پناه حرصی به حامد نگاه کرد و لـ*ـب زد:
- پرهام رفیق شاهرخه...
حامد میان حرف پناه پرید و با شک و تردید و چشمانی ریز شده گفت:
- شاهرخ چه غلطی کرده که چون پرهام رفیقشه بهش اعتماد نداری؟ هان؟ چرا یه دلیل قانع کننده نمیاری؟
پناه با زبانی قفل شده و چشمانی متحیر به حامد زل زد. چه میگفت؟ چطور میتوانست...