برتر

  1. L

    اشعار مَهتاب‌ِ بَنَفش | به قلم لیدیا

    Stare at me very carefully Until you realize the darkness inside me Oh, you might think I'm crazy I am not wise and If you don't want me Maybe you can feel the darkness inside me Oh, I've changed so much Oh, why don't you touch My wounded heart Oh, I'm so dark Without its silver star That is my...
  2. د

    مجموعه اشعار مختوم الهموم| به قلم داریوش

    ز غمم دل‌ها شود دانه دانه در دستم پیغامی عاشقانه ندارم صنمی، امیدی، احتیاجی زین مهر و الطاف روزانه قسم به رنج روزگار ندارم عشق و محبتی جز ز پروردگار یگانه.
  3. در حال تایپ مجموعه شعر شمع آجین | به قلم Saghar

    قاصدک چرخی زد لـ*ـب حوض نشست ماهی خونی خندان را دید دل او لرزی کرد برق عشق به چشمش افتاد آماس شتابانی وزید قاصدک را به آغو*ش کشید با خودش برد به جایی دورتر نه که از روی حسادت باشد قصد او نیک‌خواهیست من که از دور به تماشای عرصه بنشستم نجوای آماس به گوشم برسید «باورت گر بشود گر نشود عاشقی هست،...
  4. ز

    برگزیده مجموعه شعر به سوی آسمان | به قلم زهرا.م

    به هر ابری که می‌گریم به هر حالی که می‌گردم خزان است و خزان آری! مگر جز این شه غمگین کسی از این دل تنگ و زمستان خیال من خبر دارد؟ نمی‌دانم...
  5. ز

    در حال تایپ مجموعه شعر قلب زمخت| به قلم زینب کدخدا

    عاشق چشمانت شده ام شب همه شب به مستی می‌برد فکر آن عشقه ناعاشق من به فکرت بگو بردارد دست از سر من دیوانه شدم بس همه شب از سر درد ینی انقدر بی وفایی عشق من که دل به دل داده ای جز دل من
  6. ا

    در حال تایپ مجموعه شعر قفس| شاعر الماس

    جفای دنیا من در این دنیا، جفا دیدم ولی گویا ندیدم بال و پر از من ربود این زندگی، بازم پریدم در قفس نازک ‌دلی دارم که باشد پاره پاره این دلم از درد جانش هم ندارد حرف چاره سوختم از غصه بازم حال من بهتر نمی‌کرد آتشی سوزان اگر بودش که خاکستر نمی‌کرد گریه‌ها کردم ولی اشکی مرا مرهم نباشد غصه با...
  7. سارا مرتضوی

    اختصاصی مجموعه اشعار دلک | به قلم سارا مرتضوی

    پایان
  8. مَـهـوا

    در حال تایپ مجموعه شعر غـایـب از نـظـر | به قلم ح _ وفا

    پناه می‌برم به تو پناهِ قلب کوچکم قرارمان نبود گریز ز کوچه‌های ناگریز دهکده‌ی پلک‌های خیس به نیستی می‌کشد مرا پلاک کوچه‌ها که نیست چگونه می‌جویی مرا؟ ز تو پیغامی نیست که نیست
  9. 8

    در حال تایپ مجموعه شعر آغاز فراق| به قلم نیک

    هرگز ننالم از رنج و محنت خلق که هرچه به سرم آمد، از دست خالق بود هرگز نگویم پیش غیر، شکایت کولی که هرچه بهتان شنیدم، از دهان اغیار بود خواستم روزی از تو و خیالت، میان جمعی اجنبی سخن گویم شهره‌ی یک شهر بودی؛ چاره‌ام سکوت بود هرگز خرج نکنم مهر بر مترسکی که هرچه محبت کردم، حرام مشتی پوشال بود
  10. سارا مرتضوی

    در حال تایپ مجموعه شعر مهرورزی | به قلم سارا مرتضوی

    پایان
  11. ن

    در حال تایپ مجموعه شعر کتابچه دلبان |به قلم نارسیس یوسفی

    آرزو دارم بفهمی صنما زآنچه‌ای عشق جگرخوار منا مهرت آمده آن کج دلم ای دلبرا وآنگه ز شمیم گیسویت حیرانما
  12. ه

    در حال تایپ مجموعه شعر چمدانِ پُر تردید | به قلم هادی عباسی

    من حتم دارم عاشقم هستی وقتی هنوزم سبز میپوشی وقتی به جای چای مثل من بازم یه قهوه تلخ مینوشی من حتم دارم مثل اون روزا دوس داشتنت گرم و دل انگیزه من حتم دارم فصل دلتنگیت باز عاشقونه، مثل پاییزه حالا تموم حرف من باتو جا مونده تو حجم عظیمی آه بشکن سکوت بسه این تردید با گفتن یک جمله ی کوتاه
  13. Birdy

    در حال تایپ مجموعه شعر ویله دمان | نویسنده آمین

    شیشه‌ی عطر شکست، وقتی من، رخ خود در آیینه دیدم. چه سال‌ها، چه سال‌هایی که من، برای این شهر باران شدم تا غبارها را بشویم. و حال تن پوسیده‌ی من را هیچ مسافری یاد، نمی کند. از روحم بی خبرم! او همان سال‌ها رفت همان سال‌های فراموشی که اکنون نیز امتدادشان در خط زمان هویداست... .
  14. Monji

    مجموعه اشعار نجواهای یک دیوانه شبگرد| شاعر BlueFighter

    چو باز آیی به بالینم تمام شهر می‌خندد...
  15. M

    در حال تایپ مجموعه شعر گیتی مسکوت | نویسنده Madiheh

    دژ راستی را نام تو کرد فتح نیکی را به عالم کردی تو سطح اما نمی‌دانم چرا یک بنده نمی‌دارد قَدَر چرا دقایق را می‌دهد او بی‌تو هَدر کید کدام حیله‌گر او را مجهور ساخت ؟ سودای کینه به دل او جور ساخت؟ آن لحظه هم تو در سکوتی آهسته می‌خواستی تا خود از جفا شود خسته اما نقض کردند هر عهد و پیمانی...
  16. S

    در حال تایپ مجموعه شعر دلِ مرهم گریز | به قلم DARVIN_am

    احساس تو چقدر نفس گیر است! وقتی که پیچک افکارت به دور من میگردد، و عشق همچون هوا در فضا جاری میشود. من در تقلای نفسی! ذره به ذره عشق را به ژرفای وجود میکشم. عشقی که بعد مدت ها به منزلگه خویش برگشته و قصد خانه تکانی دارد؛ عشقی که باران میشود برای رشدم، آفتاب میشود برای درخششم، و روحم را طراوت...
  17. B

    مجموعه اشعار نوش دارو بعد از مرگ سهراب | به قلم ملیکا

    تو هیچگاه نفهمیدی؛ شاید فهمیدی و نخواستی، به رویت بیاوری. شاید هم فهمیدی و شخص دیگری را زیر سر داشتی. فهمیدن و نفهمیدنت، دیگر برایم معنا ندارد. حالا که دیگر رفتی و قلبم را زیر پاهای سنگین حرف هایت، لگدمال کردی. حالا که دستان بی رحم دلت را، بر دور گردنم پیچیدی و جانش را گرفتی.
عقب
بالا پایین