پابوک رئیس قبیله کوچک کابوک که از قبایل متحد قبیله عظیم فرین بود، با شنیدن خبر بیماری سخت جامین حاکم رئیس قبیله فرین شروع به سرکشی کرد.
با شنیدن خبر مرگ جامین شاه برای تسلط و سلطه بر قبیله فرین و دیگر قبایل شروع به طغیان و جنگ افروزی کرد. با شروع جنگ افروزی و خیانت پابوک، هونام فرزند ارشد جامین شاه ، که به زیبایی و بی رحمی شهره بود، سپاه خود را تجهیز کرد تا درسی عظیم بر تمام رسای قبایل که در فکر خیانت و یا طغیان هستند بدهد.
طی سه روز جنگ خونین، در نهایت هونام بر قلعه پابوک رسید و آنجا را به تسخیر خود در آورد و بر قلعه قبیله کابوک وارد شد .
هونام شاه، آرمون سردار سپاهش با چهره ترسناکش که پر از زخم و جراحت است و در لباس رزم خوی وحشی گریش دو چندان میشد را صدا زد.
-پابوک و تمام خویشانش را بدون آب و غذا به زندان بیاندازید و بساط عیش و نوش و پایکوبی را به شادباش این فتح فراهم کنید.
- چشم،سرورم.
و سپس آرمون به نشانه احترام کمی خم شد و سپس از حضور هونام مرخص شد.
هونام که در اتاق استراحت مجلل قلعه بود، لباس رزم را از تنش در آورد و استراحت کرد تا به وقت بزم سرحال باشد.
بعد از چند ساعت صدای هم همه و شادی سربازان و همراهان هونام قلعه را تسخیره کرده بود.
و طی دو روز بساط بزم و شادی در قلعه قبیله کابوک پهن بود.
هونام شاه به شکرانه و شادی این پیروزی دستور داد، که در طی این دو روز علاوه بر قلعه بساط خوشی و طرب بین اهالی قبیله هم گسترانده شود که پس از این دو روز تحفیه ای بزرگ بر اهل قبیله داریم.
پس پایان این دو روز که همه در مسرت و خوشی بودند هونام دستور داد که دروازه قلعه را باز کنند و همه اهل قبیله و بزرگان قبیله را در قلعه جمع کنند که زمان تحفه عظیم است.
از عصر کمی گذشته بود که مردم قبیله به شادی، دو روز گذشته با بهترین جامه ها و با خوشحالی در حیاط قلعه به انتظار تحفه عظیم وعده داده شده هونام شاه بودند.
- مردم قبیله کابوک! ما سالهای سال باهم در اتحاد بودیم، اما با سرکشی و خیا*نت پابوک رئیس قبیله شما این اتحاد شکست، ولی با این حال ما زمان تسلط بر شما به جای قتل عام شما، برای شما ضیافت بزرگی به را کردیم و شما را وعده تحفیه عظیم دادیم.
همانطور که اهالی قبیله از کوچک تا بزرگ به هونام شاه خیره بودند، هونام شاه به آرمون اشاره ای کرد. پس از اشاره هونام شاه به آرمون پابوک و نزدیکانش با غل و زنجیر به پیشگاه شاه آمدند.
پابوک صاحب یک دختر و سه پسر بود.
پابوک با عجز و لابه تقاضای بخشش داشت.
هونام شاه با دست اشاره کرد که جلوتر بیاید.
پابوک با عجز و لابه گفت: