نتایح جستجو

  1. Gemma

    نقد کاربر نقد داستانک قربانی|غزل کاظمی نیا

    بسم‌تعالی نویسنده عزیز از شما بابت انتقاد‌پذیری و احترام به نظرات دنبال‌کنندگان داستانک‌تون سپاس‌گذاریم. خواهش‌مندیم پس از ایجاد تاپیک نقد کاربران مروری بر قوانین ساب نقد کاربران داشته باشید؛ قوانین ساب نقد کاربران همچنین در صورت بروز هرگونه پرسش یا سوالی می‌توانید در تاپیک زیر مطرح کنید؛ تاپیک...
  2. Gemma

    اطلاعیه درخواست نقد اولیه شورا | قصه

    باسلام خدمت شما نویسنده‌ی عزیز. منتقد شما: @Gemma مهلت انجام نقد: ۷ روز با تشکر از اعتماد و شکیبایی شما. مدیریت تالار نقد
  3. Gemma

    اطلاعیه | درخواست نقد دلنوشته |

    درخواست شما رد شد! دل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویس عزیز اثر شما در دست نقد و بررسی است و نیازی نیست برای بار دوم درخواست دهید. به‌زودی در تاپیک نقد تگ خواهید شد. از صبر و شکیبایی شما سپاسگزاریم. مدیریت تالار نقد
  4. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    او کلافه می‌شود، شانه‌هایش کمی بالا می‌رود و با اخمی نیمه‌جدی می‌گوید: -‌ محض رضای خدا یه روز این سوالو نپرس! نگاهش را از روی گل‌ها برمی‌گرداند و من بدون توقف ادامه می‌دهم: -‌ دیشب جلوی چشمای خودت با معشوق خیالیش رفت تو اتاق و در رو بست. عرفان مکثی می‌کند، نگاهش به گل‌ها برمی‌گردد و آرام...
  5. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    *** فصل چهارم: گورستان پیوندها صدای رعد و برق از پشت پنجره‌های اتاق، همانند چکشی سنگین بر سرم فرود می‌آید و مرا از عالم خواب بیرون می‌کشد. پلک‌هایم هنوز سنگین‌اند و حس می‌کنم هر لحظه ممکن است دوباره فرو بروم در لایه‌های عمیق خواب، اما سنگینی شانه‌هایم به من یادآوری می‌کند که دیگر نمی‌توانم بر...
  6. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    مدتی طولانی به آن زل می‌زنم. قلبم تندتر می‌زند. می‌دانم اگر فشارش دهم، عرفان در چند ثانیه اینجا خواهد بود. حضورش مثل سایه‌ای سنگین همیشه آویزانم بوده و حالا همین یک دکمه کافی‌ست تا دوباره او را احضار کنم. انگشت اشاره‌ام بی‌اختیار روی آن می‌نشیند. کمی فشار می‌دهم اما نه آن‌قدر که صدایی تولید کند...
  7. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    سرم را پایین می‌اندازم و از آشپزخانه بیرون می‌زنم. بیرون زدن معمولی نه… بنده فرار می‌کنم؛ چرا که قدم‌هایم آن‌قدر شتاب دارند که به دویدن می‌مانند. پله‌ها مقابلم قد می‌کشند و در همان اولین قدم، پایم روی شیشه می‌لغزد و نزدیک است سقوط کنم. قلبم فرو می‌ریزد اما خودم را جمع‌وجور می‌کنم. اصلاً چه...
  8. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    عرفان یک شات برای خودش می‌ریزد. لیوان کوچک را بالا می‌گیرد و بی‌تأمل در یک نفس سر می‌کشد. صدای کوبیده‌شدن شات روی اپن سفید، مثل شکستن یک تکه استخوان در فضا می‌پیچد. می‌گوید: -‌ باید بستریش کنم. دست‌هایم را دور خودم حلقه می‌کنم، گویی بخواهم خودم را از سرمایی نامرئی حفظ کنم. با صدایی لرزان...
  9. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    آدونیس قدمی به جلو برمی‌دارد، شانه‌هایش کمی خمیده، انگار دستی نامرئی را می‌گیرد. با صدای آرام و جدی می‌گوید: -‌ اگه مشکلی نیست... من و ونسا بریم طبقه‌ی بالا. عرفان لحظه‌ای مکث می‌کند، نگاهی کوتاه به فضای خالی کنار آدونیس می‌اندازد و بعد سری تکان می‌دهد. -‌ هیچ مشکلی نیست. زیر ل*ب، به زبانی غریب،...
  10. Gemma

