثلاً از همدلی به تمسخر بدون منطق داستانی) پیوستگی را میشکند.
یک پارچگی در واژگان و تصویرسازی:
استفاده از واژگان، تشبیهها و تصاویر باید نسبتی یکدست با فضای کلی اثر داشته باشد.
انتخاب واژگان:
اگر لحن رسمی و تاریخی است، نباید از اصطلاحات عامیانه و امروزی استفاده شود، مگر اینکه به طور عمدی برای شخصیتسازی خاصی باشد.
ساختار جملات:
لحن سریع و هیجانی:
جملات کوتاه، بریده، و پر از فعل.
لحن متفکرانه و رسمی:
جملات بلند، پیچیده، با استفاده از بندهای موصولی و توصیفات مفصل.
دیدگاه و زاویه دید:
سوم شخص دانا: معمولاً لحن دانای کل و گاهی موعظهگر یا فلسفی است.
اول شخص: لحن کاملاً وابسته به صدای درونی و تجربه همان شخصیت است. هر تغییری در این لحن باید ناشی از تحول شخصیت باشد، نه خطای نویسنده.
تصاویر و استعارهها:
در یک رمان عاشقانه، استعارهها باید حول محور زیبایی، شور، یا درد باشند. استفاده از استعارههای فنی یا علمی ممکن است لحن را بشکند
تعلیق، انتظار تنشآلود خواننده برای وقوع یک رویداد مهم، اغلب خطرناک یا سرنوشتساز، است که در طول داستان به طور مکرر وعده داده شده است. این تکنیک نه تنها بر اساس چه چیزی اتفاق میافتد، بلکه بر اساس چه زمانی اتفاق میافتد و چگونه شخصیت واکنش نشان میدهد، بنا شده است.
تأثیر بر خواننده:
تعلیق خواننده را فعال میکند؛ او در ذهن خود برای شخصیت راهحل مییابد و منتظر شکست یا موفقیت است. غافلگیری خواننده را منفعل میکند؛ اتفاقی رخ میدهد که او آمادگی واکنش ذهنی به آن را نداشته است. داستانهای قوی از ترکیب هر دو استفاده میکنند، اما تعلیق پایه و اساس درگیری طولانیمدت است.
بخش اول: اجزای بنیادین هر روایت
هر روایت منسجم، صرف نظر از طول یا ژانر آن، بر سه رکن اصلی استوار است که تعامل آنها موتور محرکه داستان را تشکیل میدهد.
1. شخصیت:
شخصیت اصلی، چشم مخاطب به درون داستان است. مخاطب باید بتواند خود را جای او بگذارد یا حداقل با چالشهایش همدلی کند.
هدف :
شخصیت باید یک خواسته بیرونی واضح (مثلاً یافتن گنج) و یک نیاز درونی عمیقتر (مثلاً اثبات ارزش خود) داشته باشد. این هدف، مسیر داستان را مشخص میکند.
نقص شخصیتی:
هیچکس کامل نیست. یک نقص شخصیتی (مانند غرور، ترس از تعهد یا عدم اعتماد به نفس) شخصیت را واقعیتر کرده و فضایی برای رشد در طول روایت فراهم میآورد.
انگیزه:
چرا شخصیت این هدف را دنبال میکند؟ پاسخ به این سؤال، درگیریهای درونی او را تعیین میکند.
آرک شخصیتی :
مسیر تغییر شخصیت از نقطه A (نقص/اشتباه) به نقطه B (حل نقص/کسب بینش) است.
2. محیط:
محیط نه تنها زمان و مکان است، بلکه شخصیت سوم داستان است؛ زیرا میتواند بر اعمال شخصیتها تأثیر بگذارد، محدودیت ایجاد کند یا آزادی ببخشد.
تعیین فضا: محیط تاریک و بارانی فضای ترس را ایجاد میکند، در حالی که یک دشت آفتابی میتواند نویدبخش آزادی باشد.
