نتایح جستجو

  1. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته رقص نامرئی | مینا مرادی

    و حال که مادر شده‌ام می‌فهمم مادری را. پس برای شما می‌نویسم پسران دلبندم. فرزندان نازنینم! ای تکه‌های جانم که با اولین تپش‌های قلبتان در وجودم، معنای زندگی‌ام دگرگون شد. من، آن زنی هستم که با تمام نداشتن‌ها، با تمام خستگی‌ها، با تمام شب‌هایی که از دردِ تن و رنجِ روزگار در خود شکستم، باز هم لبخند...
  2. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته رقص نامرئی | مینا مرادی

    مادر، زنی‌ست که با بی‌پناهی جنگید، اما هیچ‌گاه سلاح بر زمین نگذاشت. او گرسنگی را با لبخند رد کرد، درد را در آستین پنهان کرد، و مهر، همان مهر بی‌زوال را در لقمه‌ای ساده، در چای دم‌کرده‌‌ی عصرگاهی، در بوی پیاز داغِ ظهرهای تکراری، به کام ما ریخت. او برای خودش نماند. نه در آینه‌ها، نه در عکس‌ها، نه...
  3. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    در این گرگ‌ومیش که چشمانم هنوز خواب را لبیک نگفته‌اند؛ محتاج اندکی سکوتم. در ذهنم ولوله برپاست. هزاران فکر با هم به پایکوبی مشغولند و یک لحظه رهایم نمی‌کنند. دفتر هیچ‌کدام از افکارم را نمی‌توانم ببندم و به بایگانی بفرستم. نتیجه‌گیری سخت شده یا من سخت‌گیر!؟
  4. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    سه کنج اتاق مرا فرا می‌خواند؛ اما امشب تصمیم گرفته‌ام متفاوت بودن را تجربه کنم... . چاره‌ای جز این برایم نمانده، زیرا دستم به سقف آرزوهایم نمی‌رسد. می‌خواهم از نو، حکایت قشنگی را برای زندگی بسرایم. می‌خواهم هوای تو را از سر بپرانم و دیگر گذرم به کوچه‌های دلتنگی نیفتد. ناگفته نماند، آشفته دلم...
  5. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    من ماندم و حسرت‌های بر دل مانده. من ماندم و آرزوهای بر باد رفته. من ماندم و سکوت وهم‌آور نیمه شب، و باز من ماندم و کنج عزلتم. باز زانوهایم را بــــغـ.ـــل زده و در خیالاتم به افکار تو، میدان می‌دهم. یکه‌تازی می‌کنی و مرا به قهقرا می‌کشانی. صدای برخورد قطرات باران به شیشه، مرا از رویاهایم به...
  6. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    نام تو آهنرباست! هرگاه نام تو می‌آید، جذب می‌شوم به خاطرات و عکس‌هایمان. باران می‌بارد و ابری‌تر می‌شود آسمان دلم. می‌دانی چرا؟ ابری‌ترین هوا، واقعیتی تلخ را برایم مسجل می‌کند. یادت، بیشتر از خودت، معرفت به خرج می‌دهد انگار!
  7. پناه.

    نظارت همراه رمان تنافر | ناظر: malihe

    روزبخیر گلم در اولین فرصت انجام میشه متاسفانه به مقدار کار دارم. ایشالا در اولین فرصت.
  8. پناه.

    سوژه شو سری ۸۲ | RPR"

    پدر و مادر چاپ شدن اثرش دورویی کله پاچه شاید تنهایی عشقش نمیدونم شاهان هیچی مطرح شدن نوشته‌‌هاش پیر مرد و دریا @آسِمان؛ می‌ره طبیعت هدیه می‌گیره براش پووووول
  9. پناه.

    تسلیت 🖤بازم چاییِ روضه دم کردی.. 🏴

    التماس دعا🖤🖤
  10. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    سقراط با نوشیدن جام شوکران، زندگیش پایان یافت. ولی تو برای من، شوکرانی هستی که قطره‌قطره به جانم تزریق می‌شوی! اما در عجبم! جنسم از چیست که نمی‌میرم از این زهری که در من، ریشه دوانده!؟
  11. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    درگیرم! درگیر در دنیایی سراسر وهم، افکارم پوسیده و رؤیایم یخ زده! کسی یارای همدردی با من ندارد. خیره‌ام از پنجره، به دنیایی که مردمانش، برای رسیدن به هدفشان مانند گرگ، همدیگر را می‌درند. سرمای وجودم به چشمانم سرایت کرده. توانایی دیدن خوبی‌ها را ندارم. می‌خواهم، نیاز کسی باشم. می‌خواهم کسی مرا...
  12. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    در این دنیایی که هوایش سمی‌ست، محتاج اندکی از مرام توأم. شاید زمان حلال مشکلاتمان باشد؛ اما فرصتی برای حل آن‌ها!؟
  13. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    از خیابان گذر می‌کنم و دقیق می‌شوم به سایه‌ای که روبه‌رویم کش می‌آید؛ هرچه خورشید به میانه آسمان نزدیک‌تر می‌شود سایه‌ی من هم بیشتر کش می‌آید. تشبیه می‌کنم سایه‌ام را به تو و خودم. تو هرچه در قلبم عمیق‌تر نفوذ می‌کنی من دوست داشتنم، کشدارتر می‌شود... .
  14. پناه.

    در حال تایپ اپیزود روح زیبا | مینا مرادی

    اپیزود یازدهم: کنج تنهایی. ماشین رو بردم کنار جاده، یه گوشه‌ی خلوت، همین‌جا، وسط این راهِ طولانی. خسته نبودم. نه از رانندگی، نه از سفر. خسته بودم از خودم، از این همه فکر، از این همه دویدن بی‌دلیل. نشستم، زُل زدم به افق، اون‌جایی که کوه‌ها خودشون رو لای مه قایم کرده بودن و بعد یه صدای آشنا تو...
  15. پناه.

    همگانی گپ و گفت با طعم کتاب | مرگ ایوان ایلیچ

    درود و وقت بخیر. شروع به نسبت خوبی رو داشت. هم در دادگاه و هم در مسیر بازگشت که در مورد جمله‌ی « او مرد و من نمردم» و خوشحالی بابت زنده بودن خودشون برام جالب بود. در بسیاری از دیالوگ‌ها از جملات ایرانی استفاده شده بود که نمی‌توانم بفهمم نویسنده نوشته یا مترجم، با ضرب‌المثل‌های رایج خودمون...
  16. پناه.

    دنباله دار معنی اسمتون چیه؟

    مینا: آبگینه، شیشه نام یک پرنده که تقلید صدا می‌کنه. نام یک گل.
  17. پناه.

    مشاعره مشاعره با حروف تعیینی

    یکی دیوانه‌ای آتش بر افروخت در آن ھنگامه جان خویش را سوخت ھمه خاکسترش را باد میبرد وجودش را جھان از یاد میبرد حرف پ
عقب
بالا پایین