    دنباله دار تو کی هستی؟

    کنجکاو صبور و پیگیر
  11. Gemma

    اطلاعیه منتقدان برتر هر ماه را بشناسید! | انجمن کافه نویسندگان

    منتقد ادبی برتر ماه شهریور با افتخار اعلام می‌کنیم که عنوان منتقد ادبی برتر ماه شهریور به @Chaos تعلق می‌گیرد؛ کسی که با نگاه دقیق و قلمی مسئولانه، دلنوشته‌ها و داستانک‌های انجمن را نه‌تنها خوانده، بلکه با نقدهای هوشمندانه‌اش جانی تازه به آن‌ها بخشیده‌است. نقدهای او با ویژگی‌هایی چون ساختار...
  12. Gemma

    اطلاعیه منتقدان برتر هر ماه را بشناسید! | انجمن کافه نویسندگان

    ✧ به نام قلم ✧ در این تاپیک، هر ماه به بررسی فعالیت‌های منتقدان انجمن می‌پردازیم تا در نهایت منتقد برتر ماه را معرفی کنیم. هدف از این کار، هم قدردانی از منتقدانی‌ست که با دقت و نگاه مسئولانه به نقد آثار می‌پردازند و هم، ایجاد انگیزه برای ارتقای سطح کیفی نقدها. فرایند انتخاب به این شکل است که...
  13. Gemma

    نظارت همراه رمان گورستان پیوندها | ناظر:زهرا سلطانزاده

    سلام خوشگلم. ۵ پارت قرار گرفت.. @زهرا سلطانزاده
  14. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    عرفان با حرکتی محکم درِ جلویی را باز می‌کند و پشت فرمان می‌نشیند. من با تردید دستگیره‌ی در کناری را می‌گیرم، حس می‌کنم انگار فلزی یخ‌زده پوستم را می‌سوزاند. کنار عرفان می‌نشینم و آدونیس بی‌هیچ حرفی صندلی عقب را برای خودش انتخاب می‌کند. در لحظه‌ای کوتاه، نگاه نیمه‌خندانش در آینه‌ی وسط با چشم‌هایم...
  15. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    سپس آدونیس با قدم‌هایی تند و هیجان‌زده به سمت ما بازمی‌گردد. گونه‌هایش گل انداخته و برق عجیبی در چشم‌هایش می‌درخشد. دستش را با اصراری کودکانه به کنار خود می‌گیرد و انگار که چیزی را معرفی کند، با لبخندی بزرگ می‌گوید: -‌ پیوند... ایشون ونساست. نفسم در سینه گیر می‌کند. نگاهم بی‌اختیار به همان...
  16. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    تا به لحظه برمی‌گردم متوجه می‌شوم که ماشین ایستاده است. عرفان سرش را کمی به سمت من می‌چرخاند، نگاهش بی‌احساس است، صدایش خشک و بریده: -‌ این‌جا خونه‌ی ونساست. گلوی من خشک می‌شود. انگار کلمات باید از حنجره‌ام عبور کنند و با تکه‌تکه شدن جانم بیرون بیایند: -‌ آدونیس این‌جاست؟ لبخند کوتاهی گوشه‌ی لبش...
  17. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    همهمه‌ای کوتاه از خداحافظی‌ها و دعای خیر همه بلند می‌شود. دست‌ها در هم قفل می‌شوند، گونه‌ها به هم نزدیک می‌شوند. وقتی از در خارج می‌شویم، سرمای ملایم شب به صورتم می‌خورد و انگار همه‌ی آن صداها پشت سر، در دل خانه می‌ماند. در بسته می‌شود و سکوت خیابان جای آن هیاهو را پر می‌کند. در ماشین با صدای...
  18. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    گیتی آه کوتاهی می‌کشد، عکس‌ها را با احتیاط دوباره به آلبوم برمی‌گرداند و می‌گوید: - عکس مامان و بابات دست خودت باشن. اما من پاسخ می‌دهم: - نه راستش... این‌جا باشه جاش امن‌تره. لبخندی می‌زند و قبول می‌کند. از روی مبل بلند می‌شوم، پاهایم کمی سست‌اند، مثل این‌که هنوز زیر فشار حرف‌های تازه‌اند. وقتی...
  19. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    از آغو*ش او جدا می‌شوم و اشک‌هایم را با پشت دست می‌زدایم. آرام می‌گویم: -‌ امکانش هست... عکس‌ها رو بیشتر ببینم؟ راستی چرا خواستید جلوی عرفان محتاط باشید؟ صدایم کمی می‌لرزد. انگشتانم بی‌اختیار گوشه‌ی لباسم را می‌پیچانند. گیتی مکثی می‌کند، دستش را به آرامی روی پایش می‌کشد و بعد آهسته می‌گوید: -...
عقب
بالا پایین