پناه میبرم به تو
پناهِ قلب کوچکم
قرارمان نبود گریز
ز کوچههای ناگریز
دهکدهی پلکهای خیس
به نیستی میکشد مرا
پلاک کوچهها که نیست
چگونه میجویی مرا؟
ز تو پیغامی نیست که نیست
516- چند نکته برای ساخت زبان خیالی مخصوص داستانِ خودتون!?
?• خب اول از همه باید دستور زبانهای مختلف و آواها رو توی زبانهای مختلف مطالعه کنید چون زبان ساختن یا مشتق کردن از زبانی بسیار اولش گیج کنندهست.
⚱• پس اول دستور زبان و نوع نوشتار زبان رو مطالعه و انتخاب کنید مثلا زبانی انتخاب...
شیشهی عطر شکست،
وقتی من،
رخ خود در آیینه دیدم.
چه سالها، چه سالهایی که من،
برای این شهر
باران شدم
تا غبارها را بشویم.
و حال تن پوسیدهی من را
هیچ مسافری یاد، نمی کند.
از روحم بی خبرم!
او همان سالها رفت
همان سالهای فراموشی
که اکنون نیز امتدادشان
در خط زمان هویداست... .
#تلنگر
⚠️ ️جاده جوانی لغزنده است ️
کمربند ایمان را محکم ببندیم و
در برابر نگاه #حرام احتیاط کنیم
که نلغزیم
مراقب باشیم که دوربین خدا
همیشه در حال عکس گرفتن است...
در میان استخوانهای یکدیگر آواز میخوانند و یک به یک هم دیگر را به اوج مرگ فرا میخوانند.
زندگیشان درد دارد و مهم نیست. این روزها چیزی مهم نیست. سردی میلههای اتوبوس، گرد و غبار تهرانِ عظیم و تمام زشتیهای منحنی به افکارشان!
گویی یادشان رفته در حفاظت کامل خدا هستند.
12. ساختار اجتماعی
در آتن، جمعیت شهر با توجه به میزان دارایی و ثروت به چهار طبقه اجتماعی تقسیم میشد و افراد فقط در صورت به دست آوردن پول بیشتر به طبقه بالاتر میرفتند.
در اسپارت به همه مردان بومی اصطلاحا “هومویو” به معنای همتا و همسال گفته میشد. با این حال رهبران نظامی و مذهبی اسپارتها از...
هین رها کن عشق های صورتی عشق بر صورت نه بر روی سطی
آنچه معشوق است صورت نیست آن خواه عشق این جهان خواه آن جهان
آنچه بر صورت تو عاشق گشته ای چون برون شد جان چرایش هشته ای
صورتش برجاست این سیری زچیست عاشقا واجو که معشوق تو کیست
عاشقستی هر که او را حس هست آنچه محسوس است اگر معشوقه است
تابش...
سعدی قسمت آخر
صنوبر/مهتاب/ پروانه.....!!چند دلبری!!
صنوبر بانویی قد بلند بوده که سعدی از ایشان بنا به دلائلی خیلی خجالت می کشیده است:
شرم دارم که به بالای صنوبر نگرم!
یا:
سرو رفتاری، صنوبر قامتی
این صنوبر خانم در امور سیاسی دخالت داشته است.یک بار که ستاد زده بوده ،یا آرام نشسته بوده و هیچ...
وقتی کسی در کنارت هست، خوب نگاهش کن
به تمام جزئیاتش
به لبخند بین حرف هایش
به سبک ادای کلماتش!
به شیوه ی راه رفتنش، نشستنش
به چشم هاش خیره شو!
دستهایش را به حافظه ات بسپار
گاهی آدم ها آنقدر سریع میروند که
حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند
طبق رسم اشکنازی ها، مهمانها عروس و داماد را تا اتاق شخصی شان مشایعت میکنند، و اجازه میدهند که برای اولین بار، به تنهایی در یک اتاق باشند. لحظههای اول تنهایی شان، نشان دهنده حقوق جدیدی برای آنهاست؛ که از این به بعد میتوانند در کنار هم تنها باشند. چون عروس و داماد این روز را تعنیت بودند، در...