ابراهیم بعد از اینکه ساکهایشان را داخل آورد وارد اتاق شد. ساکش نزدیک در اتاق گذاشت و چراغ روشن کرد. اتاقی نسبتاً بزرگ و زیبا با پنجرهای رو به حیاط. تختخواب نزدیک پنجره بود. یک میز توالت و کمد لباس که نشان میداد یک ست کامل چوبی زیباست. رو تختیش آبی بود. تا مقابل آینه پیش رفت. عروسکی دست دوز و...