آقای میوه فروش
به شهر میدلتون خوش اومدید! جمعه صبح است. همه در بازار هستند و بازار شلوغ است.
امروز، یک مرد جدید در بازار است. اسمش آقای میوه فروش دراست. دخترش سارا در حال کمک کردن به او است.
آقای میوه فروش به همه میگوید:
- صبح بخیر؛ میوههای من تازه و ارزان هستند.
آقای میوه فروش مودب و صمیمی...