قوانین جهان:
چه چیزی در این دنیا ممکن است و چه چیزی غیرممکن؟ (مثلاً در یک دنیای فانتزی، قوانین جادو چگونه تعریف شدهاند؟)
زمان :
اینکه داستان در گذشته، حال یا آینده روایت میشود، بر لحن و انتظارات مخاطب تأثیر میگذارد.
3. کشمکش:
کشمکش، قلب داستان است. بدون کشمکش، هیچ انگیزهای برای خواندن یا گوش دادن وجود ندارد. کشمکش نیروی مخالفی است که شخصیت باید برای رسیدن به هدف خود بر آن غلبه کند.
انواع اصلی کشمکش:
شخص در برابر شخصیت:
رویارویی با یک ضدقهرمان .
شخص در برابر طبیعت :
مبارزه با نیروهای محیطی، مانند طوفان یا بیماری.
شخص در برابر جامعه:
مبارزه با قوانین، سنتها یا ساختارهای اجتماعی.
شخص در برابر خود:
مهمترین کشمکش درونی؛ مبارزه با ترسها، تردیدها یا نقصهای شخصیتی.
هنگام بازبینی یک رمان، ارزیابی شما باید بر اساس این چهار ستون اصلی استوار باشد:
۱. ریتم و سرعت
ریتم، سرعت روایت است و تعیین میکند که خواننده چه مقدار زمان را در هر بخش از سیر صرف میکند. ریتم نباید ثابت باشد؛ باید نوسان کند.
نقاط اوج سریعتر، مناطق میانی آرامتر: صحنههای درگیری مستقیم (اوج) باید سریعتر و جملات کوتاهتر باشند (سینمایی). مناطق شرح و توصیف باید آرامتر باشند.
تلههای کندی:
اگر چند پارت صرف توصیف یک سفر یا یک جلسه مشاوره طولانی شود بدون اینکه ریسکی اضافه شود، ریتم دچار مشکل است.
۲. منطق علت و معلولی:
آیا وقایع داستان بر اساس دلایل منطقی و درونی پیش میروند؟ هر رویداد باید زنجیرهای از واکنشها باشد.
شناسایی نقاط ضعف:
حادثه ناگهانی :
زمانی که مشکلی با مداخله یک نیروی خارجی غیرمنتظره (یک شخصیت ناآشنا، یک سلاح جادویی ناگهانی) حل میشود. ناظر باید این موارد را علامتگذاری کند.
پیشبینیناپذیری غیرقابل قبول: اگر خواننده نتواند با توجه به سرنخهای ارائه شده، حدسهای معقولی بزند، بلکه صرفاً شوکه شود، مشکل در ساختار است.
۳. تکامل شخصیت :
سیر روایت باید همزمان با سیر شخصیتی پیش برود. تغییرات شخصیتی بزرگ نباید در خلاء اتفاق بیفتند؛ بلکه باید توسط فشارهای سیر روایت به آنها تحمیل شوند.
مثال:
اگر شخصیت اصلی در ابتدای رمان فردی ترسو باشد، اوج داستان باید بزرگترین چالشی باشد که او را مجبور به غلبه بر ترسش میکند. اگر او در اوج همچنان همان فرد ترسو باشد اما صرفاً شانس بیاورد، سیر روایت و سیر شخصیت با هم هماهنگ نیستند.
۴. رضایت از فرجام:
رضایت از فرجام به معنای شاد بودن پایان نیست؛ بلکه به معنای «بسته شدن منطقی» داستان است.
بررسی گرههای باز: تمام گرههای اصلی که در بخش معرفی ایجاد شدهاند (مثلاً: معمای قتل، نجات دنیا، یافتن عشق) باید در فرجام به یک نتیجه برسند.
تأثیرگذاری پایانی: آیا نتیجه نهایی، ارزش تمام رنجهایی که قهرمان در کشمکش رو به افزایش متحمل شده است را توجیه میکند؟ اگر مخاطب پس از خواندن پایان احساس کند “تمام اینها برای این بود؟”، سیر روایت در انتقال اهمیت وقایع شکست خورده